کاش یاد بگیریم سرمون تو زندگی خودمون باشه 🥲




پنج شنبه ای که گذشت رفته بودیم بله برون دختر جاریم
بعد از زایمان اولین بار که کل فامیل ها منو‌ میدیدن
بعد همسایه جاریم برگشت گفت با دخترم رفته بودیم مطب دکتر بعد استوری شما رو دید از من پرسید که شما عروس گرفتین یا دوماد گرفتین منم گفتم نه مامان جان خودش بچه دار شده (منظورش اینه من الان باید نوه دار میشدم)🙂
یا یکی دیگه از فامیل ها بهم گفت مبارکه داری چیکار میکنیییی(منظورش اینه بچه میخواستم چیکار) 🫠
یا حتی مادر شوهرم بچه‌ای که نزدیک ۳۹۰۰ بود رو دید گفت وااای چقدر ریزه میزه اس 😐
من ۱۵ سالگی ازدواج کردم
۱۷ سالگی بچه دار شدم
بچه اولم ۲۲ سالشه
بچه دومم ۱۳ سالشه
و خب نورا ناخواسته بود
من چیکار میکردم؟ طفل معصوم رو میکشتم؟
یه هیچکسی ربطی نداره اصلا دلم میخواد بچه دار بشم 🥲
اگه میخوای تبریک بگی،خب بگو
دیگه تیکه انداختنتون چیه؟🙄
من هیچ وقت ناشکری نکردم سر نورا
این خانم خوشگله نیومده زندگی مارو سر و سامون داده 😂🤌🏻

تصویر
۲۴ پاسخ

ماشالا چقد نازه ایشالا خدا به همه از این ناخواسته بدههههت

ایجانم قندعسلو خدا حفظش کنه 😍🧿عزیزم اصلا ب حرف دیگران توجه نکن مردم کارشون فضولیهههه من ب شخصه ۱۰سال باردار نشدم همه حرفی پشتم بود ولی هرکی میپرسید میگفتم خودم نمیخام طرف دیگه چیزی نمیگفت یا خاله شوهرم یه پسر ۱۷ساله داره داماد داره نوه یه ساله هم داره ولی خودش و شوهرش عاشق بچه بودن گزاشتن اوردن یا خاله خودمم همیه پسر ۲۵ساله داره با یه دختر ۱۴ساله ولی ناخاسته باردار شد همه هم ذوقشو کردیم ک بارداره 🥹توم عشق نورا رو کن ب کسیم ربطی نداره عزیزم😘😘😘💗💗

دهن مردم هیچوقت بسته نمیشه من سه ساله عروسی کردم تو این سه سال بچه نمی‌خواستم شرایطشو نداشتم یا هرچی حالا خونوادم از اینکه من حامله ام نارحتن و حرفای دیگه اصلا هم برام مهم نیست

عزیزممم چقدر نازه ماشاالله خدا حفظش کنه انشالله که همیشه سایتون بالا سرش باشه همیشه سلامت و موفق باشه به حرف دیگران توجه نکن این فرشته رو خدا فرستاده براتون مراقبش باش😍😍😍

ای خداااا 🥹 هرکی هرچی گفت نگو ناخواسته بوده بگو خدا خواسته بوده اینطور صلاح دید بهم این موقع بچه بده الحمدلله رب العالمین

همین امشب برو یکی دیگه بیار تا چششون دراد😐👌

خدا حفظش کنه براتون حرف بقیه رو ب.... حساب من اصلا اهمیت نده.مهم خودت زندگیت بچه هات

نباید بگی ناخواسته باید بگی خداخواسته
تا خدا نخواد نمیده
باید بهشون میگفتی خیلی خوشحالم که خدا منو برای بار سوم مادر کرد شاید میدونسته لیاقتش رو دارم

مامان نورا جووون
اول اینکه ماااااشاااالله چه دخمل نازییییی خدا حفظش کنه برات❤️❤️❤️😘😘😘😘
دوم اینکه می‌دونستی یکی از آرزوهای من اینه که پسرام بززررررررگ بشن همسن پسر تو تقریبا و خدا بهم یه دختر ناز بده که داداشاش نازکشش باشن و پشتش؟😍😍😍😍😍🥹🥹🥹🥹🥹🥹
ولی خب قسمت بوده من سه تا پسر داشته باشم و دختر خدا بهم نداد🫠🥹
اینو گفتم که بدونی داشته های تو شاید آرزوی خیلی ها باشه لطفا با حرف چرت و پرت بقیه ادمانی سمی نفهم دورت خودتو بهم نریز برو عششششق که با عسلچه ات❤️😍😘😍🫠🫠

ینی متاسفم برات ک دارن راجب زندگیت نظر میدن تو لال مونی گرفتی بلانسبت

خدا حفظش واستون.والا دهن مردم واصلا نمیشه بست منم که این بچم و حامله شدم همه میگفتن چه زود اوردی یکم صبر میکردین این بارداری سوممه.یکی نیست بهشون بگه مگه شما نگهش میدارین یا شما خرجشو میدین

اینکه این فرشته رو نگه داشتی بهترین تصمیمه بخدا 🥺❤

زنداداش من هی میومد میگف مردم اینو میگن اونو میگن، بهش یاد دادم سینه سپر کنه بگه تازه میحام بعد این بازم بیارم، تازه افتادم رو قلتک 🤣دیدم خوب از پسش برمیام گفتم مهدکودک راه بندازم... میگف اینو ب هر کی گفته زیپ دهنش گل گرفته شده😂

آرتمششو خریدارم بقیش هیچ 😍😍😍🫠🫠🫠🫠🫠

هر وقت خرجش دادن میتونن نظر یدن

خیلی سوختن بوی سوختن میاد
😅😅😅😅😅😅
قربونت برم نورا جاااان

ای جان دلم انشالله قدمش براتون پرازخیر و برکت باشه. حرف همه مردم همیشه بوده و هست و خواهد بود توجه نکن عزیزم . انشالله خدا بچه هاتو برات نگهداره🤲🤲😍

اصلا به اوناچه شاید توخواستی بازم بچه بیاری مگه اونا میخوان نونشو بدن یابزرگش کنن. چقدرمردم فضولن.
عزیزم اصن ناراحت نشو زنمو شوهرمن یه دامادداشت ویه پسر ۱۵ ساله هم داشت دوباره گذاشت بچه دارشد هرکی بهش میگفت چرادوباره بچه دارشدی میگفت کاری به کسی نداره صلاح خودمو وزندگیمو خودم میدونم. کسی هم دیگه حرفی جرات نمیکردبزنه

واااای خدا حفظش کنه برات خیلی نازه
بقیه رو ول کن بابا حرف مفت زیاد میزنن به یه ورتم نباشه عشق کن با این هدیه قشنگ خدا

وای نورا چقدر خوشبخته دوتا ابجی بزرگتر داره به چرت و پرت های دیگرانم گوش نده عزیزم
قدمش پز از عشق و برکت و خیر باشه برای تک تکتون😍💝

عجب ادمایی پیدا میشن😐 دوس داشته اورده اصا بشما چه نمیتونین ببینین😐😂
اصا بهشون توجه نکن بچه برکته خداروشکر کن من اینقد دیدم مامانایی که با دخترشون باهم باردار میشن

الهی من قربون نورا برم .فداسرت هرکی یه چرتی میگه منم پریشب رفتم عروسی هرکی میدید بجا ک تبریک بگه خب بچه تورو خراب کرده چقد لاغرشدی نمیدونم بچه های الان پر دردسر چکارفلان.انگار ک خیلیم حرفاشون برام مهمه

سلام...خودتو ناراحت نکن...حرفای چرت و پرت همیشه هست دیگه

ای جونم عزیزم😍😍😍😍اصلا ربطی به دیگران نداره کم مهلی بهترین کاره

سوال های مرتبط

مامان یزدان و رادین مامان یزدان و رادین ۲ ماهگی
پارت یک
تجربه زایمان سزارین
من چون زایمان دومم بود اولی رو سز شده بود طبیعتا دومی هم سز باید میشدم
از اول بگم براتون من هفت سال از بچه اولم میگذشت یکسالی بود که جدی بفکر بچه دومی بودیم مخصوصا شوهرم خیلی اصرار داشت تو این گیرو دار بودیم یکی دوبار اقدام کردیم ولی نشد دیگه از فکرش اومدم بیرون یه مدت واسواس گرفته بودم کوچیکترین جوش لک روی پوست بود سریع میرفتم دکتر قرص میخوردم که جاش نمونه تو این مدت قرص راکوتان هم استفاده کردم در حد مثلا پنج تا دونه که بعد یهو به خودم اومدم که اگه بچه دار شدم چی خدایی نکرده روش اثر میزاره(قرص راکوتان خیلی اثرات بدی روی جنین میزار از جمله لب شکری یا نواقص بزرگی سر یا کوچیکی)خلاصه قطع کردم بعدش دوماهی بود که پریودیم لک بینی شده بود ولی اصلا شک‌نکرده بودم ب بارداری گفتم احتمالا از استرس باشه من هر چند ماه میرم چکاب بدن یادم اومد که دکترم بهم سونو داده بوده از کلیه کبد و رحم چون قبلش آزمایش ادرا داده بودم و خون داشته دکترم گف این سونو رو بدی بد نیست شاید از کلیه باشه…….
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ ۷ ماهگی
از عصر میخواستم برم سرویس وقت نمیکردم الان رفتم سرویس خب بخاطر بخیه ها نمیتونم زود از سرویس بیام بیرون دیدم شوهرم داره بچه رو میخوابونه تقریبا خواب بود رفتم سرویس یهو دیدم شوهرم داره با صدای بلند صدام میزنه فکر کردم توهم زدم دیدم دوباره صدام زد با دو رفتم تو خونه دیدم بچم رو دستشه از سر تا پاشو رو پتو و تشکشو بالا اورده اینقدر زیاد که حتی از دماغش هم در اومده بود ، همین که رفتم با صدای بلند دعوام کرد گفتم خب چیکار کنم خودمم درد دارم داد زد گفت اگه درد داری و نمیتونی خب برو خونه مامانت بمون که یکی کنارت باشه بچه رو برداشتم اب زدم صورتشو شستم و گرفتمش تو بغلم تا اروم بشه بعد لباسشو عوض کنم و با گریه ش گریه کردم ، شوهرم اومد پیشم گفت چیه خب گفتم هیچی گفت خیلی ترسیدم تا حالا اینجوری ندیده بودمش و وایساد توضیح داد که چطوری بوده منم هیچی نگفتم فقط گریه میکردم ، بعدش رفتم سرویس نوار بهداشتی گذاشتم و اومدم دیدم گرفته تو بغلش داره خوابش میکنه رفتم ازش بگیرم گفت خب داره میخوابه دیگه گفتم میخوام بچمو بغل کنم خودم میخوابونم بعد دید من چقد ترسیدم بهم میخندید و شوخی میکرد
خیلی سخته بچه داری واقعا سخته ، هرچی هم بشه مقصر مادر میشه