نمیدونم برای شما هم پیش اومده یادنه
ولی علی رغم اینکه دخترم رو بیشتر از چشمهام دوست دارم این روزا خیلی احساس خستگی میکنم‌
جوری که بعضی شبا یواشکی گریه میکنم
مامانم و همسرم کمک هستن تا حدودی ولی انگار مسئولیتی که روی شونه م حس میکنم حتی اون زمان هایی که ساعتی بچه کنارم نیست بازم احساس سبکی و راحتی ندارم
هرکی میبینه میگه چرا انقدر لاغر شدی راستش حتی این حرف هم ازارم میده انگار که درکی از مادر بچه دار و مسئولیتهاش ندارن
دوستی دارم که صبح تا بعدازظهر بچه ش رو که همسن دختر منه رو میذاره پیش مادر شوهرش و در هفته هم یکی دو روز کلا بچه رو میبره خونه ی خواهرش میذاره شب تا فردا
نه میگم اون بده نه میگم من خوبم اتفاقا فکر میکنم شاید کار درست کار اون باشه ولی من قلبا الان امادگی این مقدار جدا بودن از بچه م رو ندارم
فقط خواستم درد دلی کرده باشم و بدونم توی این حس تنها هستم یا مادرهای دیگه ای هم این احساس رو تجربه میکنن

۸ پاسخ

دقیقا منم مثل خودت

عزیز همه همینن
من ک رد دادم دیشب از شدت فشار خستگی داشتم رد میدادم سرم سوت می‌کشید تا حدود ۴ صبح بود ک بچه خوابید شوهرمم فقط بلده تا بگم کمک کن سر بچه بزرگم داد بزنه بترسونه ک بخواب
مامانم ۵ دقیقه بدم دستش برم دستشویی میگ کل روز خودم نگهش داشتم تو روز روشن دروغ میگ از وقتی بچه ها بیدار میشن تا نصف شب بیدارن تنها وقتی ک مامانم میگیره ک میرم دستشویی تا میگم کی کل روز نگه داشتی میگ چقدر بی آب چشمی
یا میگ یه امروز کمتر کمکت کردم دیگ میگی روزای قبلم نکردم آیت حرف هر روز میزنه دیشب حالم خیلی بد بود گفتم یه ذره بگیرش ۱۰ دقیقه نشد گفت حالم بده خوابم میاد تا صبح نشست پای گوشیش
حالا تو کمکت میکنن مال من نمیکنه و میگ کردم پیش همه میگ خودم بچه هاش بزرگ کردم باورمم میکنن از من میپرسن بلدی فلان کارو کنی

براي لاغريتم هزار تا راه حل هست برو پيش دكتر تغذيه يا پودر جوانع گندم بگير استفاد كن صورتت اگه زيادي افتاده و لاغر شده برو پيش دكتر زيبايي براي تزريق يا بوتاكس يا كارهاي زيبايي غصه نخور اگه پولشم نداري براي كارهاي زيبايي كيتونه از راهاي طبيعي استفاده كني خورد خوراك و اينا قرص امگا ٣ هفته يه دونه بخور هم پوستت هالي ميشه هم صورتت و اندامت پر ميشه يا قرص مخمر آبجو كه مجازه تو شيردهي همه داروخانه هام دارن من خودم تو شيردهي هم بوتاكس هم كارهاي تزريق همه رو انجام دادم خدارو شكر مشكلي هم نداشتم ميخوام يه مدت ديگه پسرم يه سالش شد برم براي ليپو شكم و زيبايي اندام

من کاملا درکت میکنم عزیزم، خداروشکر که همسر و مادرت کنارت هستند و کمی کمک حالت هستند، من خواهرم نزدیکم هست ولی باور کن یک لحظه هم بهش اعتماد نمیکنم که بزارم پیشش، احساس میکنم قلبم از جاش در میاد و اونا میخان ازم بگیرنش، خاهر منم خیلی این حرفها رو میزنه و تازه دیروز بهم میگه اصلا بچه ت شبیه تو نیست، منم بهش گفتم از گوسفند سیاه بره سفید بدنیا میاد، بهم میگن بسپار به ما برو برای خودت ولی نمیشه، تو این دوره و زمونه مسئولیت یه بچه کوچیک خیلی زیاده و فقط یه مادر میتونه یه مادر رو درک کنه همین، باید قوی باشی عزيزم

عزيزم بايد به زندگي جديدت با بچه ات عادت كني لذت ببر از الانش بعدا بزرگ بشه حسرت روزاي نوزادي و كودكيشو ميخوري چرخه آدميزاد همينه بايد اين چرخه كه خداي بزرگ گذاشته بياد و بره منم هيچوقت نميتونم اين مقدار ازش دور باشم ولي وقتي ميرم بازاري يا جايي ميزارمش پيش مادرم يا مادر شوهرم چون بايد اون بچه هم عادت كنه بعضي وقتا مادرش نباشه چون تو اين زندگي همه چيز خداي نكرده ممكنه اتفاق بيوفته مثلا خداي نكرده مريض شدن عمل كردن يا چيزي كه مجبور بشي بري يه شهر ديگه بچرو چند روز يا چند هفته بايد بزاري پس بهتره بچه رو عادت بدي و خودتم از اين حالت بيا بيرون من با اين بچه كوچيك همش مهمون دارم مهمون هاي ٤٠ نفره شوهرم يكم سر شناسه همش مهمون مياد و ميره و مشكلي هم ندارم خدا بهم اين قدرتو داده و هميشه هم مشغول خوشكل كردن خودم و كارهاي زيبايي هستم چون من يه مادرم

آره عزیزم منم همینم

عزیز دلم میفهممت 🫂 منم دقیقا همین شکلی ام ، مسئولیت بچه داری گاهی باعث میشه بخوام گریه کنم و اینکه منم لاغر شدم ، غصه نخور تو تنها نیستی ❤️ ولی خب خبر خوب اینکه بزرگتر میشن و همه چیز بهتر میشه و اینکه خب با تموم سختی هاش شیرینه

منم واقعا با قرص اینا سرپام هیچ دست کمکی ندارم گاهی وقتا از بدن درد خوابم نمیگیره
حتی کسی نمیاد بهم سر بزنه ماه بیارم از خونه نمیرم بیرون

سوال های مرتبط