مامانا مادر شوهرم خیلی بیش از اندازه میاد خونم و احساس میکنم اون بچه رو زاییده میاد اینجا بچمو ازم میگیره خودش پوشکشو عوض می‌کنه شیرش میده بغلش می‌کنه اصلا بمن نمیدع خیلی اعصابمو خورد می‌کنه واقعا

عزیزم اخه چرااعصابت بهم بریزه بنده ی خدا داره کمکت میکنه که تواستراحت کنی توروخدا نزن این حرفو مادرشوهرمن یه بارم پوشک بچمو عوض نکرده که هیچ بغلشم نمیکنه که خسته نشه
ازش تشکرکن که کمکت میکنه

کاش مادر شوهر منم یه بار سر بچه هام میومد کمکم ولی دریغ از یکم کمک

فکر کن مادر خودته چون بچه پسرشه مادر شوهره حق نداره دست بزنه خودمونم یه روز مادر شوهر میشیم یک کم خودمونو بزاریم جای اونا ذوق داره

خوش به حالت،عزیزم داره کمکت میکنه ،به خاطر زایمان حساس شدی

برا منم همین بود بقیه میگن داره کمکت میکنه ولی به نظر من دخالته و خیلی خیلی بیش از حد رو مخم بود بهش گفتم بره دیگه خونش تازه واسه من ده شب موند و نرفت و نمیخواست هم بره رفتم با بچم تو اتاق درو بستم قفل کردم گفتم بره نیازی دیگه نیست بمونه اونم زد زیر گریه و مظلوم نمایی اگه بدونی چقد به وسیله های خونم دست زده بود و همه رو جابه جا کرده بود

والا من از خدام یه نفر بیاد بچه رو ترو خشک کن من بخوابم. چرا اینقدر خودتو اذیت میکنی

برای منم همینه این کمک نیست دخالت و حس مالکیته بی جاس

نگوو بزار کمکت کنه موقعی ک خودش میاد سعی کن یکم بخوابی استراحت کنی

چرا انقدر همه چیز رو سخت میکنید آخه ، چه اشکالی داره بیاد کمک کنه اونم نوه اشه ذوقشو داره ، الان اگه نمیومد میگفتی اصلا اهمیت نمیده

خیلی خوبه،البته اگه راه به راه نظرات چرت وقدیمی بهت نمیده. منکه بعد ده روز که مادرم رفت خونشون لنگ شدم کارهامو بسختی انجام میدم. یعنی وقت نمیکنم. مادرشوهرم همون روزی که از بیمارستان اومدم خونه اومدن،دیگه رفت خدافظظظظ.البته بهتر!! ولی خب چپ و راست نظرمیده، منم ازیه گوش میشنوم ازیکی درمیکنم. درمورد ظاهرش،نافش، شیردادن،بغلی کردن و.... تمومی نداره😐

بذارکمکت کنه بابا انقدر حساس نباش

دخالتی تو کارت نداشته باشن سرخود چیزی بهش ندن اگه کمک حالت باشن ایرادی نداره ولی من خودم اذییت میشم بخوان تو همه چیم نظر بدن

از خدات باشه 😂توام اونموقع ها استراحت کن ..
ولی حستو درک میکنم منم بچه اولم ده سال پیش همینطور بودم مادر شوهرم و مامانم هردو میومدن ،مامانم بیچاره فقط کارای خونرو میکرد ،مادرشوهرمم بچه رو نگه می‌داشت من اونموقع حرص می‌خوردم حس میکردم بچه رو ازم گرفته و بچم قراره وابسته اون بشه و من هیچ کاره ام ،،،اما اصلن اینطور نیست عزیزم انقد فرصت هست واسه اینکه با کوچولوت ارتباط بگیری که ،،اتفاقا این روزای اول یکی کمکت باشه خیلی بهتره چون هم آدم خودش حال و حوصله خوبی نداره هم اینکه بچه انقد مراقبت میخاد اوایلش که واقعا آدم تنها یکم اینور اونور بشه استرس میگیره

اگه شد همسرت محترمانه ازشون بخواد که اگه مایلن کمک کنن توی کارای دیگه کمک کنن و اجازه بدن بچه مادرشو بیشتر حس کنه و مادر هم بچه اش رو.

بزار بیاد بچه تا یکماهگی هیچ اذیتی نداره بعد دیگ شروع میشه روزی 1 ساعت ک بیاد تو ب همی کارات میرسی من چی بگم ک مادر شوهرم حتی سرم نمیزنه مگه اینکه خودم زنگ بزنم بگم بیا

شاید حساسی چون مادر بزرگه شاید ذوق داره کاراشو انجام بده و شمام شاید بچه اولته دوس داری همه کاراشو خودت انجام بدی ولی اینطوری بهتره تا بزرگتر بشن هم کمکت میکنن هر چیم بزرگتر بشن رسیدگی بیشتر میخواد پس

وای مشکلی که من قراره با خواهرشوهر مجردم و مادرشوهرم داشته باشم و واقعا چندماهه اعصابمو بهم ریختن از ادایه دایه عزیزتر از مادر
تو گهواره هم مطرح کردم همه هی گفتن خوبه که تنها نیستی و کمکت میکنن ولی من واقعا نیازی ندارم نمیخوام یک ماه اول کسی بجز همسرم کمکم کنه

تو هم تو این مواقع به خودت برس کارای خونتو کن من از خدامه

آخخخخخی داره ذوق نوه اش میکنه ، گناه داره ، بزار انجام بده ، اینا نهایتش تا آب چله دورت بگیرن ، بعدش میرن خودت تنها میمونی با یه کوله بار کار و بچه داری
سخته اما تحمل کن گلم

شاید ذوق دارع خب