تجربه زایمان سزارین قسمت ۷

ساعت ۸:۳۰ منتقل شدم به بخش، لباس های اتاق عمل رو با لباس های بخش عوض کردن بچه رو گذاشتن سر جاش
پد و زیر انداز تعویض برام گذاشتن و بالش از زیر سرم برداشتن و گفتن تا ساعت ۱۰ سرت رو تکون نده و زیاد صحبت نکن تا درگیر عوارض بی حسی نشی
ساعت ۱۰ صبح اومدن پشت تخت رو یکمی دادن بالا و بهم چای با عسل و نی دادن که خیلی خوب بود و بعد اون شروع کردن به دادن کمپوت گلابی و انجیر، چای با عسل، نسکافه و … تاکید کردن هر چی بیشتر مایعات بخوری دفع ادرارت بیشتره و زودتر مایع اسپاینال از تنت خارج میشه
و من سعی کردم تا ساعت ۲ که وقت ملاقات بود به حرفشون گوش کنم و همین باعث شد درگیر عوارض اسپاینال نشم
ساعت ۱۱ پرستار اومد برای بار آخر شکمم رو فشار داد ولی این بار متوجه شدم که البته غیر قابل تحملی نبود و واقعاً خوب بود همه چی
ساعت ۴:۳۰ که تایم ملاقات تموم شد اومدن سوند رو کشیدن بهم گفتن نفس عمیق بکش و سریع سوند رو کندن که یه مقدار سوزش داشت ولی خوب بود
و ساعت ۵ بلندم کردن از روی تخت

ادامه تایپک بعدی👈🏻

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان هلنا مامان هلنا روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم تجربه زایمان طبیعی
ساعت ۱ شدت درد هام زیاد بود و داد میزدم که توروخدا منو سزارین کنید تحمل ندارم بعد اومدن معاینه کردن گفتن ۵ سانت شدی و اصلا سزارین نمی‌کنیم. ساعت نزدیک ۲ بود که دیگه تحمل درد نداشتم و همش میخواستم از بیمارستان و آمپول فشار فرار کنم. نمیذاشتن از تخت حتی بیام پایین ورزش کنم. من ماما همراه نگرفتم و مادرم پیشم بود ‌
اصلا هم پشیمون نیستم که ماما همراه نداشتم. ساعت ۲ اومدن معاینه کردن گفتن ۶ سانت شدی و گفتم گاز انتونکس رو میخوام گفتن باشه ولی زیاد استفاده نکنی. موقع درد فقط ازش استفاده می‌کردم. برای من تاثیر خوبی داشت.
ساعت ۳ بود که مادرم رو بیرون کردن و گفتن نزدیک زایمان هست.
درد اصلی اون موقع شروع شد و همش داد میزدم و درجه آمپول فشار رو برام زیاد کردن ولی بچه چون درشت بود به دنیا نمیومد. تا ساعت ۴ من زور کردم و گریه کردم و داد زدم
دیدن بچه به دنیا نمیاد یه ماما صدا زدن اومد روی تختم و گفت من میشمارم بعد زور بزن و همزمان شکمم رو فشار می‌داد.
یک ربع طول کشید و ساعت ۴ و ربع دقیق هلنا رو دادن بغلم .
مامان نوزاد محمد مامان نوزاد محمد ۴ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۳
خوب بلاخره بستری شدم با کلی استرس یخورده نوار اینا سوند بهم وصل کردن از دفعه های قبل درد این خیلی زیاد بود تحمل کردم بلاخره یه ساعت طول کشید تا دکتورم اومد رفتم اتاق عمل از چیزی که بدم میومد ومیترسیدم همون آمپول که به کمر میزنن بود خیلی دردم داره بعدا یه ساعت طول کشید تا بچه رو دربیارن اینبار نمیدونم چرا طول کشید گفتن سخت ترین سزارین رو داشتی گفت از خاطر همین بوده بچه که اومد گذاشتن رو دلم وبهم گفتن بزار مامانی رو ببینه خوب بچه رو بردن بعدا با من بودن هی نفسم بند میومد هی فشارم بالا می‌رفت قلبم تند تند میشد با کلی وقت از ساعت ۲ رفتم اتاق عمل ساعت شیش و سی بود اومدم گفتن خیلی چسبندگی داری خوی وقت بخیه هامو دوختن آوردن بخش بهم گفتن کجا سونو میرفتی خیلی چسبندگی داشتی که اصلا نمیشد کارش کرد ولی دکتورم همه چی رو اوکی کرد دوباره رحمم رو به حالت قبلی برگردوند وگفت سخت ترین سزارین که داشتم از شما بود گفت خیلی سخت بود گفت خوب از اینا که تموم شدم اتاق آوردن منو چون جراحیم خیلی زیاد بود وسخت بود خیلی درد کشیدم یعنی چه بگم تا الانم اصلا خوب نشدم همش کمرم وبخیه هام درد میکنه اینبارم از کمر بی حسم کردن ولی خداییش خیلی درد دارم الانم به بچه های قبلیم نداشتم چون اینبار چسبندگی داشتم علتش هم همینه ولی فعلا قابل تحمله از روز های اول کرده بهترم فعلا هم ۸ روز میشه زایمان کردم گفتن ۱۰ روزت شد برو بخیه هاتو بیگیر
مامان شاهان مامان شاهان ۶ ماهگی
"پارت۴بعداز عمل سزارین"
ساعت12و50دیقه پسرم بدنیا اومد و من بیهوش شدم، زمانی بهوش اومدم که بخیه لیزریم تموم شده بود ولی چون هم بی حسی تجربه کرده بودم هم بی حسی کلا بیحال بودم و اصلا حال نداشتم، اومدن بردن ریکاوری وساعت2بردن بخش، رفتم بخش وقته ملاقات بود خانوادم اومدن پیشم ولی انقدر درد داشتم و بیحال بودم که اصلا توجهی به کسی نتونستم بکنم، بعد از وقت ملاقات اومدن برام لباس زیر پوشندن و پد گذاشتن و با یدونه شیاف و بعدش آمپول های درد رو زدن که دردم کمتر بشه، ساعت 5بچمو اوردن کنارم و گفتن دوساعت بعد شیر بده بهش که نتونستم شیر بدم چون سینم کوچیک بود و نوک نداشت طول کشید تا سینمو بگیره، ساعت9شب هم گفتن چیزای آبکی بخورم که بیارن پایین راه برم، با انجیر خیس خورده شروع کردم و کمپوت گلابی و دوغ محلی و چای با خرما و آبمیوه و نسکافه خوردم، اومدن گفتن بیا پایین از تخت و راه برو که اونم خیلی سخت نبود و راحت تونستم از تخت بیام پایین، یکم راه رفتن سخته ولی ادم میتونه اروم اروم راه بره، بعدش اومدن شربت لاکسی ژل دادن نصف لیوان گفتن با آب بخور که من شب ساعت2رفتم دستشویی که فردا صبح ساعت10گفتن مرخصی که تا ساعت2طول کشید
مامان جوجه🐣 مامان جوجه🐣 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین قسمت ۵

دکترم به همراه فردی که کنار دستش بود شکمم رو بریدن حس نکردم حقیقت ولی زمانی که داشتن فشار میوردن بچه رو به سمت پایین شکم هدایت کنن یه فشار شدیدی به نسبت، روی دنده ها و زیر قفسه سینم حس کردم که کمتر از ۲ دقیقه بود و هیچ دردی نداشت فقط باید اون لحظه تحمل کرد که اذیت کننده هم نیست
به هر صورت هر چی که بود کمتر از ۲-۳ دقیقه بعدش صدای گریه بچه رو شنیدم لحظه فوق العاده ای که هیچ چیزی نمیتونه توصیفش کنه
بچه رو گذاشتن روی پوستم و تماس پوست به پوست برقرار شد 😍
در همون حین دکترم داشت ساکشن میکرد داخل رحم رو و صداش میومد و این کار خیلی خوب بود چون باعث شد بعد عمل خونریزی خیلی خیلی کمی داشته باشم و واقعاً عالی بود این مرحلش
بعدش بخیه رو شروع کردن در کل ساعت ۵:۳۵ رفتم سمت اتاق عمل و ساعت ۵:۵۴ صبح نی نی به دنیا اومد و ساعت ۶:۱۵ دقیقه تو ریکاوری بودم
یه چیزی که خیلی خوب بود این بود که پزشکم داخل اتاق عمل بعد از اتمام عمل شکمم رو چندبار با دست فشار داد به همون دلیل جلوگیری از آتونی رحم که همتون میدونین چیه و چون بی حس بودم فشار رو اصلاً حس نکردم

ادامه تایپک بعدی👈🏻
مامان ایلیا مامان ایلیا ۳ ماهگی
تجربه سزارین اول: من بیمارستان بوعلی همدان عمل شدم و حدود یکسال تحت نظر دکتر عظیمی بودم که خودشم عملم کرد هزینه بیمارستان حدود ۴۲ ۴۳ تومنی شد و ۶ تومنم دکتر به عنوان دستمزد گرفت. من صبح ساعت ۶ رفتم بیمارستان که یخورده زود و خود پرسنل هم نیومده بودن ولی از شش ونیم چنتا دیگه مامان هم برای عمل اومدن که من چون زودتر از همه رفته بودم نوبتمم برای عمل زودتر شد. اول رفتم بخش زایمان اونجا مدارک و تحویل دادم و سرم برام وصل کردن و سوند.هیچی از وصل کردن سوند نفهمیدم و اصلا درد نداشت ولی بعدش حس خوبی نداشت و احساس میکردم ادرارم میریزه که دوبار پرستار اومد چک کرد و تاکید کرد هیچ مشکلی نداره و فقط بخاطره شستشو فکر میکنم سوند شله . من از اتاق عمل هیچ ترسی نداشتم و ساعت نه رفتم اتاق عمل اونجا با دکترم صحبت کردم ولی از لحظه ای که آمپول بی حسی و بهم زدن و پرده رو کشیدن جلو چشمم استرس تمام وجودمو گرفت و به دکترم میگفتم من میترسم اونام همش باهام صحبت کردن و گفتن نفس عمیق بکش که بهترشدم همون پنج دقیقه اول کوچولو به دنیا اومد و بهم نشونش دادن که همه استرسم رفت ولی چون رو سینم احساس سنگینی میکردم و از استرس خیلی صحبت کردم و سرمو تکون داده بودم تهوع گرفتم و تو اتاق عمل مقدار کمی بالا اوردم که به اون وحشتناکی که فکر میکردم نبود و تو اتاق عمل همه چیز برای هراتفاقی مهیا بود بعد نیم ساعت بخیه زدن تموم شد و انتقالم دادن ریکاوری اونجا بچه رو اوردن بهش شیر دادم البته من بی حس بودم و همه کارارو پرستار کرد بهم گفتن تا یازده تو ریکاوری میمونم ولی فقط یه ربع موندم و انتقالم دادن اتاقی که بهم داده بودن ، عصر باوجودپمپ درد احساس درد کردم ک برام شیاف گذاشتن و بهتر شدم
مامان جوجه رنگی🐣🐦 مامان جوجه رنگی🐣🐦 ۲ ماهگی
مامان علی 🩵 مامان علی 🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان

پارت سه

خلاصه که من از درد شدید تو راه رو های بیمارستان به اتاق عمل جیغ می‌کشیدم با وجود بی حسی همون اپیدولار که زدن بازم درد داشتم
انقد دردام زیاد بود که بیهوشم کردن

بعد تقریبا بیست دقیقه چشام باز کردم بچمو گذاشتن رو صورتم و همون لحظه یادمه باز بیهوش شدم
چشام که باز کردم تو ریکاوری بودم خونریزی داشتم پرستار صدا زدم اومدن شکممو فشار دادن سه نفری
وحشتناک‌ترین تجربه زندگیم بود دردش خیلی بده

باز خونریزیم قطع نشد دوباره اومدن فشار دادن دستشونو بردن داخل خون های لخته شده رو آوردن بیرون
دوتا قرص بهم دادن که خونریزی قطع بشه عوارض قرص تب و لرز شدید بود سگ لرزه میزدم دوسه تا پتو انداختن روم بازم سردم بود
دوباره اومدن فشار دادن و بازم دوباره اومدن
من دیگه حوونی نداشتم
بلاخره خونریزی قطع شد
من ساعت سه نیم بعد از ظهر زایمان کردم ولی بخاطر خونریزی ساعت نه شب بردنم بخش
خلاصه با همه سختی‌ها و تلخی ها ارزش داشت دیدن چهره ماه پسرم

خانوما سزارین عوارض زیاد داره اگر میتونید طبیعی ییارین