۱۶ پاسخ

عزیزم همه اینا طبیعیه .ما دیگه عملا وقتی واسه تفریح و گردشامون نیس و این حس که میاد نشونه بدبودن تو نیس.خودمنم همینم.دلم واسه عسکل قبلم و گردشام تنگ شده و گریه میکنم .ایشالا بزرگ شن بهتر شه

منم تا یکی دوماه اول بعد زایمان اینطوری بودم ولی الان خیلی بهترم، به نظرم کاملا طبیعیه چون وارد مرحله جدید از زندگی شدیم که سخت تره و ما که بچهاتون آلرژی و رفلاکس هم داره واقعا سختیش چندین برابره ولی تنها راه صبور بودنه و مطمئن باش یکم دیگه درست میشه، الان که این تاپیکتو خوندم فهمیدم تنها نبودم تو داشتن این حسو حال، سعی کن از مراحل بزرگ شدنش لذت ببری به قبل فکر نکن ، چند ماه دیگه که اسون بشه دلت برای این روزا تنگ میشه

دقیقا حرفات حرفای دل منه

عزیزم کاملا طبیعیه من تازه اون حس وابستگی و پیدا کردم نسبت به پسرم تا ۵ ماهگی واقعا واقعا حسم اصلا عمیق نبود بعضی وقتا گریه می‌کرد مامانم بیشتر سمتش میرفت تا من اصلا دلشوره و استرس نمیگرفتم
ولی هرچی بزرگ‌تر شده داره احساساتم تغییر میکنه خیلی متفاوت شده
نترس این بخاطر فشاریه که رومون بوده
خدا من و ببخشه واقعا همش میگفتم کاش بچه نمیاوردم زندگی بدون بچه خیلی بهتر بود
ولی الان میرم سر کار دو ساعت نمیبینمش میام دلم قشنگ تنگ میشه براش الان بزرگ شده ذوق میکنه من و میبینه میاد سمتم
درست میشه عزیزدلم غصه نخور

بخدا منم همینجوری هستم اما کاملا طبیعی قبل بچه مسافرت های زیاد و باشگاه و تفریح فراوون اما الان توی دلم مونده برم حتی لباس بخرم اصلا نمیشه نمیدونم چم شده قبل از این خیلی شاد بودم اما الان بی حسم نصبت به همه چی😂😂

ببین‌منم‌اینجوری شدم ب راحتی دوریشو‌تحمل‌میکنم نمیفهمم چرا اینجوریم😐😐😐

منم خسته شدم چون واقعاا بچه آروم نیست فقط گریه بغلی شده ولی بخدا یه لحظه نبینمش دیونه میشم وقتی خوابه هی میام بهش سر میزنم کیف میکنه و فقط نگاش میکنم.. همه ی بچه ها اذیت دارن طبیعه ولی باید برا خودت صبر و حوصله بزاری تا یکم بزرگ بشه

دیروز سه ساعت بچه رو گذاشتم پیش باباش و رفتم جایی و برگشتم..دیدم باباش عین جنگ زده ها شده..گفت سه ساعت نگهش داشتم دهنمو سرویس کرد چجوری کل روز نگهش میداری؟؟؟
حالا ظهر بهم پ داده ناهار بخور بتونی این دخترو تحمل کنی😁😁
همیشه بهش غر میزدم ولی خب شنیدن کی بود مانند دیدن
عزیزم حق داری واقعا هیچ کس هم درک نمیکنه..دختر منم هرروز هنر تازه ای برا سرویس کردن رو میکنه الانم که اعتصاب شیر کرده...حتی مادرامونم درکمون نمیکنن چون بچه داری گذشته با الان فرق کرده..عذاب وجدان نگیر..این حسیه که مادرا راجبش حرف نمیزنن ولی خیلی مشترکه

ی دکتر برو عزیزم منم آرام بخش میخورم من ک بچه هام ۱۹ و ۱۶ بودن هوس بچه داری زد ب سرم شاغلم هستم ی شیفت نگه میدارم بعدازظهر میرم سرکار خواب و استراحت کلا کنسل دلم واسه بیرون و دور دور زدن و بی عاری تنگ شده ولی نمتونم تکون بخورم

همه خسته ایم حق داری 🫠ولی من وقتی تو شکمم بود هیچ حسی بهش نداشتم الانم خسته میشم خیلی زیاد ولی همیشه به این فکر میکنم پناه و نقطه ی امن اون بچه منم پس باید دووم بیارم

من تجربه دوممه
نگران نباش
بزرگتر که بشن و وابستگیشون بهت کمتر بشه شرایط بهتر میشه
۲/۳ سال یکم سختی داره ولی بعدش خیلی راحت تر میشه

عزیزم شما فقط خسته ای به مرور عادت میکنی

منممم خیلی خسته میشم
گاهی کلی سرش غر میزنم
دوس دارم بدم یکی نگهش داره من فقط استراحت کنم خسته شدم واقعااا
همش نق میزنه،نمیخوابه از صبح تاحالا دارم بچه داری میکنم😅

چرا ؟زیاد گریه میکنه ؟
دخترمن اتفاقا اولا کولیک داشت گریه میکرد اما الان خیلی اروم شده
من برعکس ط نی نیم ناخاسته بود دوران حاملگی از بچم متنفر بودم ولی الان عاشقشممم

عزیزم طبیعیه تازه من دوتا بچه دارم خیلی خسته میشم اما میگذره بزرگ میشن

ن عزیزم مادر بدی نیستی فقط خسته ی و این حس کاملا طبیعیه
آدم وقتی خواب و خوراک خوب نداره و همش در حال دویدن

سوال های مرتبط