سه شبانه روز بود خواب در حد دو سه ساعت ب چشمام اومده بود .اصلا نه استراحتی نه خوابی .هیچکس هم نیس تو بچه داری و کار خونه کمکم کنه تازه شوهرمم همش برا غذا درست کردن ادا در میاره و دلش غذای برنج و خورشتی میخاد .منم واقعا نمیرسم بچم همش یا در حال شیر خوردنه یا گریه کردن ..دیشب رو پاهام بود داشتم بهش شیر میداد یهو خوابم برد و با صدای گریه بچم پریدم از خودم و دیدم از دستم افتاده رو زمین ..یعنی بی خوابی تا این حد هوش از سر من برده بود و دستم بی حال شده بود و در عرض چند ثانیه نفهمیدم چیشد ک یهو بچم افتاد از دستم .از دیشب دارم خودمو میخورم همش همون صحنه ک بچه ی ۱۳ روزم رو رو زمین دیدم میاد جلو چشمم .شوهرمم تا تونست منت کرد منو و کم مونده بود بیاد بزنه منو.اما درک اینو نداره ک چقد بدنم کم آورده. خونریزی های شدید بعد از زایمان ..درد رحم و مقعد .سینه دردم بخاطر شیردهی و بی‌خوابی و بی تجربگی رو در نظر نگرفت و تا توان داشت منو منت کرد

۱۱ پاسخ

کاش این مردا یه کم درک داشتن

دست تنها واقعا سخته 🥲
مرد بی درک سخت تر
شوهر منم راه میره و ایراد میگیره فقط
ولی نگران نباش دوماه اول خیلی سخته بعد اوکی میشه همه‌چی ، عادت میکنی و همه چی رو هندل میکنی

عزیز دلم 🥲
چقدر بده اون باید درکت کنه واقعا براش متاسفم خودتو سرزنش نکن عزیزم..

امان از دست این مردا🥲
بهش بگو ک واقعن توان نداری

منم تو همین حالتم از خستگی دارم میمیرم خیلی خوابم میاد

عزیزم کار خونه رو ولش کن لااقل بچت خابید یکم استراحت کن عزیزم

عزیزم بعنوان کسی که تازه زایمان کرده درکت میکنم ک‌تنهایی نمیشه میشه ها اما مادر داغون میشه ، مامان یا مادرشوهر نزدبکت نیس گلم؟ از همسرت کمک بخوای انجام نمیده؟

هرچند هنوز تجربش نکردم
ولی میتونم درکتون کنم
نیاز ب استراحت و حمایت داری
ب همسرت بگو بجای عصبانیت کمکت کنه
تنهایی چجور از پس همه چیز بربیای اخه

عزیزم خدا کمکت کنه واقعا برات ناراحت شدم ولی اینم یه تایمی داره انشاالله این روزا برات زود بگذره یکم باشوهرت حرف بزن بگو که چقدر بدنت کم اورده و جون نداری یکم کمک حالت باشه واقعا درک نشدن سخته میفهممت

برو تا 40 روز پیش مامانت

چرا خونه مامانت نرفتی

سوال های مرتبط