۱ پاسخ

خب دیگه چرا الکی زور میدادی اخه امپول فشار برای شروع انقباضه نه برای فشار اوردن،زور و جیغ الکی فقط روند زایمانو سخت میکنه اونم اوایل درد

سوال های مرتبط

مامان نورا مامان نورا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی بدون درد پارت ۲
تا صبح دردام هر یک ربع یبار بود و نذاشتن همراه پیشم باشه تا اینکه ساعت ۶ صبح سرم فشار بهم وصل کردن و از ساعت ۷ دردام شدید شد و ساعت ۸ و نیم دیگ ب اوج رسید و واقعا میخواستم زمین و گاز بگیرم و بی حسی میخواستم. تا اینکه دیدن تازه ۳ سانت شدم گفتن باید تا ۵ سانت صبر کنی. من اینجا اشتباه کردم و گفتم همراهم بذارید بیاد پیشم و همسرم ک اومد منو تو اون حال دید خیلیییی اذیت شد، شما این کارو نکنید. انقد دردام اذیت کننده بود داد میزدم و گریه میکردم هرچی میگفتن نفس عمیق بکش نمیشد اصن، اینجا دردام هر ۳ دیقه شده بود. البته دو سه نفر قبل من هم زایمان طبیعی بودن ولی فقط موقع زایمان اینجوری درد داشتن(میخوام بگم بدن به بدن فرق میکنه)
خلاصه ساعت ۱۰ بود ک معاینه کردن گفتن ۵ سانت کامل پر شده ب ۶ سانت هم میرسه تا بی حسی اسپاینال به کمرم زدن و ب معنای واقعی نفس راحت کشیدم دیگه دردی حس نمیکردم. بعدش پرستار کیسه آبم و ترکوند و دید بچه مدفوع کرده و ضربان قلب بچه افت کرده. معلوم بود خیلی استرس گرفتن اینجا هنوز دکترم نیومده بود و دائم با ان اس تی داشتن ضربان قلب بچه رو چک میکردن. ولی دیدن ضربانش نرمال شده و منتظر دکتر شدن. دکتر ک اومد گفت بچه ات مدفوع کرده دهانه رحمت هم ک آماده نیست ببریم سزارین؟ انگار پارچ آب یخ ریختن روم این همه درد وحشتناک طبیعی کشیدم آخرش برم سزارین؟!
مامان امید مامان امید ۱ ماهگی
تجربه ۳ زایمان طبیعی
تقریبا ساعت دو بود که سرم و آمپول فشارو زدن بعد نیم ساعت دو نیم سانت شدم گفت پیشرفتت خوبه یه آمپول زد عضلانی بود گفت برای اینکه دهانه رحمت باز شه و توپ آورد تا روش بالا پایین شم و چرخش لگن انجام بدم یکم بعد معاینه کرد هنوزم دو نیم بودم گفت اگه میخوای کمکت کنم و تحمل درد داری یه کاری میکنم گفتم اوکی ، گفت ولی درد داره ها گفتم اشکال نداره میتونم تحمل کنم ، اومد دستشو داخل کرد گفت تا میتونی زور بزن دستمو بیرون کن وقتی اینکارو کردم کیسه ابم پاره شد و بعد اون تازه دردای اصلیم شروع شدن طبیعتاً بعد بیشتر شدن دردا دهانه رحمم بیشتر باز میشد و پیشرفت میکرد بخاطر خوراکیایی که خورده بودم و ورزشا دهانه رحمم نرم شده بود بخاطر همین زود جلو میرفتم ،خاهرمم پیشم بود همش کمرمو ماساژ میداد حین دردا و تو ورزشایی که ماما میگفت کمکم میکرد
تا رسیدم ساعت یازده دردارو با نفس عمیق کشیدن رد میکردم وسط دردا موقع استراحت کلا بنظرم از حال میرفتم با اومدن درد چشام باز میشد، به هفت سانت رسیده بودم که ماما گفت بچه افت ضربان قلب پیدا کرده باید زودتر زایمان کنی هی معاینه میکرد و می‌گفت دستمو فشار بده بیرون یکم بعد دکتر و یه مامای دیگه رو صدا کرد چون دید نمیتونم درست حسابی زور بزنم اونا رو شکممو فشار میدادن تا کمکم کنن وقتی دیدم بچه بیرون نمیاد گفتم پارم کنین ماما گفت حیفه هیچوقت اینکارو نمیکنم چون ماساژ پرینه انجام دادی کاملا راحت میتونی بدون پارگی زایمان کنی مخصوصا که بچه هم کوچولوه
مامان آیلین و یاسین💙 مامان آیلین و یاسین💙 ۲ ماهگی
دیگه اون شب تا صب من درد داشتمو خدارو صدازدم ساعت هفت صب بود ک اومدن باز معاینه کردن تازه شده بودم سه سانت واینکه دیگه سر بچه فیکس شده بود بهم گفتن بگو مامات بیاد ب ماماهمراهم زنگ زدم ک ساعت هشت اومد خداخیرش بده خیلی کمکم کرد بهتون پیشنهاد میکنم حتما ماماهمراه بگیرید . دیگه ماما گفت از تخت بیا پایین ورزشاشو شروع کردیم خیلی تو دردام تاثیرداشت بهتر میتونستم دردموتحمل کنم من دلم اصلا درد نمیکرد فقط و فقط کمرم بود . تا ظهر با ماما ورزش کردیمو من دهانه رحمم شد هشت سانت وای دل غافل ک دیگه همون هشت موندمو اصلا پیشرفت نکردم هرکاری ک بگیدهرچی مامام بهشون میگفت ک برام آمپول فشاربزنن یا اینکه بیان کیسه آبمو بزنن گوش نمیکردن میگفتن درداش خوبه آمپول فشار نمیخواد . من همینجوری فقط دردمیکشیدم تا اینکه ی دکتر اومد گفت ک چرا هنوز کیسه آبمو نزدن اون اجازه داد تا بلاخره کیسه آبمو زدن بعدش چن قطره آمپول فشار واینکه دردش برا م غیر قابل تحمل بود گفتم ک آمپول بدون درد میخوام همون اسپاینل میگفتن باید نیم ساعت از زدن کیسه آبت بگذره بعد بزنیم ماماهمراهم گفت ک نزن عوارض داره من گوش نکردم وای کاش هیچ وقت اون آمپول لعنتی رو نمیزدم
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ ماهگی
تجربه‌ی زایمان بخش یک
من روز جمعه دو خرداد چهل هفته‌م کامل میشد ولی هیچ دردی نداشتم دهانه رحمم هم دوسانت بود. دیگه جمعه با نامه بستری دکترم(عفت عظیمی نژاد) رفتم بیمارستان قدس و بستری شدم با خواست خودم. ساعت ۹ صبح بهم آمپول فشار زدن ولی خیییلی سرعتش کم بود تازه ظهرش یواش یواش دردای من شروع شد اما دهانه رحمم هیچ پیشرفتی نمیکرد همون دو مونده بود دیگه شب بعداز کلی درد تازه دهانه رحمم شده بود دو و نیم سانت. شبش ساعت ۱۲ با نظر دکترم آمپول فشار رو قطع کردن که رحمم خسته نشه و مثلا به رحمم استراحت بدن اما دیگه دردهای خودم شروع شده بود و شبش هر دو سه دقیقه یک بار دردم میگرفت و ول میکرد. صبح شنبه ۳ خرداد ساعت ۶ دوباره آمپول فشارم رو باز کردن و دردام هی تشدید میشد. دهانه رحمم که بالاخره شد ۳ سانت دیگه به مامای همراهم زنگ زدن که بیاد و وقتی اومد نزدیکای ۴ سانت بودم کلی ورزش بهم داد که انجام بدم و دیگه ۴ سانت که شدم اپیدورال رو برام زدن. اپیدورال هم تزریقش درد داشت خیلی گریه کردم در حدی که نفسم بالا نمیومد. سختیشم این بود که بهم میگفتن موقع تزریق حدود ده دقیقه اصلا نباید تکون بخوری حتی اگه دردات میگرفت و ول میکرد که این خیلی سخت بود برام. اما دیگه وقتی تزریق کردن کم کم کل بدنم آروم شد خیلی حس خوبی بود دیگه هیچ دردی حس نمیکردم حتی انقباضات شدیدم رو