سوال های مرتبط

مامان هاوین مامان هاوین روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین
پارت سه
اینم بگم ک وقتی دردام تو ریکاوری شروع شدن گفتم پمپ دردمو وصل کنین ک تازه بیست دقیقه بعد ب خودشون زحمت دادن برام وصل کردن
نمیگم اصلا تاثیر نداشت ولی تاثیرش واقعا ی کوچولو بود
ساعتای ۶ عصر اومدن ک پاشو راه برو و بنظرم سخت ترین قسمت بعد ماساژ رحمی بلند شدن برای بار اول بود خیلی دردناک بود هرچقدم دکمه پمپ درد و میزدم اصلا فایده نداشت دردمو کم نمیکرد بار دوم درد داشت ولی ن ب اندازه بار اول بار های بعد هم تقریبا دیگه خودم بدون کمک پا میشدم
ساعت ۱۲ روز بعد ترخیص شدم
ولی وقتی از تخت پا شدم ک از بیمارستان بزنیم بیرون ب حدی بخیه و دور بخیه ام میسوخت ک یک قدمم نمیتونستم بردارم
منی ک خودم از رو تخت پا میشدم بدون کمک راه میرفتم دیگه حتی یه قدمم بر نمیداشتم و نمیدونستم ک یهو چی شده بود
ازشون خواستم بهم ویلچر بدن تا توی ماشین ولی گفتن اگه ویلچر میخوای برگرد برو بستری شو باید خودت راه بری و من حتی نمیتونستم ی قدم راه برم
با هر بدبختی بود خودم تا تو ماشین رسوندم جالب اینجا بود وقتی تو ماشین نشسته بودم سوزشی حس نمیکردم
مامان Karen 👶🏻🩵 مامان Karen 👶🏻🩵 ۹ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۶
پرستاره اومد کمکم کنه که راه برم اول سوند رو باز کرد و بعد با سختی از رو تخت اومدم پایین به شدت بخیه هام میسوخت
به زور چند قدم برداشتم و حس میکردم دستشویی دارم رفتم تو توالت نشستم اما گلاب به روتون دستشوییم نمیومد
از درد زیاد نمیتونستم از رو توالت پاشم به زور پاشدم در رو که باز کردم فشارم افتاد داشتم میلرزیدم آبجیم دستمو گرفت رفتم رو تخت که چشمتون روز بد نبینه حالت تهوع گرفتم
اون لحظه بدترین قسمتش بود هی اوق میزدم و با هر اوقی که میزدم حس میکردم بخیه هام داره پاره پاره میشه گریه میکردم و به آبجیم میگفتم بگو پرستار بیاد درد دارم الان بخیه هام پاره میشه بگو بیاد یه کاری کنه..
رو تخت دراز کشوندنم حالت تهوعم رفت خداروشکر اما از ترس اینکه دوباره تهوع نگیرم هیچی نمیخوردم
پرستاره میگفت واسه اینکه نفخت خوب بشه راه چاره ش راه رفتنه که من اصلا با اون وضعی که پیش اومد نمیتونستم راه برم
اون شب تا صبح درد کشیدم و تنها چیزی که باعث میشد دردا رو تحمل کنم پسرم بود که ساکت و آروم کنارم خوابیده بود حتی یه ثانیه هم گریه نکرد و باخودم میگم خداروشکر با اون شرایط حداقل بچم آروم بود..
صبح دوباره پاشدم برم دستشویی که دوباره همون اوضاع دیشب پیش اومد و با گریه میگفتم کاش سزارین نمیشدم کاش همون طبیعی دنیا میاوردم بچمو..