۱۲ پاسخ

منم اصلا جیغ نزدم و با تنفس کنترل میکردم واقعا دوست داشتم زایمان طبیعی رو🥹خدا برات نگهش داره

چقد خوب توصیف کردی ،من هیچ تجربه ای نداشتم ۲ تا امپول فشار زدن دردام ثانیه به ثانیه زیادتر میشد ولی اااصلا جیغ نمیکشیدم فقط نام امام علی تو زبونم بود که کمکم کنه ،وولی شکر خدا روز بعدش ساعت یازده و ده پسر خوشکلم بدنیا اومد 😍😍 ولی دخترم و پسر کوچیکم سزارین بدنیا آوردم

اوخ خدا کوچولو 🥰😍🥰

چه خوب که راحت از پسش بر اومدی 😍
من یک ثانیه هم به زایمان طبیعی فکر نکردم
نامه سزارین اختیاری از دکترم گرفتم برای آخر هفته ۳۸
ولی من اول هفته سی هفت کیسه آبم پاره شد
و التماس شوهرم میکردم که نزار من طبیعی زایمان کنم😂

خیلیم عالی و ممنون بابت توضیحات خوب و قشنگت
حالا میشه لطفا از 5 ماهگی ب بعد دوران بارداریت بگی و مجموعه کارایی ک برای آمادگی زایمان انجام دادی
چون منم الان تو 5 ماهم🥺 و نمیدونم باید چیکارا کنم؟

ای جانم خدا رو شکر انشاءالله باز دوباره اگه دوست داری این تجربه ی شیرین رو داشته باشی عزیزم به حق خانم حضرت زهرا س
التماس دعا عزیزم

عزیزم انشالله این حس قشنگ رو دوباره تجربش کنی🥰

من که از زایمان اولم خاطره خوبی ندارم ماما بداخلاقی بود زایمان دومم خیلی خوب بود مخصوصا ماما خیلی کمکم کرد زایمان سوم سزارین شدم ولی پیشنهادم اینه زایمان سزارین خیلی راحت‌تر بود

چقدر قشنگ زایمان طبیعی رو توصیف کردی🌸

حالا من😐 بلا نصبت شما شده بودم 🦮 یه جیغ میکشیدم ک نگو کل بیمارستان صدای من بود.
ماما گرفته بودم بیجاره حرف ک میزد پاچه میگرفتم
اخر سر بعد زایمان کلی ازش معذرت خواستم😑

واقعا ک چه دختر زیبایی ماشالله

ماشالله به خودت با این همه اوصافی که کردی

انشالله دوباره مادر شدنت گل

خداحفظش کنه🥺🥺🥺😍😍😍😍مامان قوی

سوال های مرتبط

مامان نیلاجانم🥥🧸 مامان نیلاجانم🥥🧸 ۵ سالگی
رسیدیم بیمارستان معاینه ام کردم دیدن دهانه رحمم ۵سانت باز شده. کلی تشویقم کردن

که چقد نترس و شجاع ک دردای اصلیو خونه کشیدم😍

من همچنان پرانرژی بودم ‌فقط دم بازدم عمیق انجام میدادم. و به هر لحظه دنیا اومد

دخترم فک میکردم به هچی چیز دگی فک نمیکردم دردم عمیق میشد عطرمو بو میکشیدم.

یه دم عمیق🦄🫧

اینجام تو عکس داشتم ورزش میکردم انقد خوش اخلاق و پر انرژی بودم پرستاره ازم

عکس گرفته بود میگفت خیلی خوب راه و چاه طبیعی رو بلدی افرین🥹

اینجا داشتم ورزش میکردم اسکات میزدم رو تووو میشستم دردام واقعا شدید شده بود

افتاده بود به کمرم گفتم من دگ نمیتونم سرپا وایسم امپول فشارم زدن درازم دادن رو تخت

دایم درحال چکاپ بچه بودن کیسه آبمو پاره کردن دگ الان فقط بچه داشت تو شکم

ضربه میزد درد شدید ولی قابل تحمل. فقط ذکر حضرت فاطمه زهرا میگفتم صداش میکردم کمکم کن

و کمکم کرد. بهم روز میومد من زور میزدم. ….نفس عمیق دم و بازدم …

لحظهای شیرین خیلی شیرین که هیچوقت نمیتونی تو سزارین باشی این طعم قشنگ. زایمان طبیعی‌و

دم و بازدم پا تو شکم زور میزدم….
مامان نیلاجانم🥥🧸 مامان نیلاجانم🥥🧸 ۵ سالگی
بچه ها منم هوس کردم تجربه زایمان طبیعی مو بنویسم شاید واقعا برای کسی تجربه‌ام بدرش خورد🥹🐥

ساعت. سه صبح.سه شنبه بیست و یک فروردین با شکم درد بیدار شدم درد مث

فروریختن دهانه رحم موقع پریودی. دردی مث دلپیچه موقع. عذرخواهی میکنم موقع

اسهال دردی ک هر نیم ساعت میگرفت ول میکرد. دردام ادامه داشت من تو خونه راه

میرفتم نفس عمیق میکشدیم دم و بازدم

با هر نفس به دنیا اومدن دخترم فک میکردم به پایان رسیدن همه سختیا و استرسا.

تحمل درد برام راحت تر میشد

صبح شد. من بیدار بودم. استرس اینو فقط داشتم ک کیسه آبم پاره نشه. راه میرفتم.

دوش داغ میگرفتم تو حیاط خونه بابام اینا اسکات میزدم پله نوردی میکردم دردام رسیده


بود به ۲۰دقیقه یک بار هنوز میتونستم تحمل کنم🫧🤝. ناهار اونروز خونه مادرم

ابگوشت بود ولی من نخوردم واسه اینکه گفتم شاید زایمان کنم. امکان داره موقع زایمان

خودمو نجست کنم بجاش خرما میخوردم گردو که انرژی داشته باشم 🦋

ساعت شد ۳/۳۰بدازظهر دردام دگ پیوسته شده بود ولی به مادرم میگفتم من الان

بیمارستان نمیرم هنو خیلی زوده اینم بگم (من از۵ماهگی تا۹ماهگی کلاس امادگی زایمان

طبیعی میرفتم ) واسه همین خیلی اماده بودم باد بودم. ) ساعت۴/۳۰شد دردام رسیده

بود به یک ربع دگ با اسرار مادرم. ساک مو بستم روانه بیمارستان شدم داخل ساکم شیر

موز پسته و خرما گذاشتم ک تو بیمارستان بخورم انرژی داشته باشم برای زایمان🤲🏼عطر مورد علاقمم گذاشتم ک موقع درد بوش کنم حالم خوب شِ اینا واقعا تاثیرداش
ت
مامان امیرعلی💙بردیا مامان امیرعلی💙بردیا ۵ سالگی