امروزیه رفتاری با پسرم کردم که اصلا خودمو نمیبخشم ، نمیتونم بخوابم همش جلو چشمه
جوری که نگام میکرد و بی پناه بود و اصلا نمیدونست که چیکار کرده
جوری باهاش بد رفتاری کردم و سرش داد زدم ، با انگشتم براش خطو نشون کشیدم بشکنه دستم ، گذاشتمش پشت در اتاق و خودم موندم تو و داشت گریه میکرد
پر بودم رو سر بچم خالی کردم
اصلا نمیتونم به خودم مسلط باشم بس که مشکل و مسائل اعصاب خورد کنی زیاده ، بس که دورو بریام آشغالن
خودم از خودم خستم ، این بچه گناهش چیه که من شدم مادرش

همه عصبانی میشن ولی ، اون موقع که بچه خیلی گربه میکنه سعی کن بغلش کنی یکم آروم بشه ، بچه من پنج روزه انفولانزا گرفته یکسره گریه و فقط میگه مامانم بغل کنه ، دیگه چاره چیه ، بچه به جز مامان امیدی نداره ، در عین حال که بسیار شیطون هستن و بهونه گیر ، فوق العاده مظلوم و بی پناه هم هستن

این عصبانیت و خستگی رو هممون داریم عزیزم...منم گاهی سربچم داد میزنم یا بقول تو میزارمش توو اتاق میام بیرون گریه میکنه.حتی گاهی دستم رووش بلند میشه حالا ن ک بختم محکم بزنم ولی متاسفانه همون یواشم توو ذهن بچه هامون میمونه...
خدا ب هممون صبر و قدرت مادربودن رو بده.حالا برا من دعا کنین ک ی توو راهی ام دارم و اوضاعم فک کنم قراره بدترازین بشه

منم خیلی وقتا اینجوری میشم واقعا بعضی از مشکلات بعضیامونو خیلی بهم ریخته و ما سر این طفل معصوما خالی میکنیم🥲