۱۴ پاسخ

عزیزم خوشبحالت
کاش منم بتونم اخلاق گندمو صدای بلندمو اعصاب داغونمو‌ کنترل کنم
بچم گناه داره....من مادر خوبی براش نبودم لیاقت همچین فرشته ای رو نداشتم...

اینطور مواقع ادم با وجدان راحتتر میخوابه

بهترین حس دنیا همینه هاااا. به اندازه هزار تا دستاورد میارزه

نوش جونش خانومی
کاش دختر منم چیزی بخوره انقد بد اشتهاس دیوونم گرده

اگه بچه ی ماهم اینقد خوش غذا بود اعصابمون اروم تر بود بچه های بد غذا مگه روان اعصاب میزارن هیچی نمیخوره فقط از صبح گریه و جیغ

خداراشکر خوشبحالت همین ک خوراک داره میتونی بهتر تمرکز کنی بهش برسی
میگم خواهر این بازی ها را بذار ماهم بسازیم

ازشیر گرفتی غذاشو بهتر نمیخوره بنظرت؟؟

عزیز دخترتون جمله ام میگه؟؟

اگه شام درست نخوره شب بخوابه شیر میدی بهش؟

بعد حموم بیرون میبریش من نمیبرم میترسم سرما بخوره

عسل و هندونه اصلا ترکیب خوبی نیست دیگه بهش نده عسل خورد هندونه نده

دلم باز شد
مامان مهربون و گل
تو برنامت از شیر نگفتی

خداروشکر
انشالله فردا شب راضی تر باشی و بیای. اینجا و از روز خوبتون برامون بنویسی

از شیر گرفتیش؟

سوال های مرتبط

مامان دلسا و دخترم 🥰 مامان دلسا و دخترم 🥰 هفته بیستم بارداری
*روز دوم از شیر گرفتن*
دلسا الان دقیقا 37 ساعته که شیر نخورده
دیشب وسط شب یه بار بیدار شد یکم نق زد ابش دادم و خوابید چون کلا قبلشم تو شب زیاد بیدار نمیشد دم صبح بیدار میشد همیشه دیشبم طبق عادتش 6 صبح بیدار شد به گریه پاشدم بغلش کردم یکم راهش بردم یکم اب دادم بهش دوباره اوردمش تو رختخوابش نخواستم خوابش بپره یکم خوابش برد دوباره بیدار شد باز بغلش کردم یکم دوباره گذاشتمش تو تشکش گفتم مامان باید بخوابی گفت می می گفتم اوخه خلاصه حدودای ساعت 7.15 خوابش برد تا 10 که بیدار شد
همیشه وقتی بیدار میشه حال ندارم خودم زود از رختخواب بیام بیرون نیم ساعتی وول میخوردیم و شیر میخورد امروز صبح گفتم پاشو بریم بیرون باز گفت می می گفتم اوخه و نشونش دادم خندید ول کرد رفت بهش صبحونه دادم بعدش یه سه ساعتی بردمش پیش مامانم اونحا بهش خوش میگذره مامان بابام باهاش بازی میکنند تا عصر که رفتم دنبالش اومد چسبید بهم باز یکم بهونه گرفت بهش میوه دادم خورد پیش مامانمم که بود بهش نهار داده بود دیگه تا عصر اونحا بودیم حوصلش سر رفت پاشدیم رفتیم خونه مادر شوهرم
شوهرمم اومد اونحا دیگه تا حدودی ساعت 10 اونجا بودیم حالا این بین خیلی باهاش بازی کردم توپ بازی قایم موشک و کلی بدو بدو خواستم خسته بشه
ساعت ده اومدیم خونه باز یکم بازی کردیم کتاب براش خوندم یکم گوشی دستش گرفت چراغا را خاموش کردم گفتم باید بخوابیم ساعت 11.30 هم بهش شام دادم خورد
دیگه اوردمش اوردمش تو اتاقش یکم زدم تو کمرش خوابش برد خدا را شکر
تا ببینیم شب دوم چجوریه
در کل امروز کمتر از دیروز بهونه ی شیر خوردن گرفت
مامان شاهین مامان شاهین ۱ ماهگی
خانما امشب مهمونی دعوت بودیم و همسرم اصلا راضی نبودک بریم دیگه ب اسرار من رفتیم پسرم بعدظهرا عادت داره ک بخوابه یه سر رفتیم خونه مادرم دیگه فقط یه ساعت بعدظهرپسرم خوابیدوبیدارشد با گریه بازم خوابش میومد داخل ماشین ک رفتیم یکم بعدش تا مقصد خوابیده بود بیدار شد بعد رفتیم داخل خونه و پذیرایی کردن پسرمم آلوچه دوتا خورد ازگیل دوسه تا خوردو خیارو بشیرینی هرکاریم میکردم ک نخوره باز می‌رفت بعدشام آوردن پسرم نخورد شامو فقط زیتون خورد زیتونشم عروسشون آب نزده بود همینجوری ببخشیدا مثل گاو آوردوسط پسرمم مدام میخورد بعد یک ساعت بعدش گفت شکمم درد می‌کنه یکم نبات دادم مشخص بود ک حال نداره داخل ماشین بالا آورد
آمدیم ک خونه یکم درازکشیده بود باز بالا آورد خیلی ترسیدم ک این ویروس نباش جاریم آمد با عروس خالم روبوسی کن گفت من سرما دارم بعد ک من داخل اتاق بودم دیدم جاریم میگه فلانی سرما داره بنظرتون فردا پسرمو دکترببرم خیلی میترسم دارم دیوونه میشم الان گرفته خوابیده
مامان دلسا و دخترم 🥰 مامان دلسا و دخترم 🥰 هفته بیستم بارداری
اولین روز از شیر گرفتن به پایان رسید😁
صبح که دیگه بیدار شد اخرین وعده ی شیرشو خورد
بهش صبحونه دادم بعدش هی نق زد که شیر میخوام سر سینم چسب برق زدم گفتم می می اوخ شده درش اوردم نگاهش کرد گفتم بیا دست بزن ببین اوخ شده دیگه رفت اون طرف نشست و باز نق نق کرد تصویری زنگ زدم مامانم یکم حرف زدیم با مامانمم دردودل کرد که می می اوخ شده بهشم نشون دادیم😀
خلاصه بهش میوه دادم خورد یه یک ساعت بعدش نهارش دادم و از خونه رفتیم بیرون خونه مادر شوهرم اونحا هم چند بار نق زد که شیر میخوام گفتم می می اوخه یکم که نق زد بعدش بهش یه خوراکی یا میوه میدادم
بهتر میشد یادش میرفت دیگه عصرش خیلی داشت بهونه میگرفت بردمش تو حمام اب بازی کرد یه نیم ساعتی سرش گرم شد اومد بیرون تا یکی دو ساعت اوکی بود باز شروع کرد ارونحا اومدیم بیرون رفتیم خونه مامانم(خونه ی مادر شوهرم و مامانم به هم نزدیکه)دیگه اونجا یکم بازی کرد بستنی خورد قبلشم بهش شام داده بودم
تا ۱۲ که اومدیم خونه اومدیم تو اتاقش یکم با اسباب بازیاش بازی کردیم دیگه گفتم بخوابیم هی می می کرد گفتم اوخه گیجه خواب بود دیدم خیلی نق میزنه توی عصاری خوریش میوه ریختم اومدیم توی تشکش یکم اونو خورد یکم زدم پشت کمرش و خدا را شکر خوابید
حالا دلسا وسط شب بیدار میشد همیشه ببینم امشب چی میشه🤦🏻‍♀️
انشالله بگذره زودتر
سینه هامم سنگین شده یه بار دوشیدمش باید برم یکم دیگه بدوشمش که سبک بشه کمی
مامان کوچولو🤩 مامان کوچولو🤩 ۱ سالگی
تجربه ار شیر گرفتن:
ارمان عادت داشت قبل خواب حتما شیر بخوره و بخوابه و همچنین نصف شب ۲ بار بیدار میشد هم شیر و هم اب میخورد من از یک ماه پیش تصمیم گرفتم شیر خودنش رو کم کنم تا کم کم قطعش کنم
اوایل شب درمیون کردم اما نصف شب که بیدار میشد فقط شیر میخاست نه ابمیوه نه اب نه کیک فقط شیر میخورد
منم مجبوری بهش میدادم
برا شیر نخوردن قبل خوابش هم فقط تا ۳،۴ شب همکاری کرد بعد اون انقدرررر گریه میکرد تا خوابش ببره نصف شب هم حداقل ۵ بار بیدار مبشد و زار میزد تا شیرش بدم دیدم اینجوری نمیشه پریشب قبل خواب به سینم سرکه ژذم و وقتی بهانه جی جی گرفت دادم بخوره خودش بدش اومد و رفت کنار یکم گریه کرد بعدش ارومش کردم و خوابید دیشب هم قبل خواب کلی باهاش بازی کردم و هسته شد زود خوابید نصف شب بیدار شد اب خورد و گفت جی جی گفتم جی جی اه شده نباید بخوری یکم بهانه گرفت ولی بعدش خوابید باز ۶ صبح بیدار شد کلی گریه که جیجی میخام منم بهش کیک و ابمیوه دادم خورد و یکم بازی کرد با باباش بعد خودش بالشت اورد گذاشت رو پام خوابید

خلاصه اینکه روش تدریجی که این بلاگرا و مشاورای تو اینستا میدن همش چرته مال بچه های زیر ۱ سال و ۶ ماهه بچه های بالای ۱سال و نیم زرنگ میشن دیگه نمیشه به این روش این کار کرد
من یک ماه تمام این بچه رو زجر دادم و دهن خودم سرویس شد من کردم شما نکنین
مامان کنجدکوچلو مامان کنجدکوچلو ۲ سالگی
خانوما بچه من نمیخوابه خب حتی بزور شده چشماش باز نشن نمیخوابه شب که اصلا جدیدا اینجور شده ازوقتی بیدارمیشه بهونه غذا داره البته عادت کرده تابیدارمیشه صبحانه میدم...دیروز بیدارشدساعت۵صبح خورد تا ساعت ۱۰صبح هیچ وقت دیگه در این حد نبود ۳تا تخم مرغ یکساعت بعدش نون پنیر یکساعت بعدش مغزی جات وخرما یکساعت بعدش سیب زمینی سرخ شده یکساعت بعدش دوتا تیکع گوشت با سیب زمینی سرخ شده🥴🥴..بعد ساعت ۱۰رفتیم خونه مادرشوهرم هوام گرم بود یه نیم ساعت ۴۰دیقع ای راهه بعداونجا بهونه گرفت باز خواهرشوهرم بهش شیر پاستوریزه داد یکم خورد بایه کوچلو بیسکویت دوتا تیکع کوچلو لواشک خونگی بعدش بازی کرد دوساعت خوابید تا ساعت۸شب بیدارشد گفت گرسنم غذا اوردم نخورد گفتم بریم بیرون رفتیم توحیاط مادربزرگم ی ده دیقع توپ بازی کرد تا سوارماشینش کردم بالا اورد بردمش حموم چنددیقع بعدش بالا اورد یعنی تا خود صبح ساعت ۵صبح بالا اورد دیگه دارو دادم خوابید تا ۸ بیدارشد الان بزور خوابش کردم اونم دارم همش تاب میدم گفتم خودم نخوابم اشکال نداره ولی این بخوابه داره مریض میشه حالا بنظرتون ویروس گرفته یا رو دل کرده بوده یا گرما زده شده بود چون دیگه تاالان بالا نیاورد دیشب حتی توخوابم میاورد بالا