۷ پاسخ

یعنی چطو میشع توضیح بدی اخ پسرم دقیقا همینطور

درخواست بده عزیزم

واقعا ؟آخه منم اصلا اعتقاد ندارم .علاعم چیه تو گلو موندن؟

من اعتقاد دارم به همه هم پیشنهاد میدم😅
برادرزادم دوبار بستری کردن چندبار گفتم قبول نکرد زنداداشم که بچه گلو شده بار سوم بازم مريضش بدتر شد تو خونش عفونت دیده شد زنگ زدم بابام تورخدا ببریش خوب میشه بردنش تو گلوش هسته خرما استخون مرغ هسته آلبالو بود

درسته عزیزم من خیلیا رو تو گهواره دیدم بچشون اینجور بوده با همین روش خوب شده خداروشکر پسر شما هم خوب شده

حق🤌🏻عزیزم میشه بگی اوت تله گیره کجای کرجع یا اگه بهش شمارشو بهم بدی
پسرمنم همین مدلیه خیلی تو فکرم بود اما نمی‌دونستم کجا هست خوبه بده
اگه بشه بهم بده شمارشو ببرم پیشش

منم میخوام دنیز ببرم
ولی عفونت اینا نکرده گلوش گوشش

سوال های مرتبط

مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
پارت اول
سلام مامان ها
می‌خوام از یه تجربه بگم از راهی که خیلی ها سردرگم هستن که برن.
یا نرن
من قبل از اینکه دخترم رو از شیر بگیرم اینجا سوال پرسیدم
بعضی ها در حد چند کلمه جواب دادن و نتیجه نگرفتم کامنت ها رو
خوندم و بعضی ها خیلی خوب راهنمایی کرده بودن خلاصه من زیاد اهل پیام گذاشتن نیستم فقط چون خیلی زجر کشیدم این چند روز
خواستم اینجا بگم شاید کمکی به بعضی از مادرها بشه
دختر من از ساعت دوازده شب که موقع خوابش بود تا دوازده ظهر که بلند میشد دو ساعت دو ساعت شیر می‌خواست گاهی یه ساعت به ساعت نه با آب نه با سرپا دور دادن آروم نمیشد بخاطر اینکه باباش غر نزنه سریع مجبور میشدم شیر بدم
سعی کردم صبح ها ۹صبح که برا شیر بیدار میشه دیگه ندم که بلند بشه ولی باز چشم بسته گریه میکرد و شیر می‌خواست وقتی بلند میشد هم صبحونه نمی‌خورد و بسیار بد غذا بود .البته تا اردیبهشت که پیش مامانم بود و من سرکار بودم بهتر بود
تابستون که کنارش بودم بدتر بدغذا شد و طلب شیر میکرد
منم مجبور بودم بخاطر اینکه مهر باید برم سرکار و دیگه نمیتونستم از شیر بگیرم و بدغذاییش ازارام‌میداد شوهرم هم یا سرکار بودو وقتی خونه بود خیلی باهاش بازی نمی‌کرد و به این خاطر نمیتونستم رو اون حساب باز کنم و
تصمیم به گرفتن شیر کردم اونم موقع ای که شوهرم شبکار باشه و آرامش بیشتری باشه واونم بد خواب نشه و غر بزنه
فقط هم شیر خودم رو میخورد
طبق تجربه یک یکی از مامان ها آبلیمو زدم لب زد دید ترشه و چند دقیقه بعد دوباره امتحان کرد و دیگه اصلا سراغش نیومد
یکم بی قراری کرد و خوابید دوبار تا صبح بیدار شد و گریه کرد
روز دوم خونه مامانم خواهر زاده هام پیشش بودن خوب بود
مامان کایلین مامان کایلین ۲ سالگی
امشب شب سوم ترکه و باید بگم اونقدرها هم سخت نیست
من از دو سه هفته قبل زمزمه های رفتن و خراب شدن و تموم شدن جی جی رو آغاز کرده بودم و چون طبق معمول خورد زمین به طور کامل با مفهوم اوخ شدن و چسب زخم زدن آشنا شد
روز اول صبح پاشد خیلی عادی شیر مفصل خورد و یهو به خودم گفتم بسه دیگه هدی درسته که تنهایی و باباش سفره و دورن خانوادت اما قورباغه‌ت رو قورت بده
به همین دلیل یه چسب زخم برداشتم و ضربدری روی جیجی ها زدم و بعد صبحونه بهش نشون دادم و گفتم مامان جیجی اوخ شده و نمیتونیم ازش استفاده کنیم باهاش بوس و بای بای کرد و رفتیم خانه بازی
روشم بسیار بدوی بود اما واقعا چاره ای روش تدریجی رو چند روز انجام دادم اما تو همون قسمت صبح متوقف شدیم چون به قدری بعدش شیر میخورد و کلا وصل بود به جیجی که خیلی اوضاع داغون تر شد
خلاصه بعدش یه کم بی قراری کرد و بد اخلاق شد بخصوص عصرا اوضاع بعد خواب بعدظهرش قرمز میشد ولی خب میشد سپریش کردیم یعنی نمیدونم تاب آوری و به کتف گیری من زیاد شدت یا کایلین خوب کنار اومد
اشتهاش هم بهتر شده یعنی مشخص شد این بچه به خاطر شیر زیاد خوردن غذا نمیخورد
موقع خواب هم چون با جیجی میخوابید موقتا رو پا خوابوندن جایگزین شده
وقتایی هم که شب بیدار میشه با آب و نوازش و اطمینان از حضور مجددا میخوابه
امشبم رد کنیم به امید خدا که تموم میشه
خلاصه که اکه دلتون میگه وقتشه و بچه هم به نظرتون آمادگی داره معطل نکنید به نظرم
مامان میکائیل مامان میکائیل ۲ سالگی
سلام ، بچه ها چیکار کنم . پسر من از ۷ ماهگی تا الان که نزدیک ۲۲ ماهشه با خواب مشکل داره ، شبا تا صبح یا رو پامه یا تو گهواره دارم تکون میدم . کلی نق میزنه . برقا رو میزنیم شروع میکنه ب گریه میگیم بازی کنه خسته بشه ، خاموش میکنیم یجور دیگه ، دو سه تا دکتر بردم ، داروهای ملاتونین و قطره بای بای و سیتریزین هم دادم اثر نمیکنه . منم دیگه کم اوردم شبا خاب ندارم روزا هم همینطور . دکتر گفت یه هفته دو هفته خودتو قایم کن گریه هم کرد نرو سراغش تا نیاد رو پاهات ، یه هفته خوب بود و به زور قلت زدن و اینا میخابید ولی بعد بدتر از قبلش شد جوری که روزا حتی تا دم دسشویی میدوه دنبالم یا اتاق ، بدتر ترسو شد که مبادا ولش کنم . دیگه نمیدونم چیکار کنم انقدر خستم که نگو . نزدیک یکسال و نیمه یه خواب راحت به خودمون ندیدیم تا صبح بیدارم . پاهامم داغون شدن . فکر نکنم کسی مثل من باشه . دیگه اعصابم نمیکشه از نخابیدنا از رو پا گذاشتنا از این وابستگی شدیدش باز قبلا بهتر بود همون یک هفته که قایم شدم شبا ،بدتر شد که .😭 یه دکتر دوبار بردمش گفت خانم دلش نمیخاد بخابه کاری ازمون برنمیاد ، چمیدونم دکتر فلوشیپ خواب بردم دارو داد راهکار قایم شدن داد ، بدتر شد . بریدم . چیکار کنم دیگه