سلام حالم خیلی بد امشب
سر یچیزایی الکی شوهرم شبی گیر داده بم دعوای بد کردیم میگه از فردا اینترنت و شارژ نمیخری نمیگی کجا میرمو میام خونه هیچکیم نمیبرمت هیچکیم نباید بیاد مهریه اتم باید ببخشی اگه نبخشی طلاقت میدم با مهریه برو خونه بابات ولی روز خوش براتون نمیزارم اخه من چکار کنم خیلی خواستم منطقی باهاش حرف بزنم ولی نمیشه میگه خودم میدونم زور میگم ولی این مدلمه تا اخر عمرمم همینه شرایطم فقط حق نون واب داری بخوری تو زندگیم هیییییچکاری نمیتونی بکنی .نمیدونم چکار‌کنم از غصه دارم دق میکنم هیچکسو ندارم باهاش درددل کنم گفتم بریم مشاور میگه من خودم میگم زور دلم میخواد بگم مشاور چه ببخشید گهی میخواد برامن بخوره
تصمیم گرفتم خودمو بکشم اخه بنظرم من حتی طلاقم بگیرم نمیزاره یه اب خوش از گلوم پایین بره هرروز میخواد خونمو تو شیشه کنه یجور زجرم بده بهترین راه اینه که برم و نبینم فقط دلم خونه برا بچم برا نداشتن مادر توروزاییکه خودم مادر داشتم و به مادرم تکیه کردم اون به کی میخواد تکیه کنه دلم برااون لحظه اش میشکنه آخه کاری از دستم برنمیاد تقصیر من بود ازدواج اشتباه انتخاب اشتباه تصمیم اشتباه همش من مقصرم
کاش همش یه خواب باشه و بعد بیدار شم ببینم هنوز مجردم
حتی اینقدر دلم میسوزه برا بچم که میخوام دوتاییمونو ببرم اون دنیا چیه این دنیای کثیف دارم فقط به خودکشی فکر میکنم
دارم فکر میکنم تنها بلایی که این مرد سر من نیاورده خیانت بوده من تو این دنیا همه چیو تا قبل از سی سالگیم تجربه کردم و چقدررررر بچه بودم واسه این حرفا....

۸ پاسخ

عزیزم به جوونیت رحم کن چه حرفیه میزنی خودت حیفی بچت بی مادر میشه
اون بیشور چه مرگشه که این حرفو میزنه

چقد دردناکه.ادم حرف زور بفهمه.عزیز دلم مگه شهر هرته که بخای جدا بشی بازم اذیتت کنه.مطمعن باش هارت وپورت الکیه.طبل تو خالیه.توروجون اون بچت بحق حضرت ام البنین که شب وفاتشه این فکرارو نکن.نزار افکار منفی زور بگیره.بشین وفکر کن راه حل پیدا کن برای گره کور زندگیت.امشب شب عزیزیه.من خودم از حضرت ام البنین حاجت گرفتم.قسمش دادم به ابولفضلش
توهم قسم بده مدد بخاه😭😭

چرا خودتو بکشی اونو بکش

چرا میترسی از همچین اشغالی

چرراخه چی شده بینتون
بزار یکم اروم بشه بعد باهاش حرف بزن حتما این حرفو زده چون عصبانی بوده

اول ک گوه خورد هیچوقت به هیییییچ وجه مهریتو نبخشی اگه مهریدو بخشیدی بدون مهریه بدون ی قرون طلاقت میده

هیچوقتم فکر خودکشی ب سرت نزنه بخاطر یه همچین حیوونی فکر بچت باش
اخرش اینه طلاق بگیری و سرکار بری

مثلا چه غلطی میخواد کنه ازش میترسی. بشین تو خونه مهرتو بزار اجرا... قربون صدقتم میره

بگو زارت 🖐🏼

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
پسرم این روزا دیوونم کرده. از سه سالگی به مرور شروع کرد به لجبازی و حرف گوش ندادن هی سعی کردم با بازی درستش کنم ولی الان دیگه به اوج رسونده چند روز سر هرچیز بیخودی گریه و شیون راه میندازه. واقعا میگم بیخودی ها. امروز من رفتم حموم یهو بعد دو دقیقه دیدم خودشو میکوبه به در جیییغ و داد سکته کردم میگم چی شده میگه استیکرم رفته لایه مبل درنمیاد یعنی یه جور زار میزد من گفتم یه بلایی سرش اومده گفتم برو از حموم میام درش میارم من کلا حمام یک ربع هم نمیشه کل تایمو این داشت زار میزد جیغ میزد تا من بیام. اومدم بیرون تو مرز انفجار بودم آنقدر جیغ زدم حس کردم دارم سکته میکنم
مثلاً الان میگم پاشو بریم نون بگیریم برو دستشویی. یهو گیییر که رو لگن توالتم بشینم منم گفتم کثیفه باید بشورمش دفعه بعد بشین روش خیلی دیر به دیر استفاده می‌کنه ازش کلا. وووااای تا لباس تنش کنم تمام مدت غر میزد که بکنم. در حالیکه قبلاً تا میگفتم کثیفه قبول میکرد و اوکی بود. تمام روز سر همین موضوعات بیخودی جیغ و گریه دارم احساس میکنم دیگه دارم روانی میشم شب که میشه موقع خواب فقط دلم میخواد بخوابه سرم ساکت شه. ظهر واقعا داشتم سکته میکردم از دستش
مامان آرتین مامان آرتین ۳ سالگی
دیروز پست یکی رو دیدم نوشته بچش مدلش اینه که هرچی میخوره سریع دفع میکنه بچش ۱۰کیلوعه الان ۳سال و نیمه بود
باخودم گفتم خدایامن ۲سال تمام سره این موضوع غصه خوردم حتی یکبار دفعش زیاد میشد از استرس و ناراحتی داشتم سکته میکردم کلی از همه دور شدم هرکی میخواست دهنشو باز کنه بگه بابا طبیعیه بچت و مدلش اینه دلم میخواست از وسط نصفش کنم..حتی چون بچم وزنش خوب بود میگفتن هیچی نیست و ازمایش ها همه خدادوشکر سالم بودن
این وسط من داشتم اب میشدم بچم رنگ پریده بود،بیقرار بود و چشماش یکم قرمز میشدکه هیچکی حتی متوجه نمیشه که خودم میدونستم اینارو
۲سال زندگیم فقط تو مطب پزشک و توازمایشگا هاگذشت حتی کل ایران رو گشتم پیش دکتر های خوبش بردم
و الان ۵۰درصد موهام تو این دو سال سفید شد
ز اعصاب پادرد گرفتم و یه مدت نمیتونستم راه برم و از جام بلند شم و اینکه خودم بالاخره پیدا کردم مشکل بچم الرژیه و رعایت کردم خیلی بهتر شد خداروشکر
الانم افتادم به فکره اینکه خدایه نکنه به روان بچم اسیب دیده نتونستم همه چی بدم بخوره
و منی که ۳سال بخاطره بچم سره کار نرفتم
تازه ۳سال شد و وضعیتش بهتر شد دوباره شروع کردم برم سره کار
و منی که نمیتونم بچمو جز مادرم و مادرشوهرم به کسی بسپارم حتی یک ساعت
الان من بیشتر از همه آسیب دیدم دیگه نه؟؟
تفاوت من با اون مامانی که کلا نمیدونست این مدل بودن که روزانه دفع زیاد داشتن مشکل هست یا نه و راحت و اسوده زندگیشو کرده چیه؟
منی که یک و نیم سال تمام هیچ جا نمیرفتم بخاطر بچم
الان با خودم فکر میکنم میگم درسته من خودمو کشتم تا بچم رشدش به مشکل برنخوره و هزارمرتبه شکر بهبود پیدا کنه