سلام بچه‌ها 🌸
یه پسر ۵ ساله دارم و یه دختر ۱۸ ماهه. وقتی دخترم یک ساله بود فهمیدم دوباره باردارم. واقعاً برام سخت بود و حتی می‌خواستم بچه رو نگه ندارم، چون غریبم و کسی رو اینجا ندارم، بدنم هم خسته و بی‌جون شده بود.
ولی همسرم هی می‌گفت: «من هستم، تنها نمی‌ذارمت، غصه نخور» و با همین حرف‌ها دلم رو گرم کرد و منم قبول کردم بچه بمونه 🤰💕
اما واقعیت اینه که فقط وقتی باهاش حرف می‌زنم میگه هستم…
وقتی واقعاً نیاز دارم هیچ‌وقت نیست 😔💔
چند بار سرما خوردم و بدون دکتر رفتن خودم خوب شدم. امروز دوباره حالم بد شد، بهش زنگ زدم گفتم «کی میای گفت چرا گفتم حالم خوب نیس» گفت «منم سرکارم حالم خوب نیس » و باز نیومد.
شغلش آزاده، زمانش دست خودشه، ولی بازم نمیاد 🥺
یه بار هم از شدت درد لگن نمی‌تونستم صاف راه برم، دولا دولا می‌رفتم. زنگش زدم گفتم زودتر بیا… اما نه تنها زود نیومد، از همیشه هم دیرتر رسید 😞
امروز خیلی دلم شکست…
بعضی وقتا با خودم می‌گم اگر فردا روزی درد زایمانم شروع بشه، با سه‌تا بچه تو یه شهر غریب، من باید چیکار کنم؟ 😔💭

عزیزم من که تو شهر خودم هستم کسی نیست تا برسه به تو که غریبی

عزیزم میدونم سخته.اما مطمئن باش اگه خدا نمیخواست،اون نطفه بسته نمیشد و اگر شما دخالتی تو امر خدا میکردید،الان گرفتاری های بالاتری داشتی،خدا نکرده درگیر بیماری برا اون دوتا بچت میشدی...برو خداراشکر کن گرفتاری هات درباره این چیزاس البته نمیگم راحت هست.سخته ولی با شیرینیه.همیشه هم مطمئن باش خدا هست.هر لحظه هست.اونی که داده خودش بیش از شوهرت بهت حواسش هس

چاره چیه خواهر؟
زندگی کم کم بهم یاد داده که با خدا معامله کنم و انتظاری از کسی نداشته باشم.
با خدا حرف بزن و از خودش نیرو و کمک بخواه که بتونی از بنده های کوچولوش مراقب کنی.
وگرنه هیچ کدوم از آدما نمیتونن زحمات و رنجی که مادرها میکشن رو جبران کنه، مگر ما تونستیم برای مادرمون جبران کنیم؟

محافظ همه ی بنده ها، همون خدای مهربونیه که تا الان هوای همه مونو داشته
خودت بسپار بهش و خیالت راحت که خوب مراقبته
چشم امیدت فقط به آفریدگار هستی باشه
و بدون اجرت خیلی زیاده دختر
و این اجر ، گم نمیشه

واقعا سخته بخدا من بچم 8سالشه بنظرم بچه دوم رو آوردم چون به شدت حسودی می‌کنه هرچی میخرم براش و اینکه از الان میگه نی نی به دنیا بیاد من میام اتاق شما می‌خوابم واقعا سخته اما انشالله بچه خوب و ارومی بهت بده که خودت بتونی کارهاش رو بکنی و کمکی هم نخواسته باشی

جلوی مردها باید همیشه ضعیف نشون بدیم خودمونو ..منم اوایلش همسرم همینجوری بود چون قوی بودنمون دیده بود با دردهای کوچک بروخود نمی آوردم کارامو خودم میکردم دیدم نمیشه باهر ریزی یسر می‌نالم همش میگم فلانی اینکار کرد اینکارو کرد بچه اش اذیت شد شاید سر زامردم اونم اینقدرهواسش بهم هست تازگیا اینقدرجوشمو میزنه...ببین بعضی وقتها نباید ازخودگذشتگی بکنیم این مردها قدرشناس هستند سطح توقاتو بیار پایین ازشوهرت توجه اتو ازاون دریغ کن ببین چجورسمتت میاد

ما زن ها در ظاهر خیلی ضعیفیم ولی در باطن چندین برابر یه مرد قوی هستیم
هم روحی هم جسمی هم سازش

عزیزم اصلا غصه نخور فقط یادت باشه کیا در سختی کنارت بودن کیا تنهات گذاشتن رفتن

سختی شما چند برابر هس واقعا میدونم سخت هس چون دوتا بچه کوچیک دیگه داری واقعا قهرمان هسی ولی جماعت مردا نمیشه روشون حساب باز کرد باید خودت قوی باشی و خودت ب خودت کمک کنی عزیزم ایشالا به سلامتی به دنیا بیاد بغلش کنی گلم

نگران نباش عزیزم فقط خودت مراقب خودت باش. منم غریبم وشوهری کارش یک هفته خونه نیست. همیشه تنها هستم با بچه ها منم بچه سوم هست. وقتی حالت بد شد فقط آژانس زنگ بزن برو دکتر.

بشین باهاش صحبت کن
بگو من روی کمک تو حساب کردم ، این رو خودمون به وجود آوردیم پس باید همراه و در کنار هم به هم کمک کنیم ...
از نظر من این بهترین راهه
خواهرم هر وقت میومد از بچه هاش تعریف میکرد و حرص میخورد و ناراحت بود مامانم دست میزاشت روی شونش میگفت نگا کن ((الکی الکی بهشت نمی اوفته زیر پاهات ))

عزیزم من که غریب نیستم تو شهر خودمم هیشکی سراغم نگرفته همه هم میدونن زایمانم نزدیکه هفته دیگس باز هیشکی حتی زنگم نزده بهم حتی مادرشوهرم اصلا فک نکنم بیاد عیادت بیمارستان به هیچ احدی متکی نباش رو پای خودت وایسا

خیلیا مثل توان عزیزم..مخصوصا اونایی که شوهراشون شغلشون آزاده..ببین من بابامم اینجوریه واقعا هم‌خودتو درک میکنم هم شوهرتو..بابام واقعا حتی یه ربعم نمیتونه مغازه رو ببنده..مامانمم همش شاکیه که ۳ تا بچشو تنها بزرگ کرده..مامان من برای زایمان هاشم‌حتی تنها رفته بود..خواهراش میومدن مراقب...یکبارم بابام‌مارو دکتر نبرده همرو مامانم برده..مدرسمون خریدامون نیازهای خونه حتی کارای بیمه قبض ها و چک های بابامم‌مامانم میبره بانک کاراشو انجام میده...چشم بهم بزنی بچه هات بزرگ شدن عزیزم❤️❤️غصه نخور..همین که تنشون سالمه شوهرت دستش به دهنش میرسه هزاربار شکر❤️

عزیزم خودتو ناراحت نکن منم توی شهر غریب هسم هیچ کمکی ندارم دوقلو باردار هسم اینقدر این مدت سختی کشیدم ویار شدید دو ماه غذا نمیتونستم بخورم همش بیمارستان بستری بود اول سه قلو بودم یکیش سقط کردم دکترم اجازه نداد بعد هم که ویارم بهتر شد سرکلاژ شدم
بخدا شوهرم یک ذره کنارم نبود اصلا از وقتی باردار شدم انگار منو نمیبینه با این که باید استراحت مطلق باشم ولی مجبورم کارای خونه رو انجام بدم کمک حالم که نیست بیشتر خونه هم کثیف میکنه من باید تمیز کنم اصلا درکی نداره پس هم درد هسیم تازه وقتی بهش میگم زودتر بیا خونه همون شب دیرتر میاد لج بازی میکنه

به این فکر کن بچه هات بزرگ میشن پشت و پناهت میشن درسته بچه داری خیلی سخته ولی به آینده فکر کن

انشالله خداخودش کمکت میکنه هر ۳تا رو بزرگ کنی عزیزم❤

منم تو شهر غریبه م عزیز شوهرم طفلک ی شیفتی سرکاره و اصلا اجازه مرخصی نمی‌دونم ساعتی یا روزانه ندارع قوی باش انشاالله خداباهات باشه

دقیقا دردی که من دارم میکشم🙂 بخاطر همین هیچوقت گوشیمو بدون شارژ نمیزارم
هیچوقت تو خونه نمیزارم بدون پول بمونم
توقعمو از شوهرم کُشتم تو وجود خودم
در عوض به همسایه سپردم که حواست به من باشه 🙂🙂💔
همش به این فکر میکنم که اگه دردم گرفت هزینشو داشته باشم تنها برم بیمارستان

خودت هوای خودتو داشته باش ببین مردا هیچوقت بارداری ما خانم هارو درک‌نمیکنن ... پس تو یجوری رفتار کن که متکی بهش نباشی ... بزار اون بیاد سمتت همش خودتو محتاج بهش نشون نده ..

من بچه اولمه وقتی به شوهرم میگم میگه مگه فقط تو بارداری

خیلیا کمکی ندارن
قوی باش

خودتو ناراحت نکن