پارت چهارم
دو نفر که چپ و راستم فشار وارد میکردن دو نفر پاهام رو محکم کشیده بودن دکترم با ی ماما دهانه رحمم رو محکم باز کرده بودن سر بچه رو بگیرن ولی هیچی دکترم داد میزد کاپ زو بیارید کاپ زو آوردن کردن داخل رحم رو باز کردن ،،، دستگاه رو آوردن بچه رو کشیدن بیرون سریع بردنش گریه میکردم چرا بچم گریه نمیکنه بعد چند ثانیه صدای گریه اش اومد ولی خودم رو اون تخت داشت ازم فقط خون می‌رفت دکترم داد میزد باند بیارید نمی‌بینم کجا ها پاره شده بخیه بزنم با چه سختی تند تند جلوی خونریزی رو گرفتن تا بخیه ها تموم شد هفت تا بخیه داخل گوشت خوردم که بیهوشی نداشت مردم و زنده شدم بعدش دو تا باند بزرگ گذاشتن داخل گفتن تا چهار ساعت باید بمونه سوند هم گذاشتن که سرویس نرم ... ساعت نه و رب بود زایمان کرده بودم گفتن تا دوازده شب باید بمونه ... دکترم گفت شکم رو فشار ندید موقع معاینه روده ها ریخته بودن پایین و از بخت بد من فتق ناف شدید گرفتم که دو ماه دیگ عمل دارم 😭 خدا به بچم رحم کرد سالم دنیا اومد معلوم نبود چه بلایی سرش قرار بود بیاد ... بدترین نوع زایمان رو داشتم یکماه گذشته هنوز درد رحم دارم درد جای سوند درد بخیه ولی خداروشکر به خیر گذشت انشالله برا شما ها زایمان خوبی باشه آخرش متوجه نشدم لگنم خوب بود یا نه ولی شما معاینه لگن رو انجام بدید خوب نبود حتما سزارین شید ممنون که همراهم بودین و خوندید 🫂♥️

۳۲ پاسخ

خدارو شکر میکنم رفتم سزارین 🥲میرفتی سزارین اینقدر درد خودت از بین نمیبردی اینجوری اینا انداختن خودت رو شکمت عیب ناکت دکردن خودت از بین بردی دختر

دکترت کی بود عزیزم

وای بگردم چه دردی کشیدی دلم کباب شد 😢😢من که مامان نشدم ازالان استرس گرفتم

فقط چرا دکترت نگفت قبل زایمان باید روده هات کامل تخلیه باشه,مثلا دیدم بعضی دکترا روغن کرچک شب قبلش به بیمار میدن،

یاد زایمان خواهرم افتادم اونم بیچاره همین بلا سرش اومد، منتهی اون لگنش تنگ بود و دکتر اشتباهی گفته بود که میتونه طبیعی،
سر بچه بیرون بود شونه هاش نمیزاشتن بیرون بیاد، و بچه کشیده میشد داخل،
خیلی بد بود و خواهرم ب دلیل سختیه زایمانش دچار افسردگی شدید شد، بچه اش رو هم با وکیوم کشیدن بیرون.

الاهی عزیزم چقدر اذیت شدی 🥺🥺

عزیزم قشنگ از گناه ک نداری ولی پاک پاک شدی عین نوزادت .. الان متوجه شدی بهشت زیر پای مادره ینی چی..🫣

منم سختی خیلی کشیدن سر زابمانم ن ولی ک بگم خیلی خدایی میدونستم تحمل کنم فقط کسل شده بودم مثل شما میگفتم پس کی میاد ..😁

ای خدا چقدر سخت گلم
منم همینطور بودم خیلی سخت زایمان کردم هنوز هتوز یادش میفتم بدنم می‌لرزه
ولی بازم گذشت

وای الان خوبی تاپیکا رو خوندم خودم احساس درد کردم چقد وحشتناکه بخاطر همین ریسکا رفتم سزارین اختیاری انشالله خودت و بچت سالم و سلامت باشید

😔😔😔عزیزم

وای چ زایمان سختی عزیزم انشالله خدا خودش کمکت کنه🥺🥺🌹🌹🌹

عزیزم چقدر اذیت شدی ..
میون این همه سختی‌ها پر قدرت دختر نازتو بدنیا اوردی و تبریک میگم بهت ..
امیدوارم که هر چی زودتر صحیح و سلامت باشی 🌸

عزیزم خیلی دوست داشتم بدونم زایمانت چطور بود،یاد زایمان اول خودم افتادم که چقدر عذاب کشیدم و منم بچه همه فشارش رو مقعد بود و یبوست داشتم و چقدددر بخیه خوردم تا پسرم دنیا اومد.خداروشکر حال هر دوتون خوبه

وایی یاد زایمان خودم افتادم

عزیز دلم خیلی سخت گذشت برات ولی مهم ک الان بچت خداروشکر صحیح سالم بغلته خداحفظش کنه برات آجی🥰🌺💖

دورت بگردم 🥺چقدر اذیت شدی مادر
خداروشکر ک دخملی صحیح و سالمه خودتم خوبی ان‌شاءالله عملت هم به راحتی انجام میدی تموم میشه♥️♥️♥️

😭😭😭😭😭😭بیا باهم گریه کنیم‌

عزیزم ،چقدر سخت گذشته بهت🥲🥺
واقعا ناراحت شدم💔
خدا رو هزار مرتبه شکر ک بچتو خودت خوبین،برای روده هات کاری نکردن؟
منم هفته ی آخرمه هنوز دردام شروع نشده بچمم درشته ،میترسم،خیلی برام دعا کن😓

وای عزیزم چقد وحشتناک بوده خداروشکر ک خودت و کوچولو سلامتین

یاخداچقدوحشتناک‌ انشالله هرچه زودترخوب شی🥹

واای چه زایمان سختی
کدوم بیمارستان رفتی؟
انشاءالله هره زودتر خوب بشی عزیزم

وای بگردم برات چقد سخت بوده، اجی معاینه لگن چطوریه، کی باید انجام داد

عزیزم چقدر بد منم زایمان وحشتناکی داشتم آخرشم سزارین شدم بخاطر اینکه دکتر احمقم تا ۳۸هفته هم نگفت باید معاینه ی لگن بشی منم تا ۹سانتودنیم باز شدم اما بچه نمیومد بیرون داشت از دست میرفت ولی خداروشکر دکتر شیفت ادم خوبی بود رضایت داد به سزارین اورژانسی

منم دو روز کامل درد کشیدم بعد یه ماما اومد گفت این لگنش تنگه برین با دکتر شیفت مشورت کنید بعد دکتره گفته بود بیارید سزارین بعد دو روز آمپول فشار و بی حسی اپیدورال بردن سزارین

انشاالله همه دردات زود خوب بشه ممنون

وای الهی بگردم . چقد سخت گذشته بهت .

واقعا خدا قوت بهت
چقد سختی کشیدی عزیزم خدا دخترتو برات حفظ کنه

الهی عزیزم چه تجربه ای سختی ولی خداروشکر دخترت الان سالم تو بغلته

خداروشکر که خودت و بچه خوبین ولی خیلی سخت بوده کاش سزارین میشدی

واای عزیزم خداروشکر ک سالم بغلته

وای چ سخت چ زجری کشیدی 🥺🥺

وای چقدر عذاب کشیدی

سوال های مرتبط

مامان دلاناکوچولو🤱🩷 مامان دلاناکوچولو🤱🩷 ۱ ماهگی
پارت سوم زایمان
ده سانته سریع به همسرم گفتن پتو رو آماده کنن نگو که اول ماجرا زایمان من از ده سانت شدنم شروع شد همه پشت در خوشحال بودن دکترم خودش رو رسوند خدا برا هیچکس نیارع 😭😭😭😭
ساعت هفت شب بود که من ده سانتم کامل شده بود اما بخاطر یبوست شدیدی که داشتم روده ها اجازه نمی‌دادن بچه بیاد جلو اومدن شیاف برام گذاشتن که روده هام تخلیه بشه دکترم با ماما همراه منو بلند کردن بردن سرویس گفت زور بزن مقعد خالی بشه گریه میکردم زور میزدم بچه هم زور وارد میکرد نفسم میرفت کپسول اکسیژن رو آوردن نو سرویس گذاشته بودن رو دهنم که ریه هام پاره نشه یکمی فقط تخلیه شدم منو برگردوند رو تخت پاهام رو محکم گرفته بودن که زور بدم بچه رو ببینن اما بچه زورش رو به مقعد وارد میکرد نمیومد جلو میون درد دکترم گفت بشین حالت دستشویی کردن زور بزن به چه سختی نشستم ولی بچه بیشتر رفت بالا حالا دیگ سزشم نمی‌دیدند گریه میکردم دکتر اپیدورال بگید بیاد چرا کنسل کردید من میمیرم ساعت هشت شب شد هنوز بچه تلاشی برا بیرون اومدن نداشت منو بردن رو تخت مخصوص زایمان همه ماما های بخش خدمتکار ها همه بالا سرم بودن کپسول اکسیژن جلو دهنم دو نفر چپ و راست انگار رو شکمم وایساده بودن بچه خودش رو نکشونه بالا دکترم برش زو که زد نفسم رفت چون ضربان قلب بچه داشت افت میکرد اون دو نفر رو شکمم فشار وارد میکردن زور بچه رو مقعدم بود نفسم بالا نمیومد گریه میکردم چرا نمیاد بچم از دستم رفت ساعت نه شب شده بود از هفت شب من تو ده سانت بودم بدون هیچ پیشرفتی بچه اصلا تلاشی نداشت بیاد بیرون دکترم داد زد اتاق عمل رو آماده کنید اما افت قلب بچه اجازه نمی‌داد منو از تخت بیاره پایین ترسیده بودن همه پرستار ها من فقط زور میزدم گریه میکردم نمیدونستم چی میشه
مامان جوجه رنگی🐣🐦 مامان جوجه رنگی🐣🐦 ۴ ماهگی
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت ششم
، میگفتم تورو خدا کمکم کنید من همچنان فقط تند تند تند نفس عمیق میکشیدم و اصلا جیغ و داد نمیکردم گفتن کاپ رو بده ، دستگاه رو گذاشتن که سر بچه رو با دستگاه بکشن و یه نفر هم اومد بالا شکم منو فشار میداد که بچه رو هدایت کنه سمت پایین (بماند که بین زور زدنام همش میگفتن عالیه سر بچه رو داریم میبینیم ولی خودشون نمیتونستن بکشن بیرون ) از درد فشاری که به شکمم میاورد دیگه نتونستم تحمل کنم و با همه ی وجودم جیغ میزدم و دستاشو هل میدادم میگفت نکن اینجوری بیرون نمیاد میگفتم میمیرم به خدا میمیرم ماما همراهم میگفت عزیز دلم خدا نکنه یکم تحمل کن یهو یادشون اومد که با این روشی که دارن پیش میرن باید نوار قلب بچه رو چک کنن که اونم البته ماما همراهم بهشون گفت نوار قلب بچه رو گرفتن دیدن اصلا خوب نیست و سریع بهم اکسیژن دادن و هی چک کردن دیدن خداروشکر نوار قلب خوب شد و دوباره شکممو فشار دادن و دستگاه گذاشتن ک بچه رو بکشن بیرون و دیدن نمیتونن به ماما همراهم گفتن این کار خودته گفت من اصلا همچین کاری نمیکنم گفتم تورو خدا کمکم کن اومد شکممو فشار داد و بهم گفت عزیزم تحمل کن تموم میشه الان (اینو تو پرانتز بگم که ماما همراهم واقعا بینظیر بود هرچی دکتر بود رو جمع کرده بود بالا سرم از هراتاق صدا میزدن فلان دکتر میگفتن نمیتونه بیاد نمیذاشت هیچکدومشون برن اگه نبود واقعا میمردم ) خلاصه از مچ تا ارنجشو گذاشت رو شکممو با دستش سعی کرد بچه رو بفرسته پایین ، قبلیاشون همه دو دستی و با کف دست سعی میکردن بچه رو بفرستن پایین ولی این روشش کامل فرق میکرد ، ساعت هفت ربع کم بود که ماما همراهم بچه رو فرستاد پایین و یهو بچه رو کشیدن بیرون گذاشتن رو شکمم که بچم یه ناله ی کوچیک کرد و دیگه هیچی نگفت
مامان 𝙰𝚛𝚢𝚊🧸💙 مامان 𝙰𝚛𝚢𝚊🧸💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت پنج✅
دیگه فک کنم سومین یا چهارمین سرم فشارم بهم وصل کردن و من به زوووور با درد خیلی شدید فقط به خاطر اینکه زودتر زایمان کنم راحت بشم با ماما همراهم ورزش میکردم و معاینه تحریکی میشدم که افتضااااح درد داشت ماما میومد معاینه کنه من دااااد میزدم ترو خدا معاینه نه😂ساعت شش اومد معاینه کرد گفت طول سرویکسم کلا رفته و من 6سانتم دوباره گفت شل کن معاینه تحریکی کنم زودتر باز بشی بچه از دیشب ساعت دو مونده تو خشکی خطرناکه دستگاه هم بهم وصل بود مدام حرکات و ضربان قلب بچه رو چک میکردن تا ساعت 8 شب من 8سانت شدم و انقد داد زده بودم و زایمانم طول کشیده بود دهانه رحمم ورم کرده بود اینم بگم من کلی ورزش و پیاده روی و پله نوردی و رابطه بدون جلوگیری رو از 34هفته شروع کرده بودم وشیاف گل مغربی هم از 37 هفته گذاشته بودم اینا تاثیری رو من نداشته بود و سر بچه بالا بود ونیومده بود پایین تا کلی رو توپ پریدم تا اومد پایین ولی کج اومد پایین تا اینکه ماما اومد دستشو تا کجا با بتادین شست کرد تو سر بچه رو آورد تو لگن تنها شانس من تو زایمان این بود که لگنم مناسب بود وگرنه دهانه رحمم نرم نبود و من چقدر آمپول نوش جان کردم تا دهانه رحمم نرم بشه
مامان ..... مامان ..... ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی با اپیدورال
پارت دوم
دکتر اومد و گفت بالون بزارن که دهانه رحم رو باز کنه
ماما نتونست بالون رو جا بده چون دهانه رحم خیلی بالا بود دستش نمی‌رسید
دکتر خودش امتحان کرد باز دید نمیتونه خواست با اسپکویل بزاره که فکر کنم چهار تا اسپکویل استریل باز کرد آخرش هم نتونست بزاره
خیلی اذیت شدم اینجا خیلی درد داشت فکر کنم اینجا دهانه رحم زخم شد که بعد از اون هرچی معاینه میکردن من میکردم زنده میشدم و تا نیم ساعت دل درد میشدم
بعد دیگه دوباره با دست به زور جاش داد و وقتی با سرم پرش کردن که باد کنه داخل رحم ،کارشون که تموم شد رفتن
پنج دقیقه بعد صدای ترکیدن بالون رو شنیدم و کلی آب ازم اومد بیرون که همون سرم ها بودن
صداشون زدم که اینجوری شده و کلی تعجب کردن که چطور ممکنه بالون بترکه امکان نداره
دکتر کشیدش بیرون و دید واقعا ترکیده
و دیگه نزاشتن ،بهم سرم وصل کردن که آمپول فشار زدن داخلش
ساعت یک بود ،مرتب نوار قلب رو چک میکردن .
یک نیم شیفت عوض شد و باید معاینه میشدم
به خاطر اینکه سر بالون اذیت شدم با هر بار معاینه کلی درد می‌کشیدم
مامان دلاناکوچولو🤱🩷 مامان دلاناکوچولو🤱🩷 ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان
ساعت شیش صبح بود رسیدم بیمارستان درب زایشگاه بسته بود آیفون زدیم باز کردن رفتم داخل ازم توضیح خواستن گفتن باید اول نوار قلب بدی خوابیدم رو تخت بچه به زور چند تا تکون خورد گفت نوار قلبت خوبه اومد گفت می‌خوام معاینه کنم خیلی ترسیدم چون معاینه لگن هم هنوز نرفته بودم هیچ تجربه ای نداشتم التماسش کردم آروم معاینه کنه به روم خندید گفت مطمئن باش هیچی نمی‌فهمی دستش رو قشنگ ژل زد معاینه کرد خدایی نفهمیدم گفت کاملا بسته ای ختی بچه تو لگنت نیست و شک می‌دونم کیسه ابت باشه ولی برا اطمینان آمنیو شور میزنم برات ... امنیو شور رو انجام داد مثبت شدم همونجا شروع کردم گریه کردن من نمی‌دونستم قرار چی بشه پرستار گفت من ماما همراهم اگر اوکی هستی ماما همراهت بشم قبول کردم گفت خیالت راحت با اپیدورال زایمانت رو آسون از سر میگذرونی خیالم راحت شد
قرار داد بسته شد من ساعت هفت رو تخت زایشگاه بودم اولین قرص زیر زبونی رو گذاشتن من تا دو ظهر شدم یک سانت چهار عصر ماما همراهم اومد قرص زیر زبونی بعدی رو گذاشتن شدم یک سانت و نیم شروع کردم ورزش با توپ ، راه رفتن پنگوئنی محکم ، راستی دو عصر دیگ کیسه آبم می‌ریخت رو ران پام ، معاینه کرد شدم دو سانت درد اومد سراغم می‌تونستم با نفس عمیق ردش کنم ۴۰ ثانیه درد می‌کشیدم ۱۵ ثانیه استراحت میداد ...چهار بار میون درد ها آوردم ماما همراه نقطه های دردم رو فشار میداد یکم بهتر میشدم ساعت شیش عصر شدم سه سانت ماما بخش اومد معاینه گفت سر بچه اصلا تو لگن نیست کیسه اب رو کاملا باید پاره کنیم کیسه اب رو زدن ی آب یخی ازم خارج شد اصلا گرم نبود حتی بو هم نمی‌داد ... سه سانت که شدم زنگ زدم دکتر بیهوشی برا اپیدورال بیاد پنج دقیقه بعد اومد معاینه کرد داد زد گفت کنسل کنید
مامان خوشگل خانوم مامان خوشگل خانوم ۷ ماهگی
پارت 2
از اینورم ماما همراهم قرار بود از چهار سانت بیاد روی سرم اما چون شیفتش بود بنده خدا همش میومد ازم خبر می‌گرفت و چند باری هم معاینه کرد و گفت دهانه رحمت خیلی سفته و اصلا نرم و شل نشدی دیگه همش شروع کردن به گذاشتن شیاف و قرص های نرم کننده دهانه رحم تا ساعت 12شب بازم اون نتیجه دلخواه رو نداد من فقط 3سانت شدم وقتی سه سانت بودم اون سوند رو ازم کشیدن ک اندازه توپ کوچولو شده بود. دیگه ماما همراهم اومد پیشم و دوباره معاینه کرد و گفت اینجوری نمیشه و باید بندازمت رو دور خلاصه دوز آمپول قرص هارو بیشتر کرد و انقباض های منم هعی بیشتر شد بی نهایت دردم می‌گرفت موقع انقباض طوری فشار روم بود که گفتم الانه که من دیگه زایمان کنم خیلی درد داشتم و فکر میکردم الان 7یا8سانتی شدم حداقل.ماما همراهم دوباره معاینه کرد و گفت هنوز 4سانتی دیگه دردهای بدی داشتم و استرس بدی هم گرفته بودم که چرا اینهمه طول کشیده و اینهمه من درد دارم اما دهانه رحمم باز نمیشه
مامان جوجه🥰 مامان جوجه🥰 ۱ ماهگی
پارت سوم
ایپدورال خیلی خوب بود منم اگه این همه درد داشتم بخاطر زایمان زودتر بود و لگنی که تنگ‌ بود اومد بعد از سه چهار ساعت باز معاینه کرد گفت فول شدی مدفوع کن زور بزن تا دکتر بیاد من روی تخت به حالت سجده کردن که فقط فشار بدم زور بزنم می‌گفت سر بچه داره معلوم میشه مامانمم داشت میدید کنارم بود هنوز توی زایشگاه نرفته بودم ساعت دوازده دکترم رسید منم مدفوع کرده بودم گفت پاشو بریم زایشگاه ولی درست حس نمی‌کردم البته سه دوز ایپدورال گرفته بودم تا زایشگاه راه رفتم اونجا رفتم روی تخت زایشگاه حالا بچه نمیومد منم دیگ نمیتونستم زور بزنم چند روز نه خواب داشتم نه چیزی یه عالمه درد داشتم فقط دیگ یه ماما شروع کرد شکمم رو فشار دادن که بچه بیاد منم قلبم درد گرفته بود نمی‌تونستم نفسم بکشم بازم درد رو خیلی شدید داشتم حس میکردم که بهم دوز چهار ایپدرول رو زدن 😐 دکترم خیلی مهربون و با حوصله بود با دستگاه کمی سر بچه کشیدن جلو ولی شکمم فشار میدادن من خیلی بد بود نفس نمیشد کشید دکتر گفت دیگ فشار نده بهش آب بده دیگ بعد از نیم ساعت زور زدن بچه رو کشیدن بیرون گذاشت روی شکمم خیلی حس قشنگی بود گریه شدم شکمم کلا خالی شد دیگ برش هم زده بود چهار تا بخیه خوردم باز بخیه زد برش رو حس میکردم استخوان های واژنم خیلی درد میکرد خیلی گفتم حس میکنم همش بی حسی میزد بهم بردنم توی اتاقم دیگ دوساعت رفتم زیر اکسیژن چون بلند میشدم نمی‌تونستم نفس بکشم بعد یه ساعت اومدن گفتن راه برو برو دستشویی شوهرم دست گرفت برم سرویس دیدم یه عالمه سرگیجه دارم
مامان مهدی و ماهد✨ مامان مهدی و ماهد✨ ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت ۴
حدود ساعت ۱۱ وارد وان اب گرم شدم و ماما گفت موقع دردا کف لگن رو روی اب شناور کن ، چون باعث میشه جنین راحت تر بیاد پایین...بعد از گذاشت ۲۰ دقیقه حس زور زدن شروع شد ، و دردا خیلی خیلی شدید شده بود...که مامای همراهم ، ماما رو خبر کرد و با کمک همسدم من و از وان به تخت زایمان منتقل کردن ، ماما معاینه کرد و گفت که ۹ سانتم و حدود ده دقیقه تا ی ریع دیگه زایمان میکنم...ولی پنج دقیقه بعد عوامل اتاق زایمان رو صدا کرد که نی نی داره میاد😅منم دیگ از شدت درد همه ی اهل بیت رو صدا میزدم🥲بعد از گذشت حدودا ۳ دقیقه با تکنیک های زور زدنی که ماما میگفت ، نی نی به دنیا اومد و الحمدلله برش و بخیه نخوردم...
و بعد از ۲ دقیقه با چند تا سرفه جفت هم بیرون اومد...
و این بود زایمان حدودا ۲ ساعته ی من😅
و اما بعد از بیرون اومدن جفت😑
ماما گفت که جفت شروع کرده بوده به پیر شدن و احتمال داد که پرده های جفت داخل رحم مونده باشه😑 و شروع کرد با دست رحم رو خالی کردن و چک کردن اینکه بقایای جفت نمونده باشه داخل...و چه ضجه هایی که من از درد اینکار میزدم😑بعد از ۳ بار که اینکار رو کرد...متخصص زنان انکال رو صدا زد تا اون هم چک کنه🙄اکن هم سه باز اینکار رو انجام داد و مطمئن شدن وضعیت رحم نرماله و من رو ول کردن🥲
البته که اگر اینکار رو نمیکردن باید اتاق عمل میرفتم و کو تاژ میشدم😑
ولی خب خیلی وحشتناک بود🥲
ان‌شاالله کسی تجربه نکنه واقعا🌷
مامان نیکان مامان نیکان روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانای عزیز

من شنبه زایمان کردم ،،طبیعی😢😢

از من خیلی خیلی خیلی بد بود
در حین باز شدن دهانه رحم گفتن لگنت کوچیکه و مناسب طبیعی نیست ولی نبردن سز و با زور ب دنیا آوردن

تجربه من:از ۱۴آبان درد و انقباضات خفیف داشتم دیگه پیاده روی رو داشتم و ۳شب نخوابیدم،جمعه رفتم بیمارستان بعد معاینه گفت دهانه رحم کاملا بسته است و برو خونه ،شنبه یهو اندازه ۱لیوان آب خارج شد سریع رفتیم بیمارستان ،بعد معاینه گفتن کیسه آب پاره شده و بستری کردن،ب من آمپول فشار وصل کردن و چند تا قرص داخل گذاشتن،کم کم درد و انقباض شروع شد،تا۳سانت همه چی قابل تحمل بود ولی کم کم شدید و شدیدتر شد،شروع کردم به جیغ کشیدن،خلاصه من فول شدم و درد وحشتناکی امدسراغم،بعدمعانیه گفت رحمم مناسب نیست نبردن سز ،من توانایی زور زدن طولانی نداشتم گ،سر بچه گیر کرده بود،دوتا ماما آمدن بالای تخت و نوبتی فشار میاوردن به شکمم،مرگ رو جلوی چشمم می‌دیدم تقریبا یک ساعت وحشتناکی رو گذروندم و بالاخره ساعت۶عصر پسرم رو گذاشتن رو شکمم،ولی حسابی بخیه خوردم
در حین زایمان و اون همه فشار دادن کتف پسرم ترک خورد
و اینم بگم تا امروز شکم و دنده هام درد وحشتناکی دادن و نفسم بالا نمیاد
همسرم میخواد از دکتر و کادر اون روز شکایت کنه
با نبردن اتاق عمل داشتن با جون دو نفر بازی کردن
مامان نوزاد محمد مامان نوزاد محمد ۴ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۳
خوب بلاخره بستری شدم با کلی استرس یخورده نوار اینا سوند بهم وصل کردن از دفعه های قبل درد این خیلی زیاد بود تحمل کردم بلاخره یه ساعت طول کشید تا دکتورم اومد رفتم اتاق عمل از چیزی که بدم میومد ومیترسیدم همون آمپول که به کمر میزنن بود خیلی دردم داره بعدا یه ساعت طول کشید تا بچه رو دربیارن اینبار نمیدونم چرا طول کشید گفتن سخت ترین سزارین رو داشتی گفت از خاطر همین بوده بچه که اومد گذاشتن رو دلم وبهم گفتن بزار مامانی رو ببینه خوب بچه رو بردن بعدا با من بودن هی نفسم بند میومد هی فشارم بالا می‌رفت قلبم تند تند میشد با کلی وقت از ساعت ۲ رفتم اتاق عمل ساعت شیش و سی بود اومدم گفتن خیلی چسبندگی داری خوی وقت بخیه هامو دوختن آوردن بخش بهم گفتن کجا سونو میرفتی خیلی چسبندگی داشتی که اصلا نمیشد کارش کرد ولی دکتورم همه چی رو اوکی کرد دوباره رحمم رو به حالت قبلی برگردوند وگفت سخت ترین سزارین که داشتم از شما بود گفت خیلی سخت بود گفت خوب از اینا که تموم شدم اتاق آوردن منو چون جراحیم خیلی زیاد بود وسخت بود خیلی درد کشیدم یعنی چه بگم تا الانم اصلا خوب نشدم همش کمرم وبخیه هام درد میکنه اینبارم از کمر بی حسم کردن ولی خداییش خیلی درد دارم الانم به بچه های قبلیم نداشتم چون اینبار چسبندگی داشتم علتش هم همینه ولی فعلا قابل تحمله از روز های اول کرده بهترم فعلا هم ۸ روز میشه زایمان کردم گفتن ۱۰ روزت شد برو بخیه هاتو بیگیر
مامان آریان مامان آریان ۴ ماهگی
تجربه زایمان من 😊
بعدش ک کمی انقباض شروع شد مامانم حراسون خودشو به من رسوند بعد اون هم مامای همراهم اومد وقتی دیدمش روحیه م واقعا عوض شد چون خیلی ترسیده بودم من هیچی با خودم بیمارستان نبرده بودم ن مدارک ن ساک 😅 بعدش انقباض هام بیشتر شد .
با اینکه ۴ سانت بودم ولی بچه بالا بود و باید با ورزش میکردم تا زودتر زایمان کنم . توی اوج درد منو ماما ورزش هارو انجام دادیم که خیلی کمک کرد به ۶ سانت ک رسیدم بی حسی خواستم ولی معاینه م کردن گفتن بچه بالاست هنوز ن
ورزش ها رو بیشتر کردم چون دیگه طاقت دردو نداشتم دوباره معاینه شدم خداروشکر بچه اومده بود پایین ، بی حسیو ساعت ۱۰ به من تزریق کردن سریع ماما منو خوابوند گفت فول شدی زور بزن . با دو سه تا زور ساعت ۱۰ و بیست دقیقه زایمان کردم بچه رو روی شکمم گذاشتن انگار دنیا رو به من دادن😍🥰 از دو جهت هم بخیه خوردم . دیگه درد نداشتم . من اون بعدازظهر بدون درد بودم نمیدونستم تا ۱۰ شب زایمان میکنم و تموم میشه 😅 توی ۴ ساعت زایمان کردم😅🥰