#پارت پنجم
فووووول ک شدم دقیق پنج شش تا پرستار بالا سرم بودن اینقد میگفتن فشار بده فشار بده من نمیتونستم ینی فشار میدادم ولی اینقد قوی نبود ک بچه خارج بشه اینجا اصلا نمیدونم کی برام آمپول بی حسی زدن کی با قیچی منو بریدن اصلا هیچی حس نکردم اونقدر درد کشیدم ک این‌ بریدن برام هیچی بود اونقد ی شکمم فشار آورده بودن ک میدونستم این شکم با اعضای داخلش دیگه ب حالت عادی برنمیگردن پرستارا ب نوبت یکی ب یکی می اومدن فشار میدادن فقط سر بچه بیاد بیرون نمی اومد گیر کرده بود چقدر گیر کرده بود نمیدونم سرش پیدا بود من زور میدادم پرستار شکمم فشار میداد داد میزد سرش پیداس فقط زور بده بزار بیاد بیرون من نمیتونستم آمپول فشار هم ی خورده بیشتر بهم میزدن ضربان قلب بچه اوفت میکرد

۶ پاسخ

چقد مث هم درد کشیدیم

چند هفته زاییدی چقد سختتت🥲🥲🥲

چه وحشتناک
بعد میگن طبیعی😑

🥺🥺🥺

بنظرم توی زایمان طبیعی هیچی بدتر فشار دادن روی شکم موقع زایمان نیست😢

وای عزیزم چقدر سختی کشیدی 🥲

مقالات مرتبط

چطور یک پرستار بچه خوب پیدا کنید؟
چطور یک پرستار بچه خوب پیدا کنید؟
مزایا و معایب داشتن پرستار بچه
مزایا و معایب داشتن پرستار بچه
علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت
علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت چیست؟
خانه داری و بچه داری
آیا خانه داری و بچه داری با هم جور در می‌آید؟

سوال های مرتبط

مامان محمد🐥وتوراهی🤰 مامان محمد🐥وتوراهی🤰 ۱ ماهگی
4️⃣تجربه زایمان طبیعی4️⃣

ماما گف پاهاتو بلند کن بزار رو دسته تخت ولی من قدرت نداشتم پاهامو تکون بدم انگار ک بیحس بودن با بی حالی گفتم ن می ت ونم
ک خانمی ک نظافتچی بود کمک کرد پاهامو گذاشتم رو دسته تخت ماما گف هر وقت بهت گفتم فشار بده هروقتم گفتم نفس بکش یهو گف اروم فشار بده منم فشار دادم تا موقعی ک گف نفس بکش نفس کشیدم همینجوری هی فشار میدادم هی نفس میکشیدم درد انقباض نداشتم دیگه فقط حس فشار و سوزش واژن داشتم حس میکردم ک واژنم داره میسوزه و باز میشه ماما ژل ریخت رو واژنم ک لیز بخوره و ضد عفونی هم ریخت ک سر راحت بیاد بیرون فشار دادم و فشار دادم تا ک سر بچه اومد بیرون ی نگاه انداختم دیدم سرشو و فشار قوی تری دادم ک بقیه بدنشم اومد بیرون و گذاشتنش رو شکمم و از حال رفتم دیگه نمیتونستم نگاه کنم یا حرفی بزنم صدام در نمیومد
مامان حسین مامان حسین ۵ ماهگی
تا ساعت چهار فقط درد پریودی داشتم بعد ساعت چهار دردام بیشتر بیشتر می‌شدن تو این مدتم می اومدن معاینه میکردن دهانه رحمم باز نمیشد با چ مکافاتی رسیدم ب چهار سانت خدا میدونه تو این مدت مامانم کنارم بود کمرم ماساژ میداد برام گاز بی حسی هم‌آوردن ولی ب نظرم فایده ای نداره اپیدورال میخواستم گفتن اینجا انجام نمیدیم فقط میخواستم دهانه رحمم ۵ سانت بشه ک کیسه آبم پاره کنن اینقد خودمو فشار میدادم ک رحمم ورم کرده بود گفتن بچه در نمیاد اینقد فشار نده هنوز جا داری ولی مگه من حالیم میشد اون موقه اصلا فشار ندم چیکار کنم آمپول فشار اسمش روشه بهت فشار میاره ک‌چیزی رو دفع کنی اصلا دستت خودت نیس من نمیدونم اونایی ک میگن با نفس عمیق چتور دردا رو رد میکنیم نمیدونم اصلا من نمیتونستم نفس عمیق بکشم نفسم میگرفت تا ده شب مادرم پیشم بود تا اینکه دیگه کامل فوووول شدم
مامان نازگل مامان نازگل روزهای ابتدایی تولد
دیگه بلاخره بستریم کردن یه امپول فشار زدن تو سرم ولی خیلی کندش کرده بودن ولی زود درش اوردن بعدش پرستار اومد گفت بگیر بخاب تا صب


دیگه من خابمم نبرد صب پرستار های دیگه اومدن یه امپول فشار ریختن تو سرمم ولی بازم دردم نبومد تا شب ک شد دوباره امپول فشار زدن پشرفت نکردم فقط دوسانت بودم


باز یه پرستار دیگه اومد بش گفتم خون ریزی کردم برام معاینه تحریکی انجام داد شدم دوسانت نیمی بعدش رفت یه پرستار دیگه اومد شیاف گذاشت برام


بعدش گفت ک بیاد پایین یه کمی قر بده تا بچه بیاد پایین

خلاصه یه کمی ورزش کردم نتونستم بیشتر ادامه بدم رفتم دراز کشیدم ولی خیلی فشار دسشویی اومده بود بم

دوباره دکترو صدا زدم گفتم خون ریزی شدید دارم اومد معاینه تحرکی کرد کیسع ابمو پاره کرد گفت امشب زایمان میکنی


بعدش دردام داشت شروع میشد اینقدر درد کشیدم تنها چیزی ک ارومم میکرد ذکر گفتن بود سوره انشقاق زیاد خوندم ولی دردام غیر قابل تحمل بود هی خدمو دلداری میدادم میگفتم چیزی نیس صبور باش بعدش هی بچه خودشو سفت میکرد فشار از کمرم به باسنم شروع میشد اینقدر شدید بود ک حس مدفوع داشتم


خلاصه دوباره اومدن معاینه ام کردن گفتن هشت سانتی وقت زاییدنته اینقدر خوشحال شدم ولی همش حس مدفوع داشتم زور میمومد اونجا خیلی شدید دکترا رفتن من ک درد داشتم حس مدفوع داشتم اونجا نتوستم کنترل کنم پرستار گفت مدفوع کن این نشانه زایمان ک بچه فشار میاره بعدش دکترو صدا زدم گفتم بیایید من دارم میمیرم اومدم بم گفت چن تا زور محکم بزن از پشت هی میگفت از پشت بزن میزدم ولی میگفت این کافی نیست باید زیاد بزنی وگرنه بچه خفه میشه اینجوری گفت زور هام بیشتر شد ک پایین وازنم برش زد همین این طرف هم اون طرف بعدش بچه رو بیرون کردن
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان 💙👶Tiyam👶💙 مامان 💙👶Tiyam👶💙 ۱ ماهگی
سلام مامانا اینم از تجربه ی من از زایمان
هیچی دیگ من بچه تکوناش کم بود رفتم ک فقط چکش کنن اینا اومدن چکش کردن گفتن ان اس تیش ضعیفه ۴۰هفته و یک روزتم شده باید بستریت کنیم ک ب دنیاش بیاریم گفتم باشه
هیچی اومدن ساعت۲بستریم کردن ۴کیسه آبو‌ترکوندن از ۴ امپول فشار زدن من همون اولش دهانه رحمم ۴سانت بود اینا امپول فشار زدن رسوندنش ب ۱۰و نیم و یک سانت نیاز داشتن ک موهای تیامو ببینن فقط
بعد تو فکر کن من از ۲شب تا ۷.۳۰فردا شب در‌حال زور زدن بودم اون یه سانته نمیشد اصلا هیچ جوره هی تند‌تند سرم میزدن با امپول فشار منم نابود کردن هی معاینه هی امپول فشار هی با ارنج‌میرفتن رو شکمم بچه ترس کرد اون ترس کرد منم بدون هیچ استراحت و هیچ خورد‌و خوراکی ک فقط زور زده بودم داشتم زورمو میزدم دیک اصلا توان نداشتم بچه هم ترس کرده بود اون ی سانتش دیده نمیشد موهاش هیچی دیگ ساعت۷.۳۰شب ضربان قلب تیام اومد پایین و منم فشارم افتاد داشتم غش میکردم سریع بردنم اتاق عمل و با هزارو یک بدبختی فشار اومد بالا بردنم بزای زایمانو و دوسه ساعت تو بخش نگهم داشتن‌و ک ی موقع ما هیچیمون نشه دیک هیچی من مرگو با چشام دیدم خیلی اذیتم کردن نباید بستریم میکردن این خیر ندیده ها بستزیم کردن هی معاینم کردن و اذیتم کردن ینی مقعدم واژنم بخیه های شکمم کمرم همه جام درد میکنه واقعا ینی کشتن منو هم دردطبیعی کشیدم هم سزارین نباید اصلااینکارو‌میکردن میگفتن وقت داری برو خونه روزی ک دردات ثابت شدبیا یااینکه هرروز سونو بده اگ مشکلی بود سریع بیانه اینکه پارمون کنن که
هیچی خواهزان اینم تجزبه ی شیرین من🥲🥺
مشاهده ۱۶ پاسخ دیگر
مامان پناهم😍 مامان پناهم😍 ۳ ماهگی
ادامه تجربه زايمان طبیعی
دیگه گفتن از رو تخت بیا پایین ورزش کن مگه میتونستم بیام پایین از دردی ک داشتم حالا با اذیت رفتم پایین انقد درد داشتم نميتونستم همکاری کنم زیاد دیگه دوباره رفتم بالای تخت معاینه کردن هنوز ۸ سانت بودم انقد ک‌انگشت کردن ک شد ۱۰ سانت بهم گفتن زور بزن حالا نگه میتونستم زور بزنم نفس نداشتم همشونم دانشجو بودن بالا سرم یه دانشجو ی احمق اومد رو شکمم با دو تا مشتش شکممو فشار میداد من دیگه اون موقع داشتم حون میدادم زیر دستش از این ورم اون یکی دیگه هی انگشت میکرد واژنم تا بتونه بچه بیاد دیگه دیدن بچه نمیاد پایین و داره میمیره اومدن واژنمو برش زدن بعد یه رب بچم بدنیا اومد ولی گریه نمیکرد🥲 چون بهش فشار اومده بود تو کانال زايمان همم ک دانشجو ی شکممو فشار داده بود بچم اذیت شده بود ینی بچمو خدا دوباره بهم داد ‌‌‌‌... دیگه بدنیا ک اومد اومدن بخیه زدن بعد دوباره اومدن معاینه دیدن بخیه هام باز شده بدون اینکه بی حسی بزنن دوباره بخیه کردن ینی هر بخیه رو با گوشت و استخون حس کردم برشم خورده بودم زیااااد
مشاهده ۱۴ پاسخ دیگر
مامان فرشته زمینی مامان فرشته زمینی ۲ ماهگی
پارت شش
دوباره دکتر اومد با ماما و ۲ تا پرستار با تمام قدرت زور زدم و دکتر از شکم فشار میداد تا با درد خیلی شدید و یک جیغ سر بچه اومد دکتر بچه رو کشید بیرون گذاشت روی شکمم باورم نمیشد که بچه به دنیا اومد بود و من که لحظات آخر آرزوی مرگ داشتم تا فقط دیگه این درد ها رو تحمل نکنم بچه به دنیا اومده بود چشمام بستم و فقط یک نفس کشیدم
ساعت ۳ شب بچه به دنیا اومد باوزن ۳۹۰۰
دکتر گفت از بس بچه تو کانال زایمان گیر کرده بود سرش ورم کرده و دکتر گفت بند ناف یک بار دور شانه و یکبار دور دست بچه پیچیده بود و بچه گیر کرده بود نمی اومد اندازه دور سر بچه هم بزرگ بود
خیلی بخیه خوردم تا مقعد ....
وحشتناک بود
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان ماهلین🤍 مامان ماهلین🤍 ۵ ماهگی
پارت 2
سلام
دیگه مجبور شد بیاد پیش من اینجا دردام واقعا غیر قابل تحمل بود
من درد نداشتم یعنی قرار بود آخر هفته اگه زایمان نکردم با آمپول فشار زایمان کنم،اینقدر غصه بابامو خوردم که دردام شروع شد ،داداش بزرگتر نداشتم ،شوهرمم مدام بین منو بابام گیر کرده بود ،زنگ میزدن این دارو برا اتاق عمل بگیر زود بیا ی عالمه آمپول و سرم از اون طرف از زایشگاه میفرستادن دنبال آمپول و سرم بنده خدا هم گیر کرده بود ،اصلا ی وضعیت بدی بود ،خلاصه دیدن خیلی فشار رومه مامای همراه گرفتیم یعنی بهترین کاری که تو زندگیم کرده بودم انتخاب مامای همراه بود ، هزینه رو واریز کردیم و مطب خودشو بست و اومد بالاسرم ،منو بردن که ان اس تی بگیرن
چهار نفر جلوم بود دیگه نمیتونستم ،اینجا مامانم مدام با پرستارا بحث میکرد که داره زایمان میکنه زود باشین ی تخت خالی بدین نوار قلب بچه رو بگیرین
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان حسین مامان حسین ۵ ماهگی
#پارت ششم
واقعا تو بد مخمصه ای گیر کرده بودن پرستارا بهم سیلی میزدن الان بچه خفه میشه فقط زور بده ی خورده بیاد بیرون من اصلا هیچی نمی فهمیدم اونا هم خسته شده بودن سر بچه تو لگن تو کانال زایمان گیر کرده بود سزارين اورژانسی هم نمیتونستم بشم چون تا میرسیدم اتاق عمل ی بلایی سر جفتمون می اومد نمیدونم چتور شد با کمک خودم یا پرستارا من زایمان کردم دیدی میگن وقتی زایمان کنی بچه رو میزارن بغلت بچه ات رو نشونت میدن میگن این بچته نگاش کن یا بچه از شکم‌مادرش در بیاد باید گریه کنه ک بدونن سالمه بچه ی من ن تو بغلم گزاشتنش ن صدای گریه اش رو شنیدم بچم نفس نداشت 🥲🥲🥲🥲الان هم یادم میوفته چشام پر اشک میشن ک چ اتفاقی برای منو نی نی افتاد ک خدا رحم کرد ک امام حسین بچمو بهم برگردوند
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان پناه👧🏻🍭🍼 مامان پناه👧🏻🍭🍼 ۱ ماهگی
پارت ششم تجربه سزارین
نزدیک ساعت سه شده بود ک من تا اونموقع حس نکرده بودم ازم خونی بره بعد پامو تکون دادم یهو حجم یکم زیادی خون ریخت و پام گرم شد گفتم مامان یهو خیلی خون اومد رف ب پرستار گفت اونم اومد شروع کرد ب فشار دادن شکمم 😭اینجا بود ک مردم😭میتونم بگم فقط و فقط اینجاشه ک بده بقیش هیچییییییی نیس کلیییی گریه کرده بودم
ملاقاتیام ک اومدن رفتن چند نفر اومدن وضعیت مریض هارو چک کنن به پرستاره گفتن فشار بده ببین رحمش رفته سرجاش یا ن واییییی من دوباره باید میمردم و زنده میشدم هرچقدر گفتم تروخدا بخدا الان اومدن فشار دادن قبول نکرد و دوباره شکممو فشار دادن😭😭😭گفتن رفته سرجاش
اینا ک رفتن اومدن گفتن آماده شیم میخوان سوند و بکشن ک راه بریم اومد گفت ی نفس عمیق بکش و کشید بیرون اصلااااا هیچ دردی نداشت گفتن شروع کنیم مایعات گرم و شیرین بخوریم ک راه بریم ....
#بارداری
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان مامان سه فندق مامان مامان سه فندق روزهای ابتدایی تولد
مامانا من زایمانم با آمپول فشار. فشار بالا بود خیلی سخت بود. مامانای که فشار دارید خیلی مواظب باشید
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان ایلین و دلوین مامان ایلین و دلوین ۲ ماهگی
پارت ۶
بچه اولم همینحوری بود سرش یکم بزرگ بود پاره شدم تا اومد یکی اومد رو لبه تخت دوپا و با دستش فشار میداد رو شکمم خودمم زور ک میزدم نفسم نمیومدم گفتم نفسم نمیاد ول کرد دوباره معایته کرد گفت ن هنوز ۱۰ نشده من هیی زور میزدم اونم فشار میداد رو شکمم دیگه سر یچه دیدن گفتن زور بزن پاهام گرفتم تا تونستم زور زدم ساعت ۶ چهل پنج دقیقه بود ک ب دنیا اومد از داخل بخیه نخوردم ولی بیرون چهار پنج تا خوردم موقع بخیه بهشون گفتم سر کننده بزنین گفتن ن چون بیرونی سر نمیشه اون بخیع میکرد من درد میکشیدم هیی معذرت خواهیی میکرد دخترم اوردن گذاشتن رو شکمم هیی پرسنل نازش میکردن اون ماما همراهی ک میگفت میام مامات میشم اومد بالا سرم گفت زایمان کردی گفتم اره دیگه نمیخوامت 😂
ساعت ۷ بود ک دیگه بردنم ت ی اتاق دیگه و مامان و مادر شوهرم اومدن پیشم ساعت ۱۰ نیم بردنم بخش

اینم از تجربه زایمان دوم ولی زایمان دوم ک همه میگفتن راحت تره واقعا راحت تر بود من وایه بچه اولم خیلی بخیع خوردم و خیلی اذیت شدم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان mami👣❤️ مامان mami👣❤️ ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت #۳
آقا شیف عوض شد یه ماما مهربون اومد گفت من فامیلیم فلانیه من قراره زایمانتو آنجام بدم باشه دخترم گفتم باشه .. بعد چند دقیقه سرم برام وصل کرد و آمپول فشار زد .😬یواش یواش دردا شروع شد قابل تحمل بود امابعد یه ساعت شدید شد جوری بود ک ب کمر میگرفت ب پایین شکمم میزد منم تا میتونسم نفس عمیق میکشیدم و اشکام همین جوری میریخت خلاصه رسید ب ساعت ۱۱ ک دیگ صبرم تموم شد و همین جوری با صدای بلند مامانمو همسرمو صدا میکردم🫠😅 ماما هم هی میومد معاینه میکرد و دل داریم میداد تا رسید ب ساعت ۱۱ نیم اینجوریا بود به پرستار گفت وستیلمو آماده کن منم تو اون حالت هر چی ماما میگفت ب حرفش گوش میدادم خلاصه گفت هر وقت حس مدفوع کردی پاهاتو بگیر سرتو بزار رو سینت فشار بده جیغ نباید بزنی منم فشار میدادم آخراش از در. جیغم درمیودی 🥲
مامان فَرحـღان👼🏼💙 مامان فَرحـღان👼🏼💙 ۱ ماهگی
پارت ۵
رفتن دستگاه وکیوم رو آوردن یکی از دکتر ها اومد زانو هاشو گذاشت دو طرف سرم رو تخت با دوتا دستاش موقع انقباض هام با تمام زورش از زیر دنده هام فشااار میداد ب طرف پایین یکی از دکترای دیگم اون پایین دستگاه گذاشت داخل واژنم و باز کرد و برش زد و بعد دیگه با دستگاه وکیوم دو سه بار تلاش کردن و شکممو فشار دادن تا بالاخره بچه سرش اومد بیرون و اون خانم دکتر کله بچرو گرفت و این یکی دکتر به نافم و شکمم یه فشار خیلی خیلی محکم داد و بچه اومد بیرون
تو همه اینایی ک گفتم من داشتم از درد جون میدادم داد میزدم و زور میزدم و......واقعا خیلی وحشتناک بود دردام
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان دریا مامان دریا ۱ ماهگی
پارت ۷
تجربه زایمان طبیعی
ی ۱۰ دیقه طول کشید تا ۱۰ سانت فول شدم و بهم میگفتن زور بده وقتی موهای بچه رو دیدن دیگه تیغ زدن منو ولی اصلا درد نداشت اینم بگم من از تقریبا ۷ سانت درد هام کم تر شده بود و فقط بیشتر احساس فشار میکردم بیشتر دردام تا ۶ سانت بود بعد این ک تیغ زدن سر بچه اومد بیرون ی زور دیگه ک زدم بچه کانل اومد بیرون و گذاشتش رو بدنم و همه درد هام از بین رفت و انگار ن انگار ک من چند دیقه پیش درد داشتم بعدش کم جای برش رو دوختن در گل ساعت ۲ و نیم بستری شدم و یک ربع ب ۵ زایمان کردم ۵ هم شروع کردن ب بخیه زدن تا ۶ طول کشید و ی ۲۰ دیقه بعدش بلند شدم و راه رفتم
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان رامان مامان رامان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۴
بعد بچه دنیا اومد من فکر کردم تموم شد نگو بازم ادامه داره هی پرستار شکمم و فشار داد گفتن زور بده باید جفت بیاد بیرون خلاصه کلی ام اونجا با فشار زور دادم جفت بیاد بیرون بعد که جفت اومد تقریبا پنج شیش بار دیگ ام معاینم کرد هی شکمم و فشار میدادن دست مینداختن داخلم میگفتن باید خونای تو رحم بیاد بیرون وای مردمو زنده شدم دیگ طاقت نداشتم واقعا بعد دیگ گفت میخوام بخیه بزنم بهت بعد گفت به همه ی دونه بی حسی میزنم به تو دوتا زدم 😂از بس کولی بازی دراورده بودم خلاصه پنج و نیم بود پسرم دنیا اومد یک ربع به شیش شروع کردن بخیه زدن تا شیش و نیم طول کشید فقط بخیه های روی پوستی چندبار سوزنو حس کردم همین بعد که بخیه زدن تموم شد به پرستاره گفتم تو نجاتم دادی هی می اومدن میگفتن چهار سانتی تو نمی اومدی معلوم نبود چی میشد خلاصه بخیه زدن تموم شد هر کدوم پرستارا دوباره می اومدن داخل اتاق ازشون عذرخواهی میکردم میگفتم تروخدا منو ببخشید دست خودم نبود اونام میگفتن عیب نداره تو فقط بزا 😂😂😂ما بخشیدیمت بعد یکی دیگه از پرستارا اومد گفت مامانت ی دونه خودش زایمان میکرد راحت تر بود تا تو زاییدی بعد یکی از پرستارا اومد گفت معنی اسم پسرت چیه گفتم آرام متین گفت خداکنه همین باشه به تو نره انقدر کولی هستی 😂از بس که جیغ ‌کشیده بودم فکر کنم پرستارام دعا میکردن فقط من زایمان کنم😂
مشاهده ۹ پاسخ دیگر