۱۵ پاسخ

عزیزم من کمک دارم گاهی اما بیشتر با خودم. دیگه ادم یکم اذیت میشه اما من با بچه خودمو وفق دادم همه کارام باهاش... مثلا میبرمش کوه و ... دیگه کلا باهاش چون اگر بزارم پیش کسی و ببینم طوریش شده اونا مسوولیت قبول نمیکنن در نهایت با خودمه. و بدون دخترم خودمم سختمهههه

مامانم هست نگه داره بهم نزدیک ام هستیم ولی هب بازم هیچ کاری نمیتونم برای خودم کنم نمیتونم یه باشگاه برم از ته دل تمیز کاری ام و کنم و کلی چیزای دیگه

اون قسمت من از همه گله دارم و با گوشت و خون درک میکنم

من مادرشوهرم پسرمو نگه نمیداره ولی بچه دخترشو چرا البته ناگفته نماند ک خودمم نمیزارم پیششون خوشم نمیاد مادرم هست قربونش برم هروقت گفتم برام نگه داشته اینم بگم ۳ماهع مادرم میاد خونم قبلا شوهرم قهر بود میبرتش خونش اما سعی میکنم تا خودم نرفتم نبرتش

همه همینن وقتیکسی کمکت نکنه کمک کسی هم نمیخواد بکنی

ای بابا من حالا ۲تا بچه دارم پدر مادر خودم فوت شدن خانواده شوهرم شمالن من اصلا تنهام اینقدر کار دارم که وقت افسردگی ندارم

منم همینم عزیزم هیچکی زیر بار بچم نمیره تعارف نمیکنن. مثلا طبقه بالا خونه بابام هر چند مامانم هم مریضه هر موقع خودم برم بچمم میبرم وگرنه تنها نه. خانواده شوهر هم همینجور

من که از خانوادم ۱۰۰۰ کیلومتر دورم
مادرشوهرمم فقط هعی میگفت بچه بیارین ما نگه میداریم😏 عرضم ب خدمتت الان یه مادر شاغل و در عین حال خانه‌دار هستم که با یک عالمه دغدغه و خستگی، تا میرسم خونه باید غذای مهد بچه رو بذارم
شام فرداشب خودمونو بذارم، خونه تروتمیز کنم و اتو بکشم و و و اووووووووه کلی کار که خودتونم میدونید
و از همه مهمتر آرزوی یه خواب عمیق با یه حموم مشتی به دلم مونده .... اینا همه به کنار به قول شما آدم توقع اون تعارفه رو داره ‌‌...حتی شاید انتظار فقط شنیدن اون رو داره

منم کمکی ندارم
یعنی دخترم پیش کسی نمیمونه واقعا
یک دقیقه دستشویی ک میرم انقدر گریه میکنه ضعف میکنه، منم خیلی خستم
فشار زندگی ، انقدر زیاده ک حس میکنم بی حس شدم و افسرده…

منم ندارم

من كه ديگه واقعا كم اوردم زندگي داغون خودم بي حوصله بچه اي حداقل شير نميخوره و دق ميده بهت نميدونم چرا

والا اطرافیان من انقد گفتن خوبه حالا یه دونه داری پس ما چی یا مادرشوهرم همش میگه بچه داری همینه دیگ پس ما قدینا چیکار میکردیمو فلان...اصلا توقع از هیشکی ندارم .صبح تا نصفه شب اکثرا تا ۱صبح با بچه تنهام خونه.تازه مادشوهرم انتظار داره برم کاراشو انجام بدم

همه ی ما تو همین شرایطیم عزیزم مادرشوهر من ک هرروز میگفت بچه بیار بچه بیار الان یه روز ک نگه میداره روز دوم میره زودتر بیرون ک نبرم

چی بگم والا منم تودلم ازاین فکرامیکردم ولی خوب دیگران دیگرانن دیگه سختیاش مال ماست دوسه بارآبجیم نگه داشته اونم یه ساعت شایدم کمتر

منم خیلی

سوال های مرتبط