امروز رفتیم جایی مهمونی من وقتی میرم مهمونی پسرم همیشه بهم میچسبه ولی امروز از یه پسر بچه شیطون خوشش اومده بود همش باهاش بازی میکرد یدفعه بچه رفت موی خواهرشو کشید مامانش اعصباش خورد شد یکی زد تو گوش بچش گفت الان زنگ میزنم ممد قلی بیاد ببرتت همین که حالا عکس همین ممد قلی رو نشون بچش داد بچه من دید خیلی ترسید از کنارم تکون نمیخورده مثل چسب چسبیده
میگه ماما لولو و گریه که ساکت نمیشه😭😭😭

منکه اصلا تا حالا تو گوشیم ممدقلی نداشتم ولی دخترم جایی دید چقد ذوق کرد میخندید به چشماش و چشماشو نشون میداد🤣

پسر من که ممد قلی رو دوست داره 😁

چ مادر احمقی بوده

خاک بر سرش کنن
چقدر دلم به حال بچش میسوزه
مادر فولاد زره داره

پسر من عاشق ممد قلی🤭
با یه روشی که خودت میدونی بذار باهاش ارتباط بگیره و دیگه ازش نترسه
مثلا بهش بگو میدونم ترسیدی اما ممدقلی از بچه های مهربون و خوش خنده میترسه
حالا بیا بخندیم تا ممدقلی بره خونشون😁😁😁

وای بچه بیچاره
دلم برای پسره سوخت
کارتون یا تو گوشی فیلم خودشو بزار یادش میره

وا چجوری میتونن ممد قلی نشون بچشون بدن من کمی بلند حرف میزنم بچم میترسه