۶ پاسخ

هیچکی اینجا بچه اول بوده خودش؟
من بچه اول بودم و خواهرم با اختلاف یکسال بعد من بدنیا اومد،
همش مامانم تعریف میکنه ک تو خیلی بد اخلاق بودی حسود بودی لجباز بودی...
در صورتی ک الان ک فکر میکنم بچه اول واقعا کناه داره
یهو ی بچه میاد تو زندگیش کل امنیت ش از بین میره همه توجه ها میره سمت بچه دوم
محبت ها نسبت ب اون کم میشه
احساس تنهایی میکنه‌‌‌‌‌...
اگ از این زاویه نگاه کنید ب اون طفل معصوم هم حق میدین ❣️
اونم بچه ست یه شبه ک‌نمیتونه دیگ بزرگ بشه و بزرگانه رفتار کنه

واقعا بچه های اول صبر ادمو لبریز میکنن ...دختر منم ۵سالشه ..همش لپ ها بچه رو میبوسه.با دست چشما بچه رو نوازش میکنه طوری ک حساسیت نشون داد و دارم قطره میزنم براش . ..من پیشش نباشم میخاد شلوار بچه رو عوض کن .هرچقد هم با حرف بهش میگیم انجام نده فلان کار کار بزرگتراس فایده نداره بازم میاد سراغش میگه دوسش دارم .بنظرم نترسونش گناه داره دیگه باید مدارا کنیم .اوناهم میخان به بچه محبت کنن ولی خب نمیدونن .گاهی با بچه ور میره یهو بگریه میندازش و خودشم گریه میکنه براش قربون صدقش میره .

سلام عزیزم منم یه پسر دارم کلاس اول هست یه دختر هم دارم ۳ سالشه ، پسر من تا جایی که توان داره خواهر شو اذیت میکنه اون روز ی دخترم حالش خوب نبود تب داشت این داداشش اذیتش میکرد منو باباش گفتیم دیگه خواهر تو میخوایم بدیم به یکی دیگه تو دیگه خواهر نداری انقدر که عصاب ما رو خورد کرده بود اونم داد میزد نه نه ولی باز اذیتش میکرد

واقعا پسردوم منم۶سالش ازوقتی فهمدباردارم کلارفتارش،عوض الانم داداشش۴ماهس همنجور

عزیزم همه ما ممکنه اشتباه کنیم. اما اینجور تهدیدها برای بچه‌ها خیلی سنگینه و احساس امنیت رو ازشون میگیره. اذیت کردنش احتمالا از حسادتشه. سعی کن اگر خودت وقت نمیکنی حداقل باباش بیشتر براش وقت بذاره و جایگاهشو براش مشخص کنه که عزیزه. بچه ها مخصوصا توی ۶ سالگی حس حسادت زیادی دارن. تهدیدش نکن که حس ناامنی نگیره. بعدا تا بزرگسالی اذیت میشه

وای گناه دارع
راه دیگع ای نبود؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان رستم دستان مامان رستم دستان ۱۱ ماهگی
سلام
تازگی پسرم ختنه کردیم یک دختر 2سال و نیم هم دارم
روز بعد ختنه ب شوهرم گفتم بمون کمک بچه اذیت میکنه ،ن تنها نموند بلکه از عصر تا 10 شب رفت سر کارش ،حالا بماند
رفتیم خونه مادرم از اول تا اخر پسرم بغلم ک یادم رفته نماز بخونم انقد ناراحت بود ،دخترمم همش با مادرم و ب شدت هم اذیت میکنه و لجباز و ...ک اخر شب شوهرم اومد بچه نوزاد دادم بغلش ،مامانم گفت دخترت بگیر اعصابم خورد کرد و چقد اذیت کنه و ...
.
امروز از 7 بیدارم نوزاد ک همش گریه ،دخترمم بیدار شده ،صبحانه اش نمیخوره ،پسرمم همش گریه ،دختره هم لجباز اذیت کن ،لب ب غذا نمیزنه،میره شیر اب باز میکنه ول میکنه میاد همه چی بهم میریزه ،یعنی یک رو اعصابی ک ته نداره...
حالا یک زنگ زدم با مامانم حرف بزنم ،صدای گریه دخترم شنیده ،شروع کرده ب نصیحت ک چرا ارومش نمیکنی ببرش تو حیاط اب بزار جلوش ،برو دنبالش غذا بده
یعنی یک ذره فهم نداره ،حالا دیشب خونش بودم دیده وضعیتم ...
انقد بغض گلوم گرفته بود نمیتونستم حرف بزنم فقط گفتم کسی ک نمیفهمه هیچی نمیفهه...
برگشته میگه بی ادب با منی ،حرفت بگو کار دارم
منم قطع کردم ....یعنی یک ادم تو زندگیم ندارم ک درکم کنه😭😭