اینو فقط کسایی میفهمن که تجربه کردن😭

تصویر
۲۱ پاسخ

فک میکنممم اشک تو چشام جم میشه نمیدونم چطوری دختر کوچولومو بزارم برم بیمارستان دختر کوچولوی دیگمو بدنیا بیارم اگه زیر عمل ی اتفاق پیش بیاد بچم چ کنه خیلی واسممم این قسمتش سخته از الان نگران اون روز و دختر سه سالمم

دقیقا
منم نگران دخترمم
خیلی بهم دیگه وابسته ایم
بخصوص که من پارسال ۷ شب بیمارستان بستری بودم و چقدر زجر کشیدم از دوریش
وقتی اومدم خونه از جام تکون نمی‌خورد
تا زایمانم دخترم تازه ۳ و نیم ساله میشه

من از الان بفکر اینم که چطور برم بیمارستان و بچمو ول کن هیچکی مثل من بهش رسیدگی نمیکنه

انقدر سخته که تصور تکرارش داره دیوونم میکنه و منی که دوتا پسرامو میزارم خونه میرم برای اوردن دخترم
یه حسی بین ذوق و اشک

باید مادر به بچش میفهمه که من میرم وباخودم نینی میارم که دوتاتون بازی میکنید و......
من به دخترام گفتم والان منتظر این روز شدن

خدا بزرگه بسلامتی بریم و برگردیم انشالله

من ازالان غصشومیخوذم چه شباگربه نکردم . دخترم ۱۸ماهه میشه موقعی من میرم عمل خیلی کوچیکه نمیدونم‌چجپری تنهاش میذارم

😔دقیقا

من از اول بارداری بخاطر همین موضوع بارها گریه کردم. چون من پسرم دوسالشه و واقعا سخته برام 🥺

منم همش میگم شوهرم میگ‌من هستم نگرانش نباش

واای ارره

وای خدا منم از اولش فکر همین هستم

وای میدونی با دیدن عکس گریم گفت من پسرم خیلی دوست دارم همدمم رفیقم امه چیزیه

بسپارش دست خدا

قلبم میارکت بهش فک می‌کنم یه شبم بدون دخترم نخوابیده 😓

دقیقا منم از الان نگرانم

من با تمام وجود میفهممش...باوجودی که بچه اولم هشت سالش بود....افسردگی گرفتم بخاطر دوری از بچم...مخصوصا یک هفته ای که خونه مامانم بودم وبچم پیش باباش....مثل یک قرن گذشت

وای دقیقااا همش تو فکر دخترممم

اره واقعا

وای منم خیلی برا این روز نگران و ناراحتم

دقیقاااا

سوال های مرتبط

مامان علی و روشنا مامان علی و روشنا روزهای ابتدایی تولد
مامان اِلارا💖 مامان اِلارا💖 ۳ ماهگی
مامان امیرعلی مامان امیرعلی هفته سی‌وهفتم بارداری