تجربه سزارینم خاستم بهتون بگم اصن اونقدری که میگن وحشتناکه نیس من با رضایت خودم اومدم خونه شب قبل عمل صب زود رفتم برا بستری ساعت ۱۱ صدامون کرد تا آماده شدیم شد ۱۲ اومد آمپول بی حسی بهم زد که اندازه یه آمپول عادیه دردش من یکم حالت تهوع گرفتم که بهشون گفتم برام ضد تهوع زدن بهتر شدم ساعت ۱۲ و۱۳ دیقه یه صدای اومد که تهوع وهمچی یادم برد بهترین تجربه عمر بود وپسرم دنیا اومد بعد آوردن ریکاوری با بی حسی برام ماساژ رحمی انجام دادن دردش خیلی نبود بعد آوردن بخش خدمه اونجا هم یه چیزی دادم هی میومد شیاف میزد که کاملا قابل تحمل کرد دردام یا بگم کلا درد نداشتم قبل راه رفتن هم اومد زد برام بعد با کمک شوهرم آروم آروم راه رفتم درکل بازم برگردم عقب سزارین انتخاب می‌کنم عالی بود ولی اگر کمکی ندارن هیچ وقت اینکار نکنین من مامانم دیشب که اومدم خونه ولم کرد رفت تا خود صب از اینکه کسی نداشتم گریه کردم این از درد زایمان برام بدتر بود واینکه شوهرم اصن بلد نیس به زور بلندم میکنه وبچه نگه میداره برا شیر خیلی سختمه ولی میگذره ای روزا هم وپسرم بزرگ میشه ولی من این یادم میمونه

۱۰ پاسخ

بدترین لحظه عمر یک زن میتونه باشه،دیدن این چیزا

من تا ۲۰ روز مامانم پیشم بود حالم خیلی بد بود
خداروشکر گ خاطره خوبی برات مونده
من از درد قفسه سینه و استخون ترقوه مردم و زنده شدم

باز عزیزم خوبه بیمارستان همراهت بوده من بیمارستان هم برم خونه ام بیام تنهام منم میشینم بعضی وقتا به روزایی که قرار اتفاق بیفته و کسی پیشم نباشه فکر میکنم اما خب تهش که چی باید بگذره

سزارین خیلی خوبه اصلا قابل مقایسه با طبیعی نیست ،من درد و سختی هایه طبیعی رو کشیدم اخرش سزارین شدم اصلا دلم نمیخواد به زایمانم فکر کنم از بس که اذیتم کردن و سخت بود

منم مث تو بعد سزارین تنها بودم خاطراتش یادم میاد خیلی اذیت میشم

منم شاید سزارین شم خیلی میترسم همه میگن خیلی بده وحشت کرده ام

بسلامتی عزیزم قدمش پر از خیر و برکت باشه

🫶🏻♥️ بسلامتی ایییییشالا مادرتم حتما شرایط نبوده که بمونه ، سخته ولی فقط مراقب بخیه هات باش و آروم آروم پاشو و بشین.فقط توروخدا کاره خونه نکن و خودتو خسته نکن که بعدا متوجه ضعف بدنت میشی

چه بد ادم تا اخر عمرش یادش میمونه

بسلامتی اره منم سزارینی هستم
چرامامانت رفت عزیژم ابجی نداری

سوال های مرتبط

مامان آرنیک مامان آرنیک روزهای ابتدایی تولد
مامان هلیاآبجی پرنسا مامان هلیاآبجی پرنسا روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین سوم

سلام خانما من هم اومدم تجربه سزارین سوم بگم
رفته بودم پیش دکتر بهم نامه بستری داد برای شش آذر عمل کنم که من ساعت دو شب یکم آذر دردم گرفت تا صبح صبر کردم ساعت ۷ رفتم بیمارستان نوار قلب بچه رو گرفتن و گفتن انقباض داری باید الان عمل بشی ، منم اینقدر اذیت بودم خوشحال شدم که زودتر قراره زایمان کنم ،
بهم انژوکت و سوند وصل کردن که بر خلاف حرف بعضیا ک میگن خیلی درد داره ،اصلا اینجوری نبود فقط یکم سوزش داشت و زود تموم شد ازم چندتا آزمایش گرفتن و تا جوابش اومد ساعت شد ۱۱ ، ساعت ۱۱ منو بردن اتاق عمل ، اومدن بی حسی بزنن، درد داشت ولی قابل تحمل بود ، یه ربع بیست دقیقه زمان برد تا بچم دنیا اومد ،خیلی حس خوبی بود تمام درد ها یادم رفت ،،،،، ساعت دو منو بردن بخش ، امام اکسیژن بچه یکم کم بود یه دو سه ساعت نگه داشتن و بعد آوردن پیشم ،کم کم بی حسی ها رفت و درد هام شروع شد که پرستارم بهم مسکن زد و شیاف داد آروم شدم , من استرس راه رفتن بعد عمل داشتم خیلی میترسیدم که یه جا خونده بودم شکم بند بعد از سزارین خیلی کمک می‌کنه شوهرم واسم خرید و من شکم بند بستم موقع اولین راه رفتن واقعا برام معجزه کرد ،خیلی راحت بودم اصلا اذیت نشدم بهتون پیشنهاد میکنم حتما بخرید ،
سر دو زایمان قبلی شکم بند نداشتم خیلی اذیت شدم ، یک شب بیمارستان بودم فرداش مرخص شدم ،
مامان هیرمان🩵 مامان هیرمان🩵 روزهای ابتدایی تولد
✔️تجربه زایمان سزارین✔️
✔️پارت دوم✔️

بردنش روی تخت کنارم تمیز کردن و اوردن کنار صورتم یه عروسک سفید برفی بود نمیدونم چی زدن تو سرمم ولی اینجا ها داشتم خواب میرفتم خلاصه بیدارشدم دیدم عملم تموم شده بخیه هامم زده بود دکترم و خدافظی کرد رفت. منو بردن تو ریکاوری حدود ۳۰ دقیقه اونجا بودم و بعدش منتقل کردنم به بخش. ماساژ رحمی هم همونجا تو اتاق عمل انجام دادن اصلا توی ریکاوری و بخش انجام ندادن. توی بخش که اومدم تا ۳ ساعت بعدش بی حس بودم بعد کم کم بی حسی رفت و کم کم دردا میومد سراغم اومدن مسکن زدن پمپ درد هم نگرفتم حقیقتا فراموش کردم. دردش زیاد بود خودم از خونه شیاف برده بودم همسرم گذاشت برام ۲ تا. من ۱۲ ظهر از اتاق عمل اومدم بیرون تا اخر شب ساعت ۱۲شب اومدن گفتن باید بلند شی راه بری سوند هم بکشیم کشیدن سوند هم مثل وصل کردنش در حد یه سوزش ریز بود و با کمک پرستار بلند شدم برعکس یسریا که میگفتن اولین راه رفتن سخت بود برای من اصلا سخت نبود یکم درد داشت ولی قابل تحمل بود اصلا اون چیزی که میگفتن نبود چند قدم راه رفتم و اومدم روی تخت اذیتی من بیشتر از این پهلو به اون پهلو شدن بود. بعد راه رفتن شکر خدا دردام کم شد تاساعت های ۳ شب درد داشتم بعدش دیگه خیلی کم شد دردم و صبح اصلا درد زیادی نداشتم قابل تحمل بود اینم بگم من خودم شیاف برده بودم و هر ۵ ساعت دوتا برام میذاشت همسرم و مادرم. صبحونه و شام هم ندادن بهم گفتن فقط چای نبات و مایعات بخور یکم گرسنگی بد بود برای منِ شکمو.