تجربه زایمان سزارین قسمت ۴

دکتر بیهوشی شروع کرد اول بتادین زد به پشتم و بعد با انگشت چند جا رو روی کمرم فشار داد پسری که کنارم بود گفت اصلاً تکون نخور تا سریع تموم بشه و اذیت نشی و در نهایت ظرف مدت ۲ ثانیه سوزن رو به کمرم زد و سریع کاتتر سوزن داخل کمر موند و خود سوزن رو بیرون کشید و این باعث میشه که شما اصلاً درد اسپاینال رو متوجه نشید چون واقعاً دردی نداره و خیلی خیلی سادست میتونم به جرأت بگم از آنژیوکت پشت دستم ساده تر بود! خلاصه پسری که کنارم بود گفت تموم شد سوزن بیرونه و حالا دارن برات ماده بی حسی از طریق کاتتر وارد میکنن و دردی نداشت واقعاً وقتی تموم‌شد گفتن سریع دراز بکش
دراز کشیدم اومدن جلوم پرده زدن دستام رو روی دو تا جایگاه از دو طرف تخت گذاشتن روی یکیش مانیتورینگ از طریق انگشت بود و اون یکی فشارسنج وصل بود مدام فشار میگرفت هر دو دست رو‌بسته بودن به دو طرف
پاهام کم کم داشت بی حس میشد ولی کل پام سوزن سوزن میشد
دکترم گفت الان سوند رو براش بزارین و من ممنونشم چون درد سوند رو نمیتونستم تحمل کنم و تقریباً تو بی حسی برام گذاشته شد
همون موقع از رویان هم اومدن برای بند ناف، و از دست راستم خون گرفتن و منتظر دنیا اومدن بچه شدن

ادامه داستان تایپک بعدی👈🏻

۵ پاسخ

سلام عزیزم مبارک باشه قدم بچه گلتون🌹🌹🌹🌹
یه سوال داشتم ازتون در مورد خون بند ناف چطوریه ؟
هزینه اش؟

سلام عزیزم برا بند ناف چجوری ثبت نام کردی اینترنتی یا تلفنی

درخواست بده

من بیشتر استرس گرفتم🫡😂

خب تاپیک بعدی رو هم زود بزار

سوال های مرتبط

مامان رایمُن 💙 مامان رایمُن 💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین قسمت ۵

دکترم به همراه فردی که کنار دستش بود شکمم رو بریدن حس نکردم حقیقت ولی زمانی که داشتن فشار میوردن بچه رو به سمت پایین شکم هدایت کنن یه فشار شدیدی به نسبت، روی دنده ها و زیر قفسه سینم حس کردم که کمتر از ۲ دقیقه بود و هیچ دردی نداشت فقط باید اون لحظه تحمل کرد که اذیت کننده هم نیست
به هر صورت هر چی که بود کمتر از ۲-۳ دقیقه بعدش صدای گریه بچه رو شنیدم لحظه فوق العاده ای که هیچ چیزی نمیتونه توصیفش کنه
بچه رو گذاشتن روی پوستم و تماس پوست به پوست برقرار شد 😍
در همون حین دکترم داشت ساکشن میکرد داخل رحم رو و صداش میومد و این کار خیلی خوب بود چون باعث شد بعد عمل خونریزی خیلی خیلی کمی داشته باشم و واقعاً عالی بود این مرحلش
بعدش بخیه رو شروع کردن در کل ساعت ۵:۳۵ رفتم سمت اتاق عمل و ساعت ۵:۵۴ صبح نی نی به دنیا اومد و ساعت ۶:۱۵ دقیقه تو ریکاوری بودم
یه چیزی که خیلی خوب بود این بود که پزشکم داخل اتاق عمل بعد از اتمام عمل شکمم رو چندبار با دست فشار داد به همون دلیل جلوگیری از آتونی رحم که همتون میدونین چیه و چون بی حس بودم فشار رو اصلاً حس نکردم

ادامه تایپک بعدی👈🏻
مامان رایمُن 💙 مامان رایمُن 💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین قسمت ۷

ساعت ۸:۳۰ منتقل شدم به بخش، لباس های اتاق عمل رو با لباس های بخش عوض کردن بچه رو گذاشتن سر جاش
پد و زیر انداز تعویض برام گذاشتن و بالش از زیر سرم برداشتن و گفتن تا ساعت ۱۰ سرت رو تکون نده و زیاد صحبت نکن تا درگیر عوارض بی حسی نشی
ساعت ۱۰ صبح اومدن پشت تخت رو یکمی دادن بالا و بهم چای با عسل و نی دادن که خیلی خوب بود و بعد اون شروع کردن به دادن کمپوت گلابی و انجیر، چای با عسل، نسکافه و … تاکید کردن هر چی بیشتر مایعات بخوری دفع ادرارت بیشتره و زودتر مایع اسپاینال از تنت خارج میشه
و من سعی کردم تا ساعت ۲ که وقت ملاقات بود به حرفشون گوش کنم و همین باعث شد درگیر عوارض اسپاینال نشم
ساعت ۱۱ پرستار اومد برای بار آخر شکمم رو فشار داد ولی این بار متوجه شدم که البته غیر قابل تحملی نبود و واقعاً خوب بود همه چی
ساعت ۴:۳۰ که تایم ملاقات تموم شد اومدن سوند رو کشیدن بهم گفتن نفس عمیق بکش و سریع سوند رو کندن که یه مقدار سوزش داشت ولی خوب بود
و ساعت ۵ بلندم کردن از روی تخت

ادامه تایپک بعدی👈🏻
مامان سیده نورا مامان سیده نورا ۷ ماهگی
سلام
بالاخره منم زایمان کردم ساعت ده و نیم شب. وزن ۲۷۹۰. اسم نورا
ولی تو ۳۶ هفته ۲ دوروز بودم
کیسه آبم پاره سد ساعت ۳ صبح و راهی بیمارستان شدم
درد نداشتم و سوزن فشار زدن بهم ظهر ساعت۱ بود که دردهام شروع شد
قابل تحمل بود ولی سخت بود تا عصر که سوزن اپیدورال به کمرم زدن
راستی سوزن اپیدورال رو موقع زدن دکتر بیهوشی میارن و دکتر به کل کمر شما بتادین میزنه تا اینجا خوبه ولی زمانی که قیچی و رو برمیداره نترسین یکم کمرتون رو زخم میکنه ولی شما اصلا اصلا هیچی متوجه نمیشی یه لوله میزاره داخل کمر و تا بالا کمر چسب میزنه بعدشم مواد بیهوشی و تزریق میکنه داخل هم لوله و خلاص آنقدر حس خوبیه که نگو‌همه درد هام تموم شد تا شب که دباره شروع شد و باز برام سوزن اپیدورال رو از طریق همون لوله شارژ کردند خلاصه که تا ده سانت هیچی نفهمیدم از اونجا به بعد خیلی برام سخت گذشت که دوست ندارم بگم هرچی بود و شد میدونم تا مقعد بخیه خوردم و خون ریزی داشتم و بردنم اتاق عمل و بیهوشم کردن
اما اما اما 🌙😊
وقتی بچم رو دیدم همه دردام یادم رفت واقعا بهترین حس دنیا رو داشتم اون لحظه و مادر شدن رو تازه اونجا میفهمی وگرنه تا داخل شکم هستن به نظرم همه حس ها الکیه
امیدوارم همتون یه زایمان خوب داشته باشین و بچه هاتون سالم باشن 🐣🙏🏻♥️
مامان حلما🎀🩷 مامان حلما🎀🩷 ۲ ماهگی
پارت دوم سزارین من🫧💛
بلاخره انقدر به دکتر زنگ زدن جواب داد قضیه رو بهش گفتن اونم گفت ۱۰دقیقه دیگه خودشو میرسونه و به پرستارا گفت اماده اتاق عملش کنید تا من میرسم اماده باشه.سریع بهم اکسیژن وصل کرد و امدن سوند وصل کنن اصلا سوند وصل کردن درد نداشت من خیلی شنیدم میگفتن درد داره میترسیدم ولی اصلا درد نداشت بعدش فقط یذره سوزش امد بعدش دیگه هیچی.لباس هامو پوشیدمو منو گذاشتن رو ویلچر و بردن اتاق عمل وقتی اتاق عمل رو دیدم خیلی ترسیدم و استرس گرفتم دلم داشت کنده میشد میخواستم بگم نمیخوام زایمان کنم منو نبرید داخل ولی چاره ایی نداشتم دکتر بی هوشی امد منو بردن روی تخت با کمک همکارش سوزن و زدن سوزنش درد داشت و یکمم سوزش .بعد سوزن سریع منو خوابوندن رو تخت همون لحظه پاهام داغ شد و بدنم سِر شد.بقیه پرستارا امدن دوتا رگ گرفتن و سرم بهم وصل کرد با دستگاه فشار و اکسیژن و چیزای دیگه که اسمشون رو نمیدونم که دیدم دکترم امد جلومو یه پرده زدن من از بس استرس داشتم اصلا حالم خوب نبود داشتم سکته میکردم از بس میترسیدم.حرکت دستای دکتر و حس میکردم
مامان رایمُن 💙 مامان رایمُن 💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین قسمت ۲

صبح قرار شد ساعت ۴:۳۰ بیمارستان نیکان سپید باشم، چون روز شلوغی بود برای سزارین و در واقع من نوبت سزارین و اتاق عمل نداشتم، دکترم گفت این‌ساعت برم که اولین عمل باشم و مشکلی پیش نیاد
خلاصه فکر میکردم خیلی باید استرس داشته باشم ولی خیلی ریلکس بودم انگار خدا یه توانی بهم‌ داده بود که از پسش بربیام رفتم بیمارستان نیکان سپید، از بخش اورژانس وارد شدم و رفتم بلوک زایمان
دکترم با مامای مقیم هماهنگ کرده بود اونم گفت سریع مدارک رو بدین برای تشکیل پرونده و بعد از اون بهم لباس داد و گفت تمام لباس هات رو در بیار و گان اتاق عمل بپوش
دراز کشیدم و باز ازم NST گرفتن، بعدش از پشت دست راست رگ گرفتن و آنژیو کت وصل کردن که خیلی هم درد داشت چون خیلی بد برام وصل کرد…
همش منتظر بودم بیان سوند رو وصل کنن ولی دیدم سوند نزاشتن برام
در نهایت گفتن دراز بکشم رو یه تختی که جلوی در بلوک زایمان بود و دو نفر اومدن و من و بردن اتاق عمل، لحظه عجیبی بود سقف رو فقط میدیدم از روی تخت و از کنار های تخت اتاق عمل های متعدد رو میدیدم که همشون چراغ هاشون خاموش بود چون اون ساعت عملی نبود😄
ادامه تایپک بعدی👈🏻
م
مامان هیرمان🩵 مامان هیرمان🩵 روزهای ابتدایی تولد
✔️تجربه زایمان سزارین✔️
پارت اول

۳۸ هفته و ۴ روز بستری شدم صبح ساعت ۹ رفتم کارای بستری رو انجام دادیم هزینه رو واریز کردیم و رفتم تو زایشگاه لباس اوردن تن کردم و گفت بخاب ان اس تی بگیریم انقباض داشتم فشارم گرفتن سرم وصل کردن و سوند از سوند بشدت میترسیدم گفتم نمیشه تو اتاق عمل وصل کنید خندید و گفت هیچ دردی نداره برات ژل میزنم اصلا اذیت نمیشی.گفتم باشه هیچ دردی نداشت یذره حس سوزش داشت و وصل کردنش ۱ دقیقه بود الکی استرسش رو داشتم. نشستم رو ویلچر و بردنم تو اتاق عمل پرسنل اتاق عمل اومدن گفتن بشین لبه تخت پاهاتو دراز کن الان دکتر بیهوشی میاد. بعد یکی پرسید میخای بیهوش بشی یا بی حس.
گفتم بی حس. چند دیقه بعد دکتر بیهوشی اومد خیلی مهربون بود دستمو گرفت گفت چند سالته دخترم اسمت چیه منم جوابش دادم گفت انژیوکت درد داشت گفتم نه یه ذره فقط گفت الان میخام یه امپول بزنم به کمرت دردش کمتر از این انژوکت هست گفتم اوکی تاتو روی دستمو دید گفت اوه تاتو هم داری که گفتم مال بچگیه خندید.
رفت پشتم و داشت وسایل اسپاینال رو اماده میکرد گفت شونه هاتو شل کن و سرتو بده پایین باز تاتو روی کمرو دید گفت این دیگه مال بچگی نیست این پادشاهی تاتو تاج یعنی پادشاهی خندیدم گفتم مال دوران عاشقیه با همسرم ست زدیم.
پرسنل اتاق عمل بشدت مهربون بودن شوخی میکردن و سرمو گرم میکردن که استرس نداشته باشم و نترسم.از سوزن اسپاینال بگم درد داشت ولی کم و قابل تحمل بود سریع زد و کم کم پاهام گرم شد دراز کشوندنم پرده رو کشیدن جلوم دستامو بستن و فشارسنج و این چیزارو وصل کردن.کمتر از پنج دقیقه طول کشید تا بی حس بشم دکترم شروع کرد کارشو و ۲۰ دقیقه کمتر صدای گریه نی نی پیچید و من اشکام سرازیر شد.
مامان نفس🐣🩷 مامان نفس🐣🩷 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (پارت۴)
❌❌❌❌❌
با کمک ماما بلند شدم رفت سمت اتاق زایمان تا بحال اتاق زایمان رو از نزدیک ندیده بود و وقتی رفتم داخلش خیلی ترسناک بود برام ،من تا الان دوبار اتاق عمل رفتم اینقدر برام ترسناک نبود که اتاق زایمان رفتم
سریع روی تخت دراز کشیدم و دستگاه اکسیژن و فشار خون و ان اس تی وصل کردن برام ،خیلی درد داشتم و اصلا نمی‌تونستم تحمل کنم که دوباره یه دوز دیگه برام تزریق کردن،دکترم میگفت زور بزن و نمیدونم توان زور زدن رو نداشتم یا زور میزدم بچه بدنیا نمیومد،همون لحظه ضربان قلب بچه کم شد و میخاست ببرن منو سزارین کنن ولی دکترم سریع اومد بتادین ریخت روم و لحظه برش زدن واژن رو هم حس کردم و دونفر کنارم رفتن روی پایه محکم شکممو فشار دادن ،اون لحظه از درد و ترس کلی جیغ زدم و تا مرز سکته کردن رفتم ولی وقتی دخترم بدنیا اومدن اصلا نفهمیدم چی شد فقط اون لحظه بچه رو گذاشتم بغلم همه چیز فراموش شد و باورم نمیشد،دکترم گفت حالا زور بزن که جفتت بیاد بیرون که از درد و ترس رو به بهوش شدن بودم که دکترم گفت برات بیهوشی میزنم راحت بخوابی که جفتت رو بکشم بیرون هم برات بخیه بزنم
مامان کوروش مامان کوروش ۵ ماهگی
پارت ۳

بعد منو بردن زنه گفت برو رو تخت شونه ها شل سر پایین یه سوزن به کمرم زدن دردش کم بود من بهو یکی پاهام بی حس شد پرید دکتر گفت تکون نخور عزیزم بعد اینکه زد گفت دراز بکش پرده سبز جلوم اویزون کرد و من کلا هبچب هس نکردم گفت پاهاتو بده بالا گفتم‌من مگ پا دارم هیچی حس نمیکنم بعد اصلا پاهام و دستام تا اخر داشتن میلرزیدن و من دستام بیشتر تکون میخورد بعد کلا چیزی حس نکردم یه زن هم بالا سرم بود داشتیم حرف میزدیم😂😂خیلی زایمان شیکه😂😂 یعد هنش شکمم در حال تکون بود ولی میزی نمیفهمیدم بعد دیدم گفن ناف دور گردن بچس حرصم گرفت گفتن تقصیر اون دکترا بود دیر منو فرستادن پایین خلاصه بعد گفتن مبارکههه منم استرس بعد دیگه در حال دوختن بودنش بعد پرده رو اوردن پایین من کلا بی حس بودم بچه رو اوردن گفتن بدس کن ببریمش بعد بوس کردم بردن تو یه اتاق عشارمو گرفتن گفتن فقط کم خونیت رو ۹ اونده🙂بعد منو بچه رو بردن تو اتاق خودمون من گذاشتن رو تخت منم بی حس بعد دیکه خاتوادع ها اومدن و به خوشی تموم شد الانم مینیرم برا پسرمم❤️🫀🥲
مامان 𝒹ℯ𝓁𝒾 🤍🌙 مامان 𝒹ℯ𝓁𝒾 🤍🌙 روزهای ابتدایی تولد