۲۳ پاسخ

والا ب خاطر خودت و بچت میگن میدونی چقدر ویروس زیاد شده خدایی نکرده خودت یا بچت ویروس بگیرین تواون شلوغی میدونی چقدر زجرو بدبختی باید بکشی! من خودم هیجا نمیرمو نمیبرم بچه هامو کسی کار نداره

برو بگرد عشق کن ب بچت ب کسی هم کاری نداشته باش ت مادر اون بچه ای باید تصمیم گیری خودت داشته باشی

من فقط یه چیزو فهمیدم از هرچی بترسی سرت میاد اگه سرما بخوره مطمئن باش میخوره آی نمی‌دونم اینجاش کج نشه اونجاش کج نشه میشه
هرچی بیشتر مراعات کنی بدتره
توهم برو حرف هیچکس مهم نباشه فقط شوهرت ، بنظر من بچه تا سرما نخوره ، نیوفته کاری نشه بزرگ نمیشه چرا برای خودمون سختش کنیم

والاه من از روز اول همه جا بردم یبارم مریض نشده ۳۰روزگیش رفتیم شمال خداروشکر چیزیشم نشد
گورویان گوزه چوپ توشر باجه

عزیزم منم همینم تا الان هرچی عروسی دعوت شدم یا دورهمی بوده نتونستم برم بخاطر بچه کوچیک از خونه هم نمیتونم برم بیرون
این هفته خونه بابامم نتونستم برم چون ابجیام اونجا بودن و بچهاشون مریض بودن
بخاطر بچهامون مجبوریم تحمل کنیم تا بزرگ بشن

عزیزم اونا بخاطر خودت میگن اگه خدای نکرده بچت سرما بخوره خودت اذیت میشی....
من الان دخترم 4 ماه دارم فقط بهداشت 3 بار خونه بابام.رفتم هنوز از خونه در نشدمِ ..فقط برای لباس پهن کردن میرم بیرون فقط بخاطر بچم

الهی بگردم عزیزم میفهمم چی میگی قشنگم

ناراحت نباش تو مامان خیلی قوی ای هستی تحمل کن این روز ها هم میگذره 🥺🥺

چرا به حرفشونی.... من که قبول نمیکنم کسی واسم تصمیم بگیره ...هرچی بگن برعکسشو انجام میدم

بنظرم الان نباید جای شلوغ بچرو برد چون واقعا خطرناکه - حتی دکترش همیشه گوشزد میکنه تا عید مهمانی دورهمی ممنوع ایمنی بچه فعلا پایینه
ما که نمیریم
فقط در حد خونه مادر شوهر اونم به تعداد محدود و بدونیم کسی مریض نباشه
خونه مامانم اینام که دوره بعد زایمان یبار رفتم فقط
این ویروس جدید خیلی تب مقاوم میده
بنظرم شما برا اینکه حال و هوات عوض شه با ماشین سه تایی برین بچرخین

والا منم همینم هیچ جا نمیرم،تنها تفریحم همون بهداشت و مطب دکتره،منم افسردگی گرفتم،ولی میگذره عزیزم سخت نگیر،چاره ای نداریم،الان شوهر من آنفولانزا گرفته درگیر اونیم،ب نظرم بهتره ک جایی نریم چون ویروس ب شدت زیاد شده

تا این حد هم خوب نیست
حالا شوهر من نظرش اینه همه جا بریم همه کار بکنیم
من می گم نه
چند روز پیش سالن شام دعوت شده بودیم فرداش دخترم آنفلوآنزا گرفتم
۵ روز بیمارستان بستری بودیم
هر روز آزمایش خون هر روز این عکس اون تست این کار رو بکن اون کار رو بکن شیر نده سرم وصل کن
بچه بهانه میگیرفت بغل نکن به ریه اش فشار میاد
ینی مردم و زنده شدم تا خوب شد
الان دو روزه تازه از بیمارستان اومدیم ولی هنوز حالش کامل خوب نشده
دکتر گفت تا یه ماه این علائم هست
چقدر بچه آنفلوآنزا ای اورده بودن
مراقب باش

من خودم پسرموتا نه ماهگی بیرون نبردم ویروس زیاده کرفتارمیشی خودشونم نبایدمیرفتن خوب اوناویردس میارن

منم همینم دیگه بچه ام داره ۴ ماهش میشه فقط واسه دکتر از خونه بیرون رفتم تازه دوران بارداری هم استراحت مطلق بودم همش تو خونه الان واقعا افسردگی گزفتم همش گریه میکنم همش اضطراب دارم خدا کمکمون کنه 🥲

من چی بگم ک بابا بزرگم فوت کرد هیچ مراسمی رو بخاطر دخترم نتونستم برم اینقدر دلم گرفته 😭

حالا اگه عروسی شاید ویروس باشه ولی با شوهرت بیرون برو خونه ی مادرت مسافرت ۳ نفره برین حال و هوات عوض شه بعد زایمان آدم توخونه با بچه و اتفاقاتی مثل واکسن زدن و کولیک و دل درد و اینا واقعا افسرده میشه الان باید بیشتر هواتو داشته باشن
به نظرم بشین با همسرت صحبت کن

واااا خواهر شوهر و مادر شوهر و پدر شوهر برا چی دخالت میکنن کسی ک حق داره دخالت کنه فقط شوهرت

والا من خودم نمیرم اونا میگن بیا

عزیزم سعی کن زیاد با اونا نری اجازه بدی همیشه دخالت میکنن

خب گوش نده اونا کین که تصمیم میگیرن

ببر بذارش خونه مادرشوهرت بگو نگهش دار تا من برم
تا دیگ زر زیادی نزنه

‌چرا به حرفشون گوش میکنی

الهی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان همتا مامان همتا ۲ ماهگی
شماهم شوهراتون روی بچه ها حساسن یا فقط شوهر من اینطوریه؟
دیگه عصابم و داره خورد میکنه هم میخوام برم بیرون میگه تو آخر این بچه رو سرما میدی، تو خونه هم دلم میپوسه نمیتونم تا عید تو خونه بمونم که
انگاری من مهم نیستم دیگه فقط بچه مهمه
هر کاری میخوام بکنم میگه با بچه ، انگاری بچه که آوردم دیگه حق زندگی کردن و گردش و بیرون و ندارم ، انگاری فقط باید تو خونه باشم بچه رو تر و خشک کنم یا هم گریه می‌کنه میگه بخاطر فلان چیز که خوردی الان گریه می‌کنه انگاری تا الان ده تا بچه زاییده و بیست تا هم بزرگ کرده
یا گریه می‌کنه اصلا نمیگیرش تا من یکم نفس بکشم حتما باید بهش بگم بیا بگیرش خسته شدم ده دقیقه هم نشده میاد میگه این شیر میخواد یا بیا عوضش کن ، انگاری من خودم به تنهایی حال کردم که الان باید همه چیزش و تحمل کنم
منم آدمم دیگه خسته میشم
اگه میدونستم آنقدر سخت گیری می‌کنه و زیر بار مسئولیت نمیره حالا حالا ها اقدام نمی‌کردم ، کفر نمیگم اما واقعا من به تنهایی خسته میشم خواهرشوهرمم میاد خونمون فقط بلده بیدارش کنه میگم تازه خوابیده میگه نیم ساعت دیگه بیدارش میکنم منم امروز رک و پوست کنده بهش گفتم دیشب تا کی گریه می‌کرده آقا داداشتم تا دیر وقت بیرون بوده الان تازه من دارم یه نفس راحت میکشم خوابه تو میخوای بیدارش کنی تو که میری خونتون منم که باید گریه هاشو تحمل کنم بعدشم گفتم (تو عقده) انشاالله برین خونه خودتون دو روز دیگه بچه دار شی خواهر شوهر یا برادر شوهرت بیان بیدارش کنن میفهمی من چی میکشم ولی چه فایده دیره دیگه دیگه نمی‌دونم بدش اومد یا نه رفت خونشون
راستی مامانایی که واکسن دو ماهگی کوچولو هاتون و زدین چه کارایی انجام دادین برای بهتر شدنشون و چند روز طول می‌کشه که خوب بشن؟