۴ پاسخ

همسرتون باید برای مادرش بهانه بیاره که به دلایلی نمیشه بچه یا مانیستیم الان و... و شما همش بگید من میخواستم بیارم منتها همسرم گفتن الان میریم بیرون امروز نمیشه و اینها... همسرتون رو قبلش با خودتون همراه کنید متقاعد کنید مشاوره برید که معتقد باشن حق با شماست و ایشون باید بین شما و مادرش مدیریت کنن

بچه ها عاشق بازی ان، وقتیکه بچه پیش خودتون انقد باهاش بازی کنید که اون لحظات خوش همش تو یادش باشه ( این موضوع رو ابدا به خانواده همسرتون نگید) وقتی پیش اونا باشه و فقط بغلش کنن کلافه میشه میاد سمت شما

سلام عزیزم اینجور وقتا با حرص خوردن و بحث و دعوا چیزی درست نمیشه
اول اینکه سعی کن همسرتونو متقاعد کنید ایشون صحبت کنن بجای شما
اگر میشه خودتونم همراهشون برید از در سیاست وارد بشید بگید هم شما اذیت میشی هم بچه

بچه ۹ ماهه که بدون مادر نمیشه عجب آدمیه

سوال های مرتبط

مامان فرزند مامان فرزند ۱۱ ماهگی
سلام مامانا یه درد و دل مادرانه داشتم
امشب اعصابم خیلی بهم ریخته و ناراحتم
کارای خونه ام خیلی زیاده، روزانه کلی کار انجام میدم از بهم ریختگی و نامنظمی عصبی میشم همه جا باید تمیز باشه، خیلی وزن کم کردم ولاغر شدم،دخترم هر جا میرم میخواد بغلم باشه و بچسبه بهم، تو روروئک نمیشینه اصلا،از بس بغلمه کمرم گود شده شکمم اومده جلو، رفلاکس پنهان داره درست غذا نمیخوره
هر چی درست میکنم و وقت میذارم نمیخوره و میریزم بیرون وزن خوبی نگرفته،
از اون طرف شبا تا بیاد بخوابه به خودش می‌پیچه با خودم میگم خدایا مگه این چه غذایی نفخ دار یا سنگینی خورده که اینطوره🤦🏻‍♀️
همش باید بگردونمش و موهام تو دستاشه میکشه و منم از این بابت که بعد زایمان ریزش مو داشتم و چیزی نمونده ناراحتم
تا میام بخوابم نصفه جونم
اگه هم بریم خونه بابام یا بابای شوهرم با اینکه باهاش بازی میکنم ولی بازم باید استرس بکشم و خودم همونجا کنارش باشم که کجا رفت چی خورد ای وای سرش نخوره به جایی
خسته تر برمی‌گردم
واقعا احساس افسردگی میکنم گذشته از اینکه میرفتم سرکار و دیگه با این وضعیت نمیرم ولی الان حتی درست میتونم برای خودم وقت بذارم
واقعا حس تنهایی و گریه بهم دست میده