۴ پاسخ

وا مگه مثل توفیلماست فردای زایمان شکم تخت بشه😅حالاشوهرت مرده نمیدونه این چیزارو از مادرت بعیده نباید این حرف شوهرتو بهت منتقل میکرد 😕
یک هفته بعدازعمل تازه شکمت شروع ب جمع شدن میکنه من هنوز۵کیلواز اضافه وزنم مونده یکمی هم زیرشکمم مونده ک اونم تاچندوقت دیگه میره نهایت آدم رژیم میگیره ورزش میکنه اصلا غصه نخور عزیزم

میدونم
مخصوصا اوایل زایمان خانما حساس هستن چون شرایط یکم جدید و پر فشاره
ناراحت نباش عزیزم
مردا نمیدونن چه حرفی رو کی و کجا باید بزنن

اولا که نمیمونه و تازه زایمان کردی
با شکن بند و و ورزش جمع میشه
اما حرف شوهرت رو نشنیده بگیر
ما همه بعد زایمان یه مقدار شکم داریم که طبیعیه و تو ادما متفاوته
و از همه مهم تر همینه که هست😎

حست درک میکنم سوال بدی پرسید شوهرت ولی فک کنم همه مردا این سوال براشون پیش بیاد🥲شوهر من تا چند ماه اول از من میترسید😂😂کم کم عادت کرد به باردار بودنم

سوال های مرتبط

مامان ملیسا🩷پارسا🩵 مامان ملیسا🩷پارسا🩵 ۴ ماهگی
سلام بچه ها
یه راهنمایی ازتون میخاستم... من حس میکنم دارم دچار افسردگی بعد زایمان میشم انقد ک تو بارداری سختی کشیدم بعدشم این هماتوم ناحیه سزارین اسیرم کرد بستری و فلان هنوزم خوب نشدم و شاید احتیاج ب تخلیه پیدا کنه انقد هی هر روز اتفاقای بد برام میوفته دیگ مغزم کشش ندارع هرچی میگم تموم شد گذشت باز افکار منفی ولم نمیکنه رفتم موهامو کوتاه کردم رنگ کردم گفتم روحیم عوض شه هر روز میرم دوش میگیرم لباس مرتب میپوشم و ی ارایش کوچولو میکنم ک روحیه ام ضعیف نشه برا خودم لوازم بهداشتی ارایشی سفارش دادم گفتم خوشحال شم بلک حس بد ازم دست برداره اما بی فایده بود😭 همینجور ک نشستم مثلا مشغول شیر دادن یهو یه حس منفی ناخداگاه میکوبه توصورتم جوری ک اصلا اون لحظه دیگ نمیخام شیردادنو ادامه بدم حالم بد میشه میخام برم یجا خلوت بشینم تنهاااااا یا گریه کنم یا همش ب چیزای منفی و سختی های قبل فکر میکنم نمیدونم میتونید متوجه شید یا ن اما من واقعا روانم بهم ریخته همش حس میکنم الان ک پامو بزارم دکتر میخان بستریم کنن یا یهو بین روزمرگی هام ی حال بد میاد سراغم ک اصلا توصیف نشدنی بیرون میرم هرکار بگید کردم خودمو دور کنم نشد ک نشد ک نشد بنظرتون برم پیش روانپزشک بهم دارو بده؟؟؟ چون حس میکنم با روان شناس اوکی نمیشم و حرفایی ک میخاد بهم بزنه رو همرو خودم حفظم و انجامش دادم اما خوب شدنی نیستم نمیخام بدتر این بشم همش دارم این روزا با خودم مبارزه میکنم با روحم روانم فکرم...
کاش اونهمه سختی نمیکشیدم شاید الان حالم بهتر بود چقدر من اسیر بیمارستانا شدم و تمومی نداشت وای خدا هرجی میخام فکرش نکنم نمیشه حس میکنم واقعا باید ی دارویی منو دور کنه از این حال