من قبل بارداری و همینطور تمام دوران بارداری از اینکه به بچم شیر بدم فراری بودم ، و تصمیم داشتم شیر خشک بدم و مصمم بودم
ولی وقتی تو بیمارستان اصرار کردن که خودم بدم یه حس عجیبی پیدا کردم که اصلا دلم نیومد به پسرم خودم شیر ندم
در کنارش شیر خشکم تا یکسالگی دادم ...
ولی الان با تمام احساس شیرینی که داشتم و دارم پشیمونم
چون الان پسرم به شدت وابسته ست به سینه ی من و کلا باید حتما با سینه و شیر خوردن بخوابه و وسطش بیدار میشه و تا از سینه ام نخوره نمیخوابه
خب این یه سری استرس‌ها در من بوجود آورده
چجوری از سینه جداش کنم که کمتر آسیب روحی ببینه و بهش فشار نیاد
و تازه بعدش چجوری می‌خوابه؟که مطمئنا خوابش تحت تاثیر قرار میگیره
( حالا فشار و آسیب روحی خودم کاملا به کنار)
و خیلی چیزای دیگه
خلاصه اگر روزی بچه دار بشم ، علی رغم تمام محاسن و احساس خوبی که داره دیگه شیر خودمو نمیدم 😔🫠🥺
*این عکسو تو اینستاگرام دیدم
نوشته بود این فقط تو نیستی که به آغوش من احتیاج داری بلکه منم با آغوش تو آروم میشم
و چقدر راسته 😭🤍✨️

تصویر
۵ پاسخ

وای برای منم خیلی سخته از شیر بگیرمش پسر من که شیر خشک نخورد فقط شیر مادر
انقد استرس دارم براش

من هم دادم اما قصد داشتم تو سن پسر شما بگیرمش نشد سخت بود براش بی خیال شدم الان اونم خودش بی خیال شده فقط وقت خواب اونم کم شده خیلی تو دیدش نباش سر گرمش کن

ولی من ارزوم بود پسرم سینه مو بگیره قربون خدا برم همه کار کردم نگرفت هنوزم بعد 15 ماه سینه م شیر داره ولی نمیخوره... وصل بودنشون بخاطر اینه ارامش میگیرن از مادر... بازی با بدن مادر حس ارامش میده به بچه اما بچه های شیرخشکی دستاشون میچرخه دنبال یه چیزی میگردن.. من پتو نرم میزارم کنارش بازی میکنه..

وای منم اصلا درکی از شیر دادن نداشتم فکر میکردم بايد شیر خشک بدم اما جوري پيش اومد فقط شیر خودم دادم
الان استرس‌ دارم و اصلا دلم نمياد از شیر بگيرم خودم بيشتر وابسته ام

دقیقا من دوروزه شروع کردم خودم انقد دلتنگ و بیتابم انقد از نظر روحی داغونم هی پشیمون میشم میگم بدم بهش بعد میگم به نفع خودشه 🥲🥲🥲🥲

سوال های مرتبط

مامان اَبرا جون☁️ مامان اَبرا جون☁️ ۱ سالگی
شب چهارم از شیر گرفتن دخترم
دیشب داشتم از درد سینه میمردم وقتی دخترم رو خوابوندم نصف شب دیدم بیدار شد دخترم و خودم از خدا خواسته تو خواب بهش شیر دادم و اونم که دید سینه هسته خوشحال دیگه مداوم از خواب بیدار میشد شیر میخورد دیشب ۴بار از خواب بیدار شد شیر خورد دیگه سر صبح ساعتا ۶بیدار شد کاملا هوشیار بود گفتم میمی اخی شده نیسته دیدم نه دارع گریه میکنه دیگه بهش شیر دادم و خوابید ساعتا ۹بیدار شد و گفت ممه دیگه منم از ساعتا ۶ تا الان بهش شیر ندادم و همش بهش شیر پاستوریزه و غذا دادم
دییگه با یک ماما مشورت کردم گفت قرص سفالکسین ۵۰۰بخور و روی سینت برگ کلم بزار و دیشب هم همون قرص کابرگولین رو خوردم
تا الان منی که پر شیر بودم در حد مناسب به شیر اومدن و هنوز به درد گرفتن نرسیدن یکی از سینه هام یکم پر شیر تره و فعلا اون یکم ورم کرده ولی درد نداره
امید وارم امشب گریه نکنه و شیر نخواد وگرنه نمیدونم چه خاکی تو سرم بریزم اگه گریش شدید بشه بهش سینه بدم؟
مامان دل سا🐣 مامان دل سا🐣 ۱ سالگی
مامانا من تو زندگیم یه چالش دارم که واقعا عذابم میده یعنی رسما دیگه رد دادم و عصبیم کرده اونم وابستگی دلسا به سینه س
خیلیییییی رو مخمه، من روز اول نوزادی به این شیشه دادم ولی باز به حرف اطرافیان که شیر مادر مقوی تره شیر خودم هم دادم به این خیال که بزرگتر شد می‌فهمه و دیگه سینه نمیگیره ولی این تا الان ک یکسالشه هم شیشه هم سینه هر دو رو میخوره و بیشترررررر سینه
کلافه شدم فقط می‌خوام از دستش فرار کنم از کار و زندگی من و انداخته صبح بیدار میشه صبحونه بخوره دوباره گریه و بغل که می می میخواد بعد انقد مک میزنه ول نمیکنه حالا چه بخوابه چه نخواهی این شده مشغولیت من خشک میشم کمردرد گردن درد میگیرم تمام روز کارش همینه نیم ساعت بازی کنه یک ساعت فقط دنبال می می هست😭شب هم تا صبح همینه خواب عمیق نداره تا دربیارم بیدار میشه مهمونی تو ماشین هم اویزونمه فقط دنبال می می
دیگه گریم میگیره از دستش حالم از زن بودن خودم بهم میخوره😭 از پستونک که گرفتم چسبیده به این ول هم نمیکنه بخدا هر لحظه زیر دستش خوابیدم چجوری حداش کنم چیکار کنم ترک کنه سینه من حتی شیر هم نداره فقط میگه دهنم باشه بدون این اصلا نمیخوابههه