۹ پاسخ

هیچی به داداش و زن داداشت نگفتی؟
من پیارسال دختر دومم رو ۹ ماهه باردار بودم،پسر جاریم با وردنه زد پای چشم دختر بزرگم، دخترم ۲ سال و ۸ ماهش بود،به قدری جیغ زدم،به قدری جیغ زدم، جاریم پسرشو براشت فرار کرد،هرچی به ذهنم رسید به همه نسار کردم،خدا میدونه چیکار کردم،الان پای دختر تورو میبینم دلم میخواد زن داداشت رو زنده زنده گیر بیارم

ای خوداااااا🥺🥺🥺🥺
پاشووووووو🥺❤️‍🩹


غصه نخور خوب میشه

دختر من ک یکی دو ساااااله اینطوریه 😔

عصاره گوشت .سوپ بلدرچین .سوپ تو شیشه اینا مقوی هستن با حجم کم

بچه حتما درد داره والا ک من بابام دستش شکست ایقد درد داشت روز شبش یادش رفته بود

فقط بهش اب قلم پاچه گوسفند گوشت توشیشه شده دوقاشق ازهم ابش بخوره عالیه

اخی عزیزم خودتوناراحت نکن دیگه شده میگذره باز غذاشومیخوره وتپلی میشه واست انشالله

چیشده ؟

شیر میخوره؟؟ شیر خودتونو؟

خداااا🥺🥺چیشده؟ بمیرم براش ایشاالله زودخوب میشخ

سوال های مرتبط

مامان دلوین و رادین مامان دلوین و رادین ۱ ماهگی
خدا منو بکشه بچمو دعوا کردم 😔😔😔دارم میمیرم از عذاب وجدان
دیشب حالش خوب نبود گربه میکرد ک میخابم حالا گرسنه هم بود .. سر سفره شده سفره انداختم غذا آوردم با اینک خیلی گشنش بود گفت بریم بخابیم با کلی گریه گفتم مامان غذا بخور بعد بریم گفت نه میخابم ....
گف رو تاب میخابم
بردمش رو تاب بهش غذا دادم بعد کلی سرحال شد خبری از گریه نبود کلی انرژی داشت و حسابی بازی کرد اصلا از این رو ب اون رو شد ن خوابش میومد ن خیچی فقط گشنش بود ...
حالا امروز صبونه سه چهارتا لقمه خورد میدونستم واس ناهار حسابی گشنش میشع مثل همیشه ناهارشو قشنگ میخوره ...
منم سفره انداختم گفتم مامان غذا امادس اولش خوشحال شد اومد فقط یه لقمه خورد و گریه کرد بریم بخابیم ینی گریه هااااااا خودشو میمالید ب زمین تا من میگفتم الان وقت غذا خوردنه گربه هاش بیشتر میشد ... منم گفتم الان اگ ب گریه هاش بخا بدم همش میخاد غذا نخورده گریه کنه ک خوابم میاد و از سفره بلند شه بره ... چند بار گفتم مامان الان وقت غذا خوردنه غذا میخوریم بعد میخابیم هی میخاس کار دیشبشو تکرار کنه و براش بشه یه عادت ... منم کنترلمو از دست دادم وقتی گریه میکرد دعواش کردم 😔 گفتم بشین سرجات غذا میخوریم بعد هر جا دوس داری میری 😔😭 بد دعواش کردم اصلا دست خودم نبود
اونم داشت میون گریه هاش میگف غذا میخورم 😭😔 الان دارم تعریف میکنم اشکام میاد
الان ک اومدیم تو اتاق بخابه باهاش حرف زدم گفتم ببخشید دعوات کردم بوسش کردم و علت دعوامو بهش گفتم اونم یه لبخند شیرین زد و چشاشو بست قلبم داره تیکه تیکه میشه 😔😔 از وقتی باردار شدم خیلی حوصلم کم شده سریع کنترلمو از دست میدم 😔