۷ پاسخ

حالا پسر من شمال حلزونارو میگرف ب دستش چنددددشم یمشد😂

در عین حال که ناراحت کننده بود یکمی هم خنده دار بود ببخشید 😂
مخصوصا نخ قالی و برنج😂
الهی بگردمت بچههههه😍😁

آب طلا بهش بده من چهارقل هم رو آب طلا میخونم میدم اینجور مواقع

وای خدا منو ببخشه چقدر هم خندیدم هم دلم سوخت عزیزم بشین براش فیلم شعر هاس حلزون دانلود کن ببینه بعد بگو چقدر کوچولو و نازن بعد کلی نازشون کن ببرش بیرون بگو من حلزون هارو دوس دارم میدونم تو هم دوس داری بیا بریم باهم دیگه حلزون پیدا کنیم نازشون کنیم بهش تلقین کن ک حلزون خیلی نازه نمیدونم والا بعد با خمیر براش حلزون درست کن بعد بهش علفی سبزیهی چیزی بده بگو بیا بریم حلزون پیدا کنیم غذاش بدیم😁😍

ترسشو بردارید با نمک

بچه خودت ترسیده یا بچه ابجیت

الهی چقدر ترسیده، باید باهاش کلی حرف بزنی عکس حلزون بکشین بگی ترس نداره یا خمیر نرم بگیری با دستات فشار بدی شاید ترسش بریزه

سوال های مرتبط

مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
خانما یه چیزی مینویسم اما نیاین بگین تو چقدر حسودی چشمت به بچه های مردم هست و این حرفا دیروز رفته بودم خونه خواهرشوهرم روضه دوستش بچش همسن پسر منه بعد اتمام روضه یه بشقاب میوه خوری حلوا عربی با نون خورد به علاوه سه تا خرمای آغشته به ارده که داخلش هم گردو بود به همراه نون حلوا عربی کلا سنگینه من یه قاشقم بشه دوتا سردرد میگیرم به همراه یه کیک یزدی بچه خواهرشوهرم ۶سالشه یه عالمه حلوا با نون خورد با سه تا کیک یزدی با یه بشقاب پلو خورش شام خورد آره هر چی شما میگین واقعا من شمردم اصلا ناخودآگاه به جایی رسیدم همش خوردن بچه ها مردم رو نگاه میکنم مشکلی هم ندارم فقط دلم میخاد بدونم پسر من چرا هیچی دلش نمیخاد به هیچی علاقه نداره سمت هیچی نمیره حتما باید به زور بش بدم غیر زور رو هم امتحان کردم تو این دهه اینهمه بیرون بودیم گشنه و تشنه بود کلی نذری میدادن هیچوقت طلب چیزی نکرد بعد اینا رو به شوهرم میگم میگه اونا مشکل دارن منم میگم بچه ما مشکل داره نه اونا وگرنه همین حلوا رو تمام بچه ها له له میزنن براش خیلی حرص میخورم مطمئنم ام اس میگیرم
مامان Nafas مامان Nafas ۲ سالگی
سلام انشالله که حال دلتون خوب باشه عزیزان من از دیشب درگیر دخترم بودم تا امروز عصر دیشب داشت با باباش بازی میکرد که یهو گریه کرد دستشو گذاشت رو اون یکی دستش نزاشت اصلا دست بزنیم فقط گریه میکرد بردیم بیمارستان اونجا گفتن چیزی نیس عکس انداختن گفتن استخوان دستش ترک برداشته باید آتل ببندیم من گفتم نه همسرم گفت بزار ببندن خلاصه که بستن ولی من راضی نبودم هی میگفتم نکنه دستش در رفته اینجوری درد می‌کنه آخه ترک اینجوری نمیشه ک پرستاره گفت اینا دکترن بیشتر میفهمن خلاصه اومدیم خونه بعدش تا صبح بچم نتونست بخابه صبح به همسرم گفتم آتلو باز کن وقتی از آرنج نیس بزار دستشو تکون بده ببند جایی که ترک برداشته باز کردیم دخترم دوباره گریه کرد تکون نداد عصر بردیم دکتر ارتوپدی آتلو باز کرد گفت چیزیش نیس اصلا ترک هم نداره ببر بعد یک هفته بیار از مطب که در اومدیم دخترم اصلا دستشو تکون نداد فقط گریه کرد دوباره برگشتم گفتم اگه چیزیش نیس چرا تکون نمیده گف خانم ببر بعد یک هفته بیار از اونجا ناامید و با دلی پر از گریه در اومدیم چند قدم اون ورتر دیدم تو تابلو نوشته دکتر اورتوپدی وشکسته بندی به همسرم گفتم بردیم اونجا نگا به عکس کرد یهو آرنج دخترمو گرفت فشار داد گف انداختم در رفتگی نصفه بود بعد پنج دقیقه خوب نشد تکون نداد بیار از اونجا در اومدیم دخترم دستشو تکون داد بازی کرد بال نداشتیم پرواز کنیم بعدش یه قوطی شیرینی خریدیم رفتیم تشکر گف اگر درد هم داشت تا صبح خوب میشه جایه فشارع خلاصه که تو یه شب من پنج سال پیر شدم خدا هیچ پدر مادریو با بچش امتحان نکنه♥️
مامان شاهیار مامان شاهیار ۲ سالگی
خانوم‌ها که تجربه از پوشک گرفتن دارید لطفا راهنمایی کنید من الان تقریبا ۴ ماه دارم آماده میکنم مثلا میگفتم بیا بریم دستشویی کتاب خریدم بردمش خودش شرت انتخاب کرد با هم رفتیم لگن خریدیم باز خودش انتخاب کرد اولا که خوب من دستشوییم یه پله بزرگ از سطح خونه پایین من میخواستم به خاطره اون لگن و بزارم دم در دستشویی که آقا قبول نکردن گفت نه جا جیش دستشویی😐الان چند روز بود باز میزاشتمش ولی خودش میومد میگفت شورت نه پوشک منم اجبار نمیکردم‌پوشک میپوشوندم دیروز از صبح باز بود یه بار خطا داشت اونم یه کوچولو تا کرده بود آمد گفت بدوووو جیشم ریخت بقیه و رفت دستشوی داشتم میبردمش پارک پوشک پوشید بعد تو پارک گفت من و ببر دستشویی سه ساعت پارک بودیم تو پوشک جیش نکرد شب هم از خواب بیدار شد گفت مامان پوشک دارم گفتم اره گفت جیش کنم توش بغلش کردم بردمش دستشویی الان میخوام ببینم باز بیرون میرم و تو خواب همین کار و انجام بدم؟ بعد چقدر زمان میبره یاد بگیره