۱۳ پاسخ

این مادرشوهرا فک میکنن بچه رو بیشتر از ما دوس دارن یا فک میکنن ما فقط وسیله ایم برااینکه نوه هاشونو بزرگ کنیم نه حق حرف زدن داریم نه حق دخالت 😐

بزن به پرویی منم مادرشوهرم میگ بزار خوب دستشویی کنه بعد عوض کن اونا به فکر جیب پسرشانن ولی من عوض میکنم میگم بچم گناه داره میسوزه پول به پوشک بدم بهتره تا به دکتر که عفونت ادرار بگیر گناه دارع

لعنتی ها احساس می کنم اینا یا واقعن نفهمن یا قصدشون آزاره

بابا بیرونش کن این چه وضعیه به درک که ناراحت میشه سلامتی خودت مهم تره

من مادرشوهرم بعد پنج تا بچه که نمیدونم چجوری بزرگ کرده بچه شیر میشکست گلوش از ترس دستو پاشو گم میکرد بدتر میخواست خفش کنه ولی خب انقد ادعا داره باز ول کن نبود حالا من مادرشوهرم خوب بود پدرشوهرم ازون بدتر بود

مگه‌خونه مامانت نیستی پس این سیریش چرا نمیره؟

عزیزم زبون نداری ؟ سر بچه مگ آدم شوخی داره مستقیم بگو این کارارو نکن با بچم تمام

در مورد اینکه میگه بهش شیر بده مشکلی نداره بده.اتفاقا میگن برای شیر دادن ساعت مشخصی تنظیم نکنید.بر اساس درخواست بچه بهش شیر بدید
اما در مورد اینکه نمیذاره پوشکشو عوض کنید واقعا اشتباهه.یعنی شما حریف یه زن نیستی ک بچتو که خودت به دنیا آوردی رو ازش بگیری و پوشکشو عوض کنی؟
به نظرم خودتم داری کوتاهی میکنی و جلوش سکوت میکنی
میگن جنگ اول به از صلح آخر
خودتو بزن ب سلیطگی.بچه رو از بغلش بگیر و پوشکشو به موقع عوض کن
اونجوری ک خودت میدونی درسته بخوابونش
نهایتش یه دعواست دیگه
به جهنم
می ارزه

مادرشوهرا همشون مث همن😅

اصلا بهش توجه نکن .کاری ک خودت میدونی برا بچت درست هست رو انجام بده .

خیلی رک بهش بگو که خیلی بغلش نگیر بچه چند روزه همش خوابه
بگو مگه معده ش اندازش چقدره من هی تند تند بهش شیر بدم بچه اذیت میشه بزار بخوابه

آخه مگه پوشک چنده
بخدا یه آدم خورد و خوراکش خیلی بیشتره حتی توی سخت‌ترین خانواده‌ها
بعدم پررویی نیست حقته
اصلا اجازه نده انقدر دایه بازی در بیاره بچه توعه مثلا
تازه اولشی انقدر بزرگتری کنه واست تا همیشه باید حرص بخوری
آخرم هرجا بشینه میگه فلانی و مادرش بلد نبودن من بچه رو بزرگ کردم

مگه میشه نده چقدر زوره وقتی داد بغلت شیرش بدی عوضش کن دیگه چند روزی حتما باید تحملش کنی

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
ای کاش بمیرم راحت بشم دیگه از وقتی زایمان کردم روانی شدم سمت چپ شکمم شدید درد می‌کنه با جای بخیه هام الان چند روزه دارم درد تحمل میکنم ب دکترم گفتم دکترم گفت واسه اینکه خیالم راحت بشه برو ی سونو محل جراحی بعد مامانم این چند روز می‌خنده میگه فقط عاشق اینه بره دکتر من زجر میکشم از درد جلوی همسرم اینطوری میگه ک اونم فکر کنه من دارم دروغ میگم زدم زیر گریه همسرمم بچرو ازم گرفت ک ببره شیر خشک بده میگه نمی‌خواد اصلا شیر تو رو بخوره اونم با من دعوا داره انگار دست منه ک درد داشته باشم یا نداشته باشم من دکترم گفت بچه رو ب سختی در آوردن گفته یا مال اونه این همه درد یا اول سونو بده بعد مشخص بشه
ب من میگه نمیتونستی شیر بدی میخواست بچه نیاری آخه مگه من بچه خواستم همسرم هی گفت بچه بچه بچه بعدشم من از درد نمیتونم زیاد شیرش بدم انگار از روی خوش گذرانی میگم نمی‌خواد
حالم از خودم از زندگیم از همه بهم میخوره دوست دارم خودم با بچم یجا تنها باشم حتی شوهرمم نبینمش