وای امروز چقدرررر خستم پسرم از صبح که بیدار شده نیم ساعت هم نخوابیده همش بغل بغل وای خدای من دیگه نمی‌کشم الان دیگه گذاشتمش زمین گفتم بزار گریه کنه دیگه نمیتونم نمی‌کشم آخه من بعداز زایمان ملی اتفاق مشکل هم برام افتاده واقعا صبر و حوصله و اعصابی برام نمونده یادمه چقدر به شوهر سابقم گفتم بعداز زایمان خیلی مواظبم باش نزار افسردگی بعداز زایمان بگیرم هر روز کلیپ از اینستا میفرستاذم که ببینه و بعداز زایمان کوتاهی نکنه ولی بلایی به سرم آورد که از خونه فرار کردم الآنم خسته ترینم دیگه جونی برام نمونده مادری کنم 😭😭😭

عززیزززم بمیرم براتتتت😭😭😭هیچکی نمی تونه جات باشه حتما برا شوهرت جادو جنبل کردن این چیزایی که نوشته بودی خوندم شوهرت آدم خوبیه مثل همسرم دهن بین هست... با آدم دهن بین خییلی سخته زندگی کردن ولی لازم چون پای بچه در میونه یکم فاصله بیافته بهتره اومد دنبالت برو باهاش صحبت کن ببین علتش چی بود ؟

عزیزم بنظر من ی فرصت دیگه به خودتو همسرت بده

میفهممت عزیزم منم شده روزایی پابه پای پسرم گریه کردم از بس خسته بودم و نایی نموندا بود برام،ولی چاره چیه خداروهزار مرتبه شکر خداهمچین فرشته ای داده بهمون

ینی جداشدی؟