سلام مامانا خسته نباشین😍😍
کسایی ک منو می‌شناسین میدونین من قبل زایمان چقدر درگیر وزن جنین بودم چون وزن پسرم کم بود موقع تولد میخاستم وزن این یکی خوب باشه خلاصه از حبوبات و مغریجات و لیدی همه چی می‌خوردم تا خداروشکر دخترم با وزن ۳۴۰۰ ب دنیا اومد ...
حالا جاریم موقع تولد آیسا اومده بود دیدنم ب شوهرش می‌گفت بچه های ما اینجوری نبودن گفتم یعنی چی می‌گفت بچه های من خیلی توپول بودن 😖😳
الآنم زن عمو شوهرم اومده میگه چقدر ضعیف 😳😳
توقع داشتن من هیولا بزام فکر کنم 😤😤
حالا اینارو ول کنین خانوما ی سوال
دیروز دختر خاله شوهرم اومده بود خونمون ی دختر داشت از آرسان بزرگتر بود ...
با هم بازی میکردن دست آرسان رو کشید آرسان افتاد.. بعد ی کم گریه کرد مامانش گفت فاطمه جان آرسان هنوز کوچیک نباید ک دستشو بکشی و ب من توضیح داد ک حواسش نبود و از این حرفا ..مادر بزرگشم نوه شو مثلا دعوا کرد پیش آرسان ..‌
منم گفتم اشکال نداره باهم دوستن ..ب آرسان هم گفتم اشکال نداره مامانی حواسش نبود شما با هم دوستین ..
حالا از دیروز پیش خودم میگم رفتارم درست بود بنظرتون ؟؟
آخه آرسان خیلی گریه کرد .. من بغلش کردمو گفتم اشکال نداره بنظرتون درست بوده ؟؟ فکر نمیکنه من کاری نکردم براش ؟؟ نمی‌دونم منظورمو متوجه شدین یا نه ؟؟

۳ پاسخ

من منظورتو میفهمم ما مادرا در همه حال احساس عذاب وجدان داریم برای منم پیش اومده و بعدا با خودم گفتم کاش از بچم دفاع میکردم ولی ادم میمونه اون لحظه چی بگه
اونم بچه بوده گناهی نداشته
اشکالی نداره خودتو سرزنش نکن

عزیزم کارت درست بوده اتفاقا چون اون بچه که از قصد نکرده و ظاهرا مامان و مامان بزرگشم خواستن از دلت دربیارن و بچه رو توجیه کردن
جاریتم دفعه دیگه حرف زد بگو بچه تپل مستعد دیابت و هزار نوع مریضیه...من دوست داشتم بچه‌م نرمال باشه که خداروشکر هست

وزن پسرت چند بود عزیزم مگه که میگی کم بوده ؟؟
نه واکنش خوبی نشون دادی نمیتونستی که دعوا راه بندازی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان سیدعلیسان👼🏻💙 مامان سیدعلیسان👼🏻💙 ۵ ماهگی
😂😂بیاید کلی حرف دارم براتون
اینم بگم دیگه حتی ی درصد ی ترازوی بهداشت اعتماد ندارم
ما ۳ روز قبل یک ماهگی علیسان بردیمش پیش متخصص اونجا وزنشو گفت ۳۵۰۰
بعد روزی که یک ماهه شد بردمش بهداشت گفت ۴۵۰۰ خودم هنگ کردم گفتم مگه میشه اشتباه شدهد۳ روز پیش ۳۵۰۰ بود گفت ن خانوم درسته فلان... اینم بگم اصلا ب بچه های ۴۵۰۰ نمیخورد

بعد روزی که چهل روزش شد بردیمش متخصص اونجا گفت ۳۹۰۰ بعد من ب همسرم گفتم دیدی ترازوی بهداشت اشتباه بود گفت نه اشتباه نبود الان ۴۹۰۰ بود کشید گفتم ن ۳۹۰۰ بود خلاصه بعد کلی بحث گفت من مطمئنم گفت ۴۹۰۰

خلاصه موند تا چن روز پیش ک دوماهش شد بردمش بهداشت گفت ۴۸۰۰ چرا وزن کم کرده یک ماهگی خوب وزن گرفته بود الان نه و کلی از این حرفا

منم خیلییی نگران شدم اصلا چون ن اسهال بود ن شیر نمیخورد همه جی اوکی بود تازه یبوستم گرفته بود
بعدش دیروز بردیمش دوباره پیش دکترش گفت عالی وزن اضافه کرده ۴۸۲۰ هست... منم گفتم وزنش کم شده چهل روزگی ۴۹۰۰ بود
گفت ن خانوم تو پرونده نوشته بود چهل روزگی ۳۹۰۰ بود اوردینش😂😂😂وای خیلی لحظه ی دارکی بود🤣🤣

گفتم ینی الان اوکی همه چیش گفت اره همه چی عالیه و فلان ی شربت زینک داد واسه اشتها و رشد و اینکه بخاطر یبوستش شیرخشکشو عوض کرد گیگوز نوشت

حالا بیاید اونایی ک ب بچه هاشون گیگوز میدن چطوره؟؟ وزن دهیش و اینا
علیسان هم شیرخودمو میخوره هم شیرخشک😇❤️
مامان دوقلوها👩‍❤️‍👩 مامان دوقلوها👩‍❤️‍👩 ۱ ماهگی
بخدا این زنه دیونم کرده دیشب بچها کریه میکردن یکی از قلا رو پاهام بود خاب بود قل دیگه رو زمین بود وقت شیرش بود گریه میکرد مادر شوهرم داشت‌ شام میخورد اومد‌ پاشه خودم برداشتم ک شیر بذم اومد گفت بدش به من گفتم خودم شیر میدم ناراحت شد یه قیاقه کج و راست کرد رفت نشست یهو بعد دو دقه اومد دستشو زد زیر بچه برداش بچه ترسید یهو میگه اون نمیدی اینو میبرم من هیچی نگفتم شوهرم داشت نگاه میکرد فهمید عصبی شدم رفت رختخواب مامانشو اورد انداخت برای خودمونم تو اتاق من رفتم رختخوابمو بیارم پیش بچها گفت چی شده گفتم بچها‌ گریه میکنن عصبیم بعد گفت بگو‌ راستشو گفتم چیزی بگم میگی حساسی گفت نه بگو گفتم چرا مامانت اینکارو کرد اگ بچه رو ندادم شیر بده یعنی خودم میخام نگهدارم بچمو باز اومد اون یکی رو برداشت گفت تو خیلی رو بچها حساس سدی گفتم حساس نیستم من بچهارو ب زور میخابونم اون میاد ماساژ میده پشت گوشاشون و ماساژ میده فشارشون میده گفتم اینا برای بیدار کردن بچه وقتی میخان شیر بدنه یهو هردو بچها گریه کردن منم اصن بلند نشدم شوهرم گفت بچه رو ساکت کن بعد بیا گفتم بزار نگهداره وقتی بچه خوابه دست نزنه گریه های اینا هی بلندتر میشد منم رفتم تچ اشپز خونه ظرفا رو بشورم شوهرم دید من دست نمیزنم خودش اومد تا در اتاق باز شود شوهرمو دید به من گفت بیا بچهاتو بردار من میام میشورم منم گفتم شما ک بیدار کردی خودت نگهدار به من مربوط نیس بعدم رفتم تو اتاق یه ساعتی الاف بودن اومدم دیدم رختخواب پهن کرده یکی از بچهارو هم گذاشته رو جای خودش منم اومدم نشستم رو رختخواب تا صب هم نزاشتم دستش ب بچها بخور صب باز جلو شوهرم بچه رو برداشت ک اروغشو بگیر ه اون ک رفت گفتم بزارش سرجاش