تجربه زایمان طبیعی من پارت ۴
حدود ساعت ۱۱ وارد وان اب گرم شدم و ماما گفت موقع دردا کف لگن رو روی اب شناور کن ، چون باعث میشه جنین راحت تر بیاد پایین...بعد از گذاشت ۲۰ دقیقه حس زور زدن شروع شد ، و دردا خیلی خیلی شدید شده بود...که مامای همراهم ، ماما رو خبر کرد و با کمک همسدم من و از وان به تخت زایمان منتقل کردن ، ماما معاینه کرد و گفت که ۹ سانتم و حدود ده دقیقه تا ی ریع دیگه زایمان میکنم...ولی پنج دقیقه بعد عوامل اتاق زایمان رو صدا کرد که نی نی داره میاد😅منم دیگ از شدت درد همه ی اهل بیت رو صدا میزدم🥲بعد از گذشت حدودا ۳ دقیقه با تکنیک های زور زدنی که ماما میگفت ، نی نی به دنیا اومد و الحمدلله برش و بخیه نخوردم...
و بعد از ۲ دقیقه با چند تا سرفه جفت هم بیرون اومد...
و این بود زایمان حدودا ۲ ساعته ی من😅
و اما بعد از بیرون اومدن جفت😑
ماما گفت که جفت شروع کرده بوده به پیر شدن و احتمال داد که پرده های جفت داخل رحم مونده باشه😑 و شروع کرد با دست رحم رو خالی کردن و چک کردن اینکه بقایای جفت نمونده باشه داخل...و چه ضجه هایی که من از درد اینکار میزدم😑بعد از ۳ بار که اینکار رو کرد...متخصص زنان انکال رو صدا زد تا اون هم چک کنه🙄اکن هم سه باز اینکار رو انجام داد و مطمئن شدن وضعیت رحم نرماله و من رو ول کردن🥲
البته که اگر اینکار رو نمیکردن باید اتاق عمل میرفتم و کو تاژ میشدم😑
ولی خب خیلی وحشتناک بود🥲
ان‌شاالله کسی تجربه نکنه واقعا🌷

۸ پاسخ

خوندم عزیزم مرسی که نوشتی
قدم کوچولوتون مبارک باشه🎉
یه سوال، چرا تو ۳۷ هفته جفت پیر شده؟

اون قسمتی که با دست رحم خالی کرد منم تجربه کردم خیلی بد بود برا من اول بخیه زدن بعدش گفت رحم هنوز تمیز نشده 🫥

بچه ی چندومت بود؟؟؟

قبل زایمان ورزش داشتین؟

اپیدورال هم داشتین؟؟

عزیزم ممنون میشم سوال منو جواب بدی چون ماما همراه ندارم بعد زایمانمم طبیعیه

لگنت برای زایمان خوب بوده که برش نخوردی یا به خاطر تکنیک تنفس و زورایی که ماما میگفته برش نخوردی

لطفا میشه تکنیک های زور زدنت رو هم بگی منم بدونم

من ۳۷ هفتمه نمیدونم بین سزارین یا طبیعی کدوم خوبه؟🥲
برگردین عقب باز طبیعی میشین؟

بنظرتون طبیعی با سزارین؟😢

سوال های مرتبط

مامان مهدی و ماهد✨ مامان مهدی و ماهد✨ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت سه
بعد از ی ربع ورزش ماما اومد و معاینه کرد و گفت دو به سه سانتی...و پوزیشن سجده با تاب لگنی موقع دردا بهم داد که یکم تحمل درد تو این حالت سخت بود ولی حدود یک ربع تحمل کرردم...بعد مجدد ورزش روی توپ با ماساژ کمر و اسکات رو شروع کردیم ...حدود ساعت ۱۰ و ربع همسرم اومد داخل ( درگیر کارهای بستری بود😅) یکم دردا شدید تر شده بود ولی من تمام توانمو گذاشته بودم و ورزش میکردم ، ماما مجدد معاینه کرد و گفت ۵ سانت شدم و یکم دیگ ورزش کنم و ۷ سانت برم وان ابگرم...ک حدود ساعت ۱۱ مجدد معاینه کرد و گفت ۷ سانتم البته هر معاینه ، معاینه تحریکی با تزریق همزمان هیوسین و زور زدن من همراه بود تا دهانه رحم نرم تر بشه و زودتر پیشرفت کنم ، البته زور زدن رو خود ماما میگفت ..سرخود نباید قبل از فول شدن زور زد چون باعث التهاب و ورم دهانه رحم میشه...بعد از ۷ سانت دردا شدید شده بود و سه تا چیز منو خیلی اروم میکرد ...یکی اسکات زدن ، دو تنفس های عمیق شکمی و بعضی اوقات مثل فوت کردن شمع ، سومی هم دو تا شونه کوچیک که موقع دردا تو دستم فشار میدادم( یک تکنیک کنترل درد زایمان هست)
مامان ..... مامان ..... روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی با اپیدورال
پارت پنجم

دیگه درد نداشتم فقط خیلی کم درحد پریود که ماما بهم گفت برو رو سرویس فرنگی بشین و هر زمان درد حس کردی زور بزن ،ی نیم ساعت انجام دادم که گفت بیا معاینه کنم ،معاینه کرد و اینبار معاینه درد نداشتم زیاد چون بی حسی داشتم و گفت پنج سانت هستی نزدیک شش
من چون خون بند ناف میخواستم بگیرم باید زنگ میزدن ی نفر بیاد بگیره
گفته بود پنج سانت شد بگید بیام ،زنگ زدن بهشون که بیا
این حین ی ماما دیگه اومد و گفت بخواب معاینه کنم کمکت کنم زودتر بچه دنیا بیاد .
من می‌خواستم حتما ۲۹ بیاد چون تولد خودمم بود ،ولی دیگه فکر نمی‌کردم بشه چون ساعت ده نیم بود و من پنج سانت بودم هنوز
ماما شروع کرد به معاینه و گفت هروقت انقباض داشتی بگو و زور بزن با تمام قدرتت،خودش هم با دست سعی میکرد دهانه رحم رو باز که زمان انقباض ،اینجا خداروشکر میکنم که بی حسی داشتم و چیزی حس نمی‌کردم وگرنه مطمئنا از درد بیهوش میشدم ،چند دقیق ای اینکار رو ادامه داد و بهم گفت دیگه زور نده و رفت به مامای مسئول منو صدا زد که بیا زایمان رو بگیر داره دنیا میاد ،من خیلی فشار رو روی لگن و مقعد و استخوان واژن حس میکردم
مامان ..... مامان ..... روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی با اپیدورال
پارت دوم
دکتر اومد و گفت بالون بزارن که دهانه رحم رو باز کنه
ماما نتونست بالون رو جا بده چون دهانه رحم خیلی بالا بود دستش نمی‌رسید
دکتر خودش امتحان کرد باز دید نمیتونه خواست با اسپکویل بزاره که فکر کنم چهار تا اسپکویل استریل باز کرد آخرش هم نتونست بزاره
خیلی اذیت شدم اینجا خیلی درد داشت فکر کنم اینجا دهانه رحم زخم شد که بعد از اون هرچی معاینه میکردن من میکردم زنده میشدم و تا نیم ساعت دل درد میشدم
بعد دیگه دوباره با دست به زور جاش داد و وقتی با سرم پرش کردن که باد کنه داخل رحم ،کارشون که تموم شد رفتن
پنج دقیقه بعد صدای ترکیدن بالون رو شنیدم و کلی آب ازم اومد بیرون که همون سرم ها بودن
صداشون زدم که اینجوری شده و کلی تعجب کردن که چطور ممکنه بالون بترکه امکان نداره
دکتر کشیدش بیرون و دید واقعا ترکیده
و دیگه نزاشتن ،بهم سرم وصل کردن که آمپول فشار زدن داخلش
ساعت یک بود ،مرتب نوار قلب رو چک میکردن .
یک نیم شیفت عوض شد و باید معاینه میشدم
به خاطر اینکه سر بالون اذیت شدم با هر بار معاینه کلی درد می‌کشیدم
مامان جانان و ژوان مامان جانان و ژوان ۲ ماهگی
بعدم رفتم بخش و گان پوشیدم و با همسرم و مادرا خداحافظی کردم رفتم اتاق عمل
ساعت حدود هشت و ربع بود که رفتم داخل اتاق عمل خانم دکتر مهربونم هم بودن کلی خوش و بش کردن بعدم پروسه بی حسی انجام شد و ساعت هشت و پنجاه و پنج دقیقه دخترم به دنیا اومد که همسرم رو پیج کردن اومد بالا ناف رو برید و نی نی رو دید بعدم خون بند ناف رو گرفت و برد داد به نماینده رویان
بعد منو بردن ریکاوری تا اینجا همه چی تو بی درد ترین حالت ممکنه بود ولی تو ریکاوری که بی حسی رفت و ماساژ رحم دادن رفتم اون دنیا و اومدم از درد🥲🥲 بعد رفتیم بخش من اتاق خصوصی میخواستم که پر بود ولی از شانسم اتاقم دو تخته بود که اون شب کسی بستری نشد .
از،ساعت حدود ده تا سه دو سه بار باز اومدن ماساژ رحم که من هربار وفات پیدا میکردم😂 ساعت سه ساعت ملاقات بود که جانان اومد دیدن خواهرش😍 تو اون تایم یه خانمی اومد گفت من پزشک فیزیوتراپیم و در حد ۴_۵ دقیقه چهارتا ورزش گفت انجام بده تو دوران شیردهی و رفت بعد باز یکی دیگه اومد گفت من روانشناسم و پنج دقیقه در مورد افسردگی بعد از زایمان و برخورد با بچه اول و ... حرف زد رفت و در اخر هم متخصص داخلی همون دم در اومد گفت ازمایشا خوب بوده و رفت
مامان سورنا 🐧 مامان سورنا 🐧 ۵ ماهگی
پارت ۲
من رو تخت که دراز کشیدم یه صدای ترقی اومد از شکمم و یه درد خیلی شدید پیچید همسرم بیدار شد تا دسشویی همراهی کرد منم خودمو سفت کرده بودم که نریزه رفتم دسشویی دیدم آبه که ازم میریزه
مامانمم تو اتاق خوابیده زود زنگ زدم دکترم ( مامای خصوصی گرفته بودم که خیلی کمکم کرد) دکتر گفت اگه دردات زیاده و منظم برو بیمارستان بستری شو منم بیام منم دردام هر ۵ دقیقه ۳۰ ثانیه می‌گرفت
مامانمو بیدار کردم کاملا هم خونسرد بودم بیشتر انگار شوهرم قرار بود زایمان کنه انقد که استرس داشت😂
خلاصه آماده شدیم و ساعت ۲ و نیم رسیدیم بیمارستان همزمان دکتر هم رسید معاینه کرد گفت ۵ سانتی
تا بستری بشم ساعت شد ۳ و نیم و رفتیم اتاق زایمان بهم دستگاه وصل کردن که صدای قلب بچه رو بشنون
دردا هم ۲ دقیقه یبتر ۳۰ ثانیه می‌گرفت که با تنفس عمیق و شکمی کنترل میکردم
منم نشسته بودم رو توپ و دکتر کمرم ماساژ میداد
ساعت ۶ بود که گفت برو رو تخت که داری زایمان میکنی
ساعت ۶ و ۵۰ دقیقه پسرم به دنیا اومد خیلی درد داشت ولی واقعا می‌ارزید
بچه رو همینجوری لخت گذاشتن رو سینم که اینم سعی می‌کرد سینمو بگیره😂
ولی بچه ها نی نی که میاد بیرون دردا کلا میره همینجور که بچه رو سینم بود گفت یه زور بزن جفت بیاد بیرون که منم همون کارو کردم
۱۵ دقیقه هم طول کشید که بخیه بزنه که اصلا درد نداشت چون بی حسی میزنن
اینم از تجربه زایمان من
پسرم ۵ اردیبهشت ۴۰ هفته و ۰ روز به دنیا اومد
مامان ارسلان مامان ارسلان روزهای ابتدایی تولد
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 ۲ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳

اوایل که کم کم میرفت اصلا درد نداشتم و با ترکیدن کیسه هم کلی آب گرم ازم رفت و بعد از اینکه دوز آمپول فشار بیشتر کردن دیگه من دردام شروع شد و اومدن معاینه کردن و گفتن چهار تا هفت سانت هستم و ماما همراهم همون لحظه رسید و روزشان شروع شد اول رفتم زیر دوش و خیلی خوب بود آرومم کرد و رفته رفته دردام زیاد شد کیسه آب گرم هم استفاده کردم و خیلی خوب بود بعد اونم رو توپ رفتم و ماما همراهم تو دستام و پاهام یه نقطه های رو بهم گفت که وقتی دردام میومدن اونجا رو فشار میدادم و تکنیک تنفسی رو انجام میدادم خلاصه بعد از توپ معاینه شدم و گفتن که هشت سانتم و دیگه دردام نفسمو میگرفت بعدش ورزش گربه رو انجام دادم خیلی دردمو کم می‌کرد خیلی برام خوب بود اونو کلی انجام دادم و دراز کشیدم برای معاینه و ماما همراهم کفت که فول شدی هر وقت حس زور اومد بهت پاهاتو بکش تو شکمت و زور بده سه یا چهار بار اینکارو کردم و گفتش که دیگه سر بچه دیده میشه پاشدم رفتم سرویس و خودمو شستم و از سرویس تا تخت زایمان به زور رفتم و یعنی تا اونجا مردمو زنده شدم….
مامان دلوین جونم مامان دلوین جونم ۵ ماهگی
#پارت چهارم زایمان
دیگه مادر شوهرم رفت و من رفتم روی تخت که مامام گفت اسحاقی مامانتو دیدی که شروع کردم گریه کردن گفتم نه مادرشوهرم اومدددد، بعد از 10 دقیقه مامام گفت اسحاقی مامانت توی راه روی برو یه دقیقه بیای دختر،گفتم باشه و سریع رفتم پیش مامانم،مثل یه کبوتری بودم که انگار ازاد شده بود،تا مامانم رو دیدم پریدم بغلش رو گریه کردم گفتم مامان تخت های کنار منو امپول و قرص میزنن دردشون میگیره ولی من هنوز 2 سانت بیشتر باز نیستم ، همش از بچه نوار قلب میگیرن،مامانم که چشماش پر از اشک شده بود ولی خودشو رو کنترل کرد و با لبخند گفت مامان جون ،مامان شدن که اسون نیست انشالله تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی،که توی دلم گفتم مگه میشه تا یه ساعت دیگه زایمان کنم ،خلاصه مامانم رو که دیدم یکم قلبم اروم گرفت تا رفتم روی تخت دیدم بین پاهام خون روشن هست به مامام گفتم و اومد معاینه کرد تا انگشت رو وارد کرد با یه فشار کوچیک کیسه ابم پارع شده و من خداروشکر کردم که مثل تخت کناریم درد نکشیدم و خودش پاره شده تا اینکه دیدم ماما با یه ماما دیگه اومد و اون هم منو معاینه کرد گفت اره حق با توعه،تخت شماره 6 رو اماده کنید میره اتاق عمل سزارین اورژانسی داریم بچه توی کیسه اب ادرار کرده و مو خوشحال که به سمت اتاق عمل میرم....
مامان بنیتا 🥰 مامان بنیتا 🥰 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی با سوزن فشار

قسمت سوم
. بعد از اون دردا شدید شد و حسابی، اتاق رو آماده کردن و رفتن رو تخت زایمان دراز کشیدم و دردها نزدیک بهم و همچنان شدید میشدن دکترم رسید و شروع کردن کمکم کنن شنیدم که میگفتن فول شده فکر کنم 10 سانت شده بودم ولی خب همچنان دکتر میگفت که بچه سرش ننشسته توی لگن. بهم میگفتن هرموقع احساس مدفوع داشتی بگو. خب حدود فکر کنم یه ربع گذشت و بعد اون دردا شدید بود و منم سعی و تلاش میکردم بجای جیغ زدن زور بزنم که سر بچه بشینه توی لگن و خب یه جایی هم دکتر شروع کرد بگه که همراه با درد حسابی زور بزن و تلاشمو کردم و خب از اون بچم ب دنیا اومد. تقریبا اوج درد شدیدم یک ساعت بود و خب از اینکه با آمپول فشار زایمان کردم راضی بودم.

اینم بگم که بیمارستان خصوصی بود و دکترم هم 5تومن دستمزد گرفت که بیاد بالای سرم ماما همراه نداشتم بی حسی اپیدورال هم خودم نخواستم که بگیرم بعد هم دکتر اومد گفت چون سر بچه بالاس اصلا به دردت نمیخوره
امیداورم همه چیز رو کامل توضیح داده باشم برا کسایی که گفتن بیام تجربم رو بگم. انشاالله همگیتون بخوبی و خوشی زایمان کنید
مامان Yazdan🥹💙 مامان Yazdan🥹💙 ۳ ماهگی
پارت سه😅

دیگه چون درد نداشتم با ماما همراهم ورزش کردیم و برام طب فشاری و ماساژ و انجام داد
واقعا راضی بودم چون از ۵/۳۰ که ماما اومد سر یک ساعت من فول شدم و دکتر اومد معاینه کرد و گفت فول شده یکم رو تخت با کمک ماما همراهم زور زدم که سر بچه کامل دیده بشه و نهایت ساعت ۷ بردنم اتاق زایمان
و ۷/۱۵ دقیقه فقط با دوتا زور محکم و قوی پسرم به دنیا اومد😍

واقعا پیشنهاد میکنم بجای جیغ و داد کردن با نفس دردارو رد کنید ..ماما همراه حتما بگیرید که خیلی کمک کننده است ...و در نهایت با کادر پزشکی همکاری کنید چون به نفع خودتونه
من خیلی همکاری کردم اصلا جیغ و داد نکردم هرچی گفتن انجام دادم و... و لحظه ای که دکتر بچمو دراورد گفت واقعا دوس دارم سه بار دیگه جلوم زایمان کنی از بس که همکاری خیلی خوبی داشتی کیف کردم از همکاریت❤️

خلاصه اینم از تجربه من
درکل از انتخاب زایمان طبیعی راضی بودم و خوب بود
از کادر بیمارستان و ماما همراه و اپیدورال هم واقعا راضی بودم خیلی خوب بود
مامان جوجه🐣🩷 مامان جوجه🐣🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (پارت۴)
❌❌❌❌❌
با کمک ماما بلند شدم رفت سمت اتاق زایمان تا بحال اتاق زایمان رو از نزدیک ندیده بود و وقتی رفتم داخلش خیلی ترسناک بود برام ،من تا الان دوبار اتاق عمل رفتم اینقدر برام ترسناک نبود که اتاق زایمان رفتم
سریع روی تخت دراز کشیدم و دستگاه اکسیژن و فشار خون و ان اس تی وصل کردن برام ،خیلی درد داشتم و اصلا نمی‌تونستم تحمل کنم که دوباره یه دوز دیگه برام تزریق کردن،دکترم میگفت زور بزن و نمیدونم توان زور زدن رو نداشتم یا زور میزدم بچه بدنیا نمیومد،همون لحظه ضربان قلب بچه کم شد و میخاست ببرن منو سزارین کنن ولی دکترم سریع اومد بتادین ریخت روم و لحظه برش زدن واژن رو هم حس کردم و دونفر کنارم رفتن روی پایه محکم شکممو فشار دادن ،اون لحظه از درد و ترس کلی جیغ زدم و تا مرز سکته کردن رفتم ولی وقتی دخترم بدنیا اومدن اصلا نفهمیدم چی شد فقط اون لحظه بچه رو گذاشتم بغلم همه چیز فراموش شد و باورم نمیشد،دکترم گفت حالا زور بزن که جفتت بیاد بیرون که از درد و ترس رو به بهوش شدن بودم که دکترم گفت برات بیهوشی میزنم راحت بخوابی که جفتت رو بکشم بیرون هم برات بخیه بزنم
مامان سنجاق ۱/۲ مامان سنجاق ۱/۲ ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
تا صبح من درد تحمل کردم و توی درد ها خوابیدم
ماماخصوصی م از طریق تماس و پیامک بهم راهنمایی میداد و روحیه م رو کمک میکرد
دیگه بنده خدا ماما م ساعت۶صبح اومد بالا سرم گفت نه اینجوری نمیشه یه سرم جدید وصل کرد و درد های من بعد نیم ساعت شدت گرفتن ولی بازم با معاینه تحریکی نهایت دهانه رحمم ۲س آزاد بود
ماما یک دارو که مایع بود داخل رحمم ریخت دهانه رحمم نرم تر شد آمپول هیوسین زد درد ها منظم شدن و با ماساژ تحریکی و ورزش دهانه رحمم رو به ۳سانت رسوند بعد کیسه آبم رو زد و من توی نیم ساعت رسیدم به۶سانت دیگه خیلی درد داشتم قبلش با تکنیک تنفس صدام در نیومد و ماما م باهام حرف میزد و نمیزاشت درد اذیتم کنه اما از ۶سانت بدنم می‌لرزید و هیچ کنترلی روی خودم که داد نزنم نداشتم رب ساعت داد و بیداد کردم که ماما م با پزشک بی هوشی اومد و اپیدرال برام وصل کردن و من دیگه هیچچچچ دردی نداشتم و فقط از روی سفت شدن شکمم میفهمیدم انقباض و درد هست اما من هیچ حسی نداشتم و حالم خیلی خوب شده بود راحت می‌تونستم خوراکی های مقوی بخورم که انرژی داشته باشم
دیگه خیلی سریع به ده سانت رسیدم و ماما م بهم می‌گفت هر موقع من میگم تو زور بزن تا سر بچه از استخوان لگن ت رد بشه و گفت وقت احساس مدفوع کردن داشتی بگو
من دیگه بعد چند دقیقه دیدم بدنم خود به خود احساس زور زدن داره و سریع رفتیم رو تخت زایمان و با راهنمایی ماما م زور میزدم اون لحظه فقط احساس یبوست شدید داشتم ولی تمام تمرکز م‌رو گذاشتم روی حرف ماما م‌زور زدم و بچه با سه تا زور محکم دنیا اومد