پارت ۲
من رو تخت که دراز کشیدم یه صدای ترقی اومد از شکمم و یه درد خیلی شدید پیچید همسرم بیدار شد تا دسشویی همراهی کرد منم خودمو سفت کرده بودم که نریزه رفتم دسشویی دیدم آبه که ازم میریزه
مامانمم تو اتاق خوابیده زود زنگ زدم دکترم ( مامای خصوصی گرفته بودم که خیلی کمکم کرد) دکتر گفت اگه دردات زیاده و منظم برو بیمارستان بستری شو منم بیام منم دردام هر ۵ دقیقه ۳۰ ثانیه می‌گرفت
مامانمو بیدار کردم کاملا هم خونسرد بودم بیشتر انگار شوهرم قرار بود زایمان کنه انقد که استرس داشت😂
خلاصه آماده شدیم و ساعت ۲ و نیم رسیدیم بیمارستان همزمان دکتر هم رسید معاینه کرد گفت ۵ سانتی
تا بستری بشم ساعت شد ۳ و نیم و رفتیم اتاق زایمان بهم دستگاه وصل کردن که صدای قلب بچه رو بشنون
دردا هم ۲ دقیقه یبتر ۳۰ ثانیه می‌گرفت که با تنفس عمیق و شکمی کنترل میکردم
منم نشسته بودم رو توپ و دکتر کمرم ماساژ میداد
ساعت ۶ بود که گفت برو رو تخت که داری زایمان میکنی
ساعت ۶ و ۵۰ دقیقه پسرم به دنیا اومد خیلی درد داشت ولی واقعا می‌ارزید
بچه رو همینجوری لخت گذاشتن رو سینم که اینم سعی می‌کرد سینمو بگیره😂
ولی بچه ها نی نی که میاد بیرون دردا کلا میره همینجور که بچه رو سینم بود گفت یه زور بزن جفت بیاد بیرون که منم همون کارو کردم
۱۵ دقیقه هم طول کشید که بخیه بزنه که اصلا درد نداشت چون بی حسی میزنن
اینم از تجربه زایمان من
پسرم ۵ اردیبهشت ۴۰ هفته و ۰ روز به دنیا اومد

۵ پاسخ

من رفتم بیمارستان آن اس تی بدم و یه سوال بپرسم که کی بیام بستریم کردن به زور

خداروشکر کن تو خونه ۵ سانت بودی واقعا فرشته خدایی
من همیشه میگم خدا اینایی که دوس داره تو خونه درد شروع میشه و باز میشن

عزیزم تنفس ها رو از کلاس باردادی یاد گرفتی یا ماما خصوصی

بی حسی اپیدورال نگرفتین؟

بسلامتی گلم انشالله خوبو سلامت باشین

سوال های مرتبط

مامان 🩵کیان🩵 مامان 🩵کیان🩵 ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳
ببخشید که دیر میشه پارت ها پسرم بغلمه داره شیر میخوره
خلاصه ماما گفت دردام ۵ دقیقه یکبار شد برو بیمارستان
ساعت ۴ صبح بود که دردای من شد ۶ دقیقه یکبار که دیگه ماما گفت برو معاینه شو ببینن چند سانتی
ماهم همه وسایلا و ساک نی نی رو برداشتیم و رفتیم بیمارستان
تشکیل پرونده یه مقدار طول کشید و دکتر اونجا معاینه کرد گفت ۲ سانتی .نیم ساعت راه برو بیا دوباره معاینه ت کنم
نیم ساعت راه رفتم دوباره معاینه کرد گفت ۴ سانتی .لباس بیمارستان داد گفت آماده شو ببرنت بلوک زایمان
تا من آماده بشم و رفتم اتاق زایمان ساعت ۷ صبح شد
دیگه تو اتاق زایمان گفتن بخواب نوار قلب بگیرم یه نیم ساعتی گرفت دید نوار قلب خوب نیست منم این وسطا دردم داشت زیادتر میشد
دوباره نوار قلب گرفت و ان اس تی وصل کرد که گفت ۴ سانت بازی ولی دردات خوب و منظم نیست .آمپول فشار آورد برام زد که دردای من قشنگ شد ۵ برابر
من تا قبل این اصلا سرو صدا نمیکردم سعی می‌کردم دردامو با تنفس کنترل کنم ولی وقتی آمپول فشار زد دیگه واقعا خیلی دردام شدید شد فقط میگفتم خدایا منو بکش
این وسط ماما همراهمم نیومد و یکی دیگه رو جای خودش فرستاد ولی اونم خیلی خوب بود ماساژم میداد کمک می‌کرد دردامو کنترل کنم
مامان دیانا مامان دیانا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من👇

امروز ۴۰ هفته تموم شده بود وارد ۴۱ هفته شده بودم رفتم بیمارستان برای معاینه که بهم گفتن شرایطم خیلی خوبه و ۳ سانت رحمم بازه منم دردی نداشتم..
ساعت ۴ و نیم بستری شدم بهم سرم و آمپول زدن تا ساعت ۵ دردام کم کم شروع شد در حد درد پریودی خیلی خفیف هر دو دقیقه می‌گرفت تقریبا ۴۰ ثانیه طول می‌کشید ولی خیلی خفیف بود جوری که من خوابم گرفته بود🫢
تا ساعت ۵ و نیم کیسه آبم پاره شد و تقریبا دردام بیشتر شد یکم راه رفتم و رو توپ نشستم و دردارو با تنفس کنترل میکردم
همون موقع دکترم رسید پرسید که احساس مدفوع نداری؟ منم گفتم که چرا دارم بعد معاینه بهم گفت دیگه رو توپ نشین خیلی سریع داری پیشرفت میکنی🫠
ساعت ۶ برام آمپول هیوسین زدن که یکم آروم شدم ولی دردام زیاد شده بود تا ساعت ۶ و رب که دیگه نمیتونستم تحمل کنم و احساس زور داشتم منو بردن اتاق زایمان و تقریبا تنفس و اینا دیگه کارساز نبود داد میزدم ولی خب زیاد طول نکشید دو تا زور زدم و ساعت ۶ و نیم دخترم به دنیا اومد😍
درد داشت بخیه هم خوردم ولی خوبیش این بود زیاد طول نکشید و زود این روند تموم شد🫠🫠
مامان بنیتا 🥰 مامان بنیتا 🥰 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی با سوزن فشار

قسمت سوم
. بعد از اون دردا شدید شد و حسابی، اتاق رو آماده کردن و رفتن رو تخت زایمان دراز کشیدم و دردها نزدیک بهم و همچنان شدید میشدن دکترم رسید و شروع کردن کمکم کنن شنیدم که میگفتن فول شده فکر کنم 10 سانت شده بودم ولی خب همچنان دکتر میگفت که بچه سرش ننشسته توی لگن. بهم میگفتن هرموقع احساس مدفوع داشتی بگو. خب حدود فکر کنم یه ربع گذشت و بعد اون دردا شدید بود و منم سعی و تلاش میکردم بجای جیغ زدن زور بزنم که سر بچه بشینه توی لگن و خب یه جایی هم دکتر شروع کرد بگه که همراه با درد حسابی زور بزن و تلاشمو کردم و خب از اون بچم ب دنیا اومد. تقریبا اوج درد شدیدم یک ساعت بود و خب از اینکه با آمپول فشار زایمان کردم راضی بودم.

اینم بگم که بیمارستان خصوصی بود و دکترم هم 5تومن دستمزد گرفت که بیاد بالای سرم ماما همراه نداشتم بی حسی اپیدورال هم خودم نخواستم که بگیرم بعد هم دکتر اومد گفت چون سر بچه بالاس اصلا به دردت نمیخوره
امیداورم همه چیز رو کامل توضیح داده باشم برا کسایی که گفتن بیام تجربم رو بگم. انشاالله همگیتون بخوبی و خوشی زایمان کنید
مامان برکت💙💙 مامان برکت💙💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴

ساعت ۵ دردها واقعا درد زایمان بود اما برای من کاااااملا قابل تحمل بود
تایم گرفتم فاصله بین دردا ۷ دقیقه بود و تایمشم ۲۰ تا ۳۰ ثانیه
تو خونه راه میرفتم که خیلی خودمو خسته نکنم
ساعت ۸ صبح دردا رسید به فاصله ۵ دقیقه و بین ۳۰ تا ۴۰ ثانیه طول میکشید
اینجا شوهرمو بیدار کردم
گفتم بلند شو من میخوام برم حموم مراقبم باش
زیر دوش آب داغ اسکات زدم و کمرمو قر و ماساژ دادم
تمام دردارو با تنفس کنترل میکردم
اومدم موهامو خشک کردم به شوهرم گفتم کاراتو بکن یکم دراز کشیدم بین دردا خوابم میبرد به خاطر اکسی توسین و شب بیداری دیشبش
ساعت ۱۱ دیگه فاصله دردا شد هر ۳ دقیقه با طول ۴۰ ثانیه و دردا شدید بود
دیگه ۱۱ و نیم زنگ زدم ماما همراهم
اونم گفت سریع خودتو برسون بیمارستان معاینه بشی
ساعت ۱۲ و نیم رسیدم بیمارستان که تو معاینه ۶ سانت با افاسه ۷۰ درصد بودم
تا رسیدم اتاق ldr شدم ۷ سانت
دیگه کیسه آبو زدن و دردا واقعاااااا غیر قابل تحمل شد ماما همراهمم ماساژای فشاری انجام میداد و کمکم میکرد تو ۹ سانت اپیدورال گرفتم که ۵ دقیقا بعدش شدم فول و فقط بهم گفتن زور بزن
بعدشم پسرم ساعت ۳ به دنیا اومد
مامان بردیا🩵 مامان بردیا🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم🩵
من از دکترم بیمارستان خصوصی نامه داشتم اما بهداشت نامه معاینه داد واسه بیمارستان دولتی (حضرت زینب واسه دزفولیای عزیز میشناسن)منم بدون درد فقط مدارک برداشتم با مامانم رفتم شوهرم دوساعت با من کارش فاصله داشت و استرس اونو هم گرفته بودم که باهام نبود خلاصه بعد معاینه و ان اس تی گفتن که ۴ سانتی بفرستینش واسه بستری منم از یه طرف خوشحال که بالاخره داره میاد از طرف استرس ک چقد یهویی شد اومدنش منو گذاشتن تو یه اتاق خصوصی بود و یه ماما اومد و سرم وصل کرد منم حدود ساعت ۹ شب منم دراز کشیده بودم میدونستم بالاخره آمپول فشارو میزنه منتظر دردام بودم تا ساعت ۱۱ شب دردام شروع شد و هر ده دیقه در حد ۳ دیقه دل درد و کمر درد شدید میگرفت و ول میکرد ولی من با تنفس کنترلش کردم ماما هم خوشش اومده بود گفت آفرین همکاری میکنی فک کرد کلاس رفتم ک گفتم نه تو خونه ورزش میکردم بعد ساعت ۱۲ دردام نزدیک تر شد ان اس تی هم یع شکمم وصل بود از اون طرفم صدای جیغ و دادای مامانای دیگه خیلی رو مخ بود😑دیگه ماما همش میرفت بعد نیم ساعت ۱ ساعت میومد بهم سرمیزد که گفتم من میخام ورزش کنم سرمو قطع کرد معاینه کرد که حین معاینه کیسه آبم پاره شد و یهو زیر پام پره آب شد بعد گفت بلند شو برو سرویس خودتم بشور یه توپم داد گفت ورزش کن و رفت
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۵ ماهگی
زایمان طبیعی ۲
از هفته ۳۶ معاینه شدم که بسته بود تا هفته ۳۹ و ۵ روز شده بودم ۲ سانت درد کاذب خییییلی داشتم اما منظم نمیشدن که دیگه دکترم برگه بستری داد و ۳۹ هفته و ۵ روز ساعت ۱۰ شب بستری شدم،درخواست پمپ درد داشتم که ماما گفت بعد اینکه ۵ سانت بشی میدیم بهت ، ساعت ۱۲ شب یک چهارم قرص گذاشتن زیر زبونم ، حالم خوب بود اصلا درد نداشتم حدودا بعد یه ساعت دردام شروع شدن که کم کم می‌فهمیدم درد زایمان یعنی چی ،هی دردام بیشتر میشدن و فاصله شون کمتر میشد اما با تنفس شکمی اینا تحمل میکردم اسکات میرفتم لگنمو میچرخوندم
اومدم نشستم رو صندلی که یهو یه صدای تق اومد و آب گرم ازم سرازیر شد که کیسه آبم بود دیگه بعد اون واقعا دردا خیلی بدتر شدن و حتی تنفس شکمی هم جواب نمیداد خیلی هم حس زور داشتم شدید ماما اومد معاینه کرد گفت ۳ سانتی منم گفتم یا خدا ۳ سانت این همه درد داره بعدش قراره چیا بیاد سرم
رفتم نشستم رو توالت فرنگی و مامانم و همسرم آب داغ میگرفتن رو کمرم یکم دردام کمتر میشد و خیلی جیغ میزدم
مامان آوش مامان آوش ۱ ماهگی
سلام به همگی من دو روز پیش زایمان کردم و به رسم گهواره اومدم تجربه بزارم ، من از بی حسی اپیدورال استفاده کردم و البته خیلی راضی بودم، صبح ساعت ۷ و نیم حدودا دردام شروع شد، انقباضاتم میگرفت و ول میکرد ولی منظم نبود، یکم کارامو کردم صبحانمو خوردم، خونمو مرتب کردم ، شک داشتم که درد زایمان باشه، رفتم یه دوش گرفتم اومد و دیدم خوب نشد و داره دردام بیشتر میشه، وسایلمو جمع کردم و رفتم بیمارستان، ساعت ۱۲ حدودا بیمارستان بودم، معاینم کردن ۳ و نیم سانت بودم، روز قبلش دکترم معاینه کرده بود و ۳ سانت بود،کیسه آبم رو پاره کردن همون وقت که اصلا درد نداشت و سرم فشار وصل کردن، بعد از سرم فشار دردام یل زیاد شد، اینجاش یکم سخت بود ، دیگه مامام اومد و بردم ورزش و گفت اگه اپیدورال میخوای باید حداقل ۵ تا ۶ سانت باز باشه ، با ورزش به سختی و دردناکی رسیدم به ۵ و نیم و دکتر بی حسی اومد ، وقتی بی حسی رو زد دیگه آب بود رو اتیش ، همه دردام رفت ، خیلی خوب بود، خیلی ضعیف انقباضاتم و حس میکردم، که بهم گفت هر موقه حس کردی فشار بده ، انجام دادم و اصن یه رب بعدش ۹ سانت بودم ، دکترم اومد و اینجا باز انقباظات رو بیشتر حس میکردم و دردناک بود ولی به دردناکی قبل بی حسی نبود، هر کاری گفتن انجام دادم و ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم، همینکه زایمان کردم درد انقباظات تموم شد، و دکتر شروع کرد بخیه زدن، که یه حس سوزن سوزن حس میکردم ، بد نبود، و تمااااام ، رفتم بخش و حالا اثر بی حسیا رفته هیج مشکلی ندارم ، فقط بخیه هام درد میکنه
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۱ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان بُشرا کوچولو🩷 مامان بُشرا کوچولو🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان❤️قسمت سوم🩷

ساعت ۹ شد و طاقتم رفته بود ، دکتر زنان اومد ،گفتم من کی زایمان میکنم گفت تا ۱۰، گفتم وای نه دیگه نمیتونم و اینا، ترو خدا منو معاینه کن ببین اصلا پیشرفت کردم؟

گفت باشه بیا رو تخت، فاصله دردام در حد ۱۵ ثانیه شده بود، و خود دردا تقریبا ۲ دقیقه طول میکشیدن

رو تخت که خوابیدم گفت ۷ سانتی و خوبه، ماما اتاقم گفت ماساژ شکم بدم و گفت اره بده، دو نفری شکممو فشار میدادن بچه بیاد پایین و خیلی درد داشت، منم همون حین درد داشتم و این شرایطو برام سخت تر میکرد و ساعت ۹و۱۰ دقیقه شد و یهو گفت فول شدی و چهار درده زور بزن گفتم مسخره میکنی گفت موهاش میبینم زور بزن زور بزن اگر زور نزنی بچه بدجا میمونه و اسیب میبینه ها و بعد از ۴ درد و زور دختر گلم ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه بدنیا اومد😊

پرینه رو برش نزدن ولی یه کم پارگی داد، بخیه زدن و مامانم اومد پیشم، بعدش همسرم اومد، بعدش بابام اومد دیدنم و ساعت ۱۱و ۱۵ فرستادن بخش بستری و مادرشوهرم اومد و نهایتا فردا ساعت ۲ ظهر مرخص شدم و اومدم خونه❤️❤️❤️
مامان جوجه مامان جوجه روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان

ساعت ۳صب درام شروع شد وهر۱۰ دقیقه می‌گرفت و ول میکرد دیگه نزدیک ساعت ۴ بود که همسرمو بیدار کردم اول شدت دردم قابل تحمل تر بود دیگه ساعتای ۵ صب بود که رفتم دوش گرفتم واز همسرم م خواستم به خواهرم خبره بده که بیاد بریم بیمارستان خواهرم که اومد
راهی بیمارستان‌ حکیم شدیم که هر ۲ دقیقه درد منو می‌گرفت وشدت بیشتر شده بود که حتی تو ماشین نشستن هم برام سخت بود ورسیدیم بیمارستان منو با ویلچر بردن زایشگاه خانومه اومد معاینه م کرد دید ۷.۸سانت باز شدم ومن از درد به خودم می‌پیچیدم وبرام سخت بودن دراز کشیدن رو تخت بهم لباس دادن خواهرم اومد کمکم ازم ازمایش اینا گرفتن انژوکت وصل کردن
وبا پرونده کامل نشده منو فرستادن اتاق زایمان حس زور داشتم روتخت دراز کشیدم چن با زور زدم ومدام نفس عمیق میکشیدمو دسته های تخت و سفت چسبیده بودم وبا زور آخر بچه ساعتای ۶:۵۰ بدنیا اومد با هر زوری جیغ میزدم بعد که بچه بدنیا اومد انگار نه انگار که دردی داشتم بچه رو گذاشتن روبدنم واز خوشحالی گریه میکردم دیگه جونی برام نمونده بود وبخیه زدن که اصلا متوجهش نشدم و یه یه ساعتی روتختی بودم کارای بچه رو انجام دادنو منو فرستادن بخش زایشگاه فشارم یکم بالا بود که بعد اوکی شد اومد ن شکمممو ماساژ دادن وفرستادنم بخش عمومی
خداروشکر دخترم مشکلی نداش ولی خودم پروتئین دفع میکردم که بهم سرم منیزیم زدن و سوند وصل کردن ۲۴ ساعت که با این که خیلی استرس سوند رو داشتم ولی خیلی راحت بود ولی وصل بودن سوند وسرم یکم کلافه ام کرده بود وبا دختر گلم اومدم خونه