۲۳ پاسخ

من ک دلم نمیاد و بنظرم زوده بخوام جداش کنم 4 یا 5 سالگی جدا میکنم الان خیلیی زوده اصلا نمیتونم تنهاش بزارم

من از پنج ماهگی جدا میخابونمش هر وقت شب یا کلا بیدار بشه خوودش راهو بلده تو تاریکی میاد تو اتاق ما و پیشم و من با صدای النگو هاش بیدار میشم و میرم سمتش
جدا خابوندنش بیشتر برای خودش خوبع
این بچه ها ام بزرگ میشن میرن مثل خود ماها

من ۳ تا بچه هارو زیر ۱ سال جدا کردم خیلی خوشحالم😂😂
سنشون بره بالا عادت کنن جدا کردنشون وحشتناک سخته

من خیلی دوست دارم جدا کنم ولی فعلا دارم از شیر میگیرمش. ایشالا سه چهار ماه دیگه جاشو میندازم تو حال. چون اون یکی اتاق دورتره.
بایدم حتما جداش کنم چون دارم نینی میارم
نینی بیاد چند بار در طول شب بیدار میشه گریه میکنه حداقل این بچه دورتر باشه کمتر از صدای گریه نینی بیدار شه

منم همینطور اصلا برنامم این بود ۶ ماهگی جدا کنم اما هم فاصله اتاق هامون زیاده هم به شدت بعد ۶ ۷ ماهگی دخترم بهم وابسته شده و شبا مدام چک میکنه پیشش باشم امیدارم بتونم در آینده جداش کنم اونم فقط به خاطر خودش وگرنه حودم ک دوس دارم پیشم باشه

یعنی بذارمش تو ی اتاق دیگه؟ اول ک اتاق اینجوری نداریم بعد هم گناه داره الان من رو تخت خودش با فلصله از تخت خودمون میخوابونمش و شبی صدبار چکش میکنم، ولی تو اتاق جدا گناه داره از الان

منم مثل شما. گویا اظطراب جدایی مامانها بیشتر از بچه هاست

من تا ۶ ماه تو تخت جدا تو اتاق خودمون خوابوندم دخترمو. بعد از شش ماه تا الان تو تخت تو اتاقش می خوابونم و اکثر شبا کنارشم. خوابش سنگینه و میدونم بیدار نمیشه معمولا. اما سر پسرم تا ۷ سالگی من جداش نکردم و اجازه دادم هر وقت دوست داشت کنار ما بخوابه . دخترمم همین کارو می کنم تا ۷ سالگی اجازه میدم هر وقت خواست بیاد تو اتاق ما. کاری ندارم درسته یا غلط. درست غلط خیلی مسائل به روحیات شرایط هر زندگی مربوطه. من نمی تونم نسخه خودمو برا کس دیگه بپیچم. دوست دارم برای بچه هام بدون حد و مرز کارایی که به جفتمون آرامش و امنیت میده انجام بدم. شما هم به صدای دلت گوش کن

من الان پسرم تازه رفت تو یازده ماه دیگه باشوهرم روتختی نمیخوابم جای پسرمو بیا خودمو زمین میدلزم درسته پسرم لگد میزن تو خواب بهم اما باید پیشم باشه نباشه میمیرم

منم حتما باید بچسبم به پسرم از وقتی بچم دنیا اومد هر طرفی بخوابه باید صورتم سمت پسرم باشه و همیشه پشتم به شوهرمه
درسته بده اما دست خودم نیس

چه عکس باحالی

منم نمیتونم آدم فک میکنه ۶ماهگی بزرگ شدن اما تازه شروع مراقب های بیشتره من تا صب ۱۰بار پتو میکشم روش فقط

من پروفایل شما رو دیدم کیف کردم، ماشالله 😍
اینقدر خوشم میاد ۵/۴تا بچه داشته باشم

منم 🥲
از این‌ ادمایی بودم که فتوا میدادم که بچه باید جدا بخوابه
ال باشه جیم بل باشه
ولی داره دوسالش میشه و من همچنان دلم نمیخواد جداش کنم
اصن نباشه خوابم میبره میگه؟🥲

من کنارمه نمیتونم بخابم بدون بچم
یکی دوبار امتحان کردم گذاشتم تو اتاق
اینقدر این پهلو و اون پهلو کردم و خابم نبرد تا رفتم آوردمش بغلم لالا کنه🥹🥹

همون اولش سخته چون عادت کردی. مهم ترین بخشش اینه هرچی‌بزرگتر شه برا اونم سختتره. و ما‌نسلی هستیم‌که نمیخوایم مثل گذشته پدرو‌مادرایی باشیم‌که بچه هامون بهمون وابسته باشن

من اصلا قصدشو ندارم
شاید دوسالگی ب بعد اقدام کردم
حداقل اظطراب جدایی‌اش تمام شده باشه بعد..

من قبل زایمان میگفتم ۶ ماهش ک بشههعه حتما جدا میکنم جای خوابشو ولی الان اگه کنارم نباشه خوابم نمیبرهههه اصلاااا

من شبی صدبار چکشون میکنم من ک نمیتونم از خودم جداشون کنم دختر بزرگم ۸سالشه باید تو دیدم بخوابه اصلا دلم نمیاد ازم جداشه

من اصلا نمیتونم جاش ‌ و جدا کنم وقتی تو گهواره جا می گرفت یه مدت کوتاه گذاشتم تو گهواره کنار تخت دیدم ای بابا وابسته تر از این حرفام دخترم باید کنارم بخوابه صدا نفسش و بشنوم بوش و حس کنم

منم متاسفانه همینم
تختش رو هم چسبومدم به تخت خودم
و واقعا دوست ندارم تو اتاق دیگه جدا بزارم
با وجود اینکه قبلا میگفتم جدا میخوابونمش
و اینکه ماها که شیر خودمون رو میدیم گاهی که بیدار میشه سینه میگیره و باز میخوابه سخته جدا کردنش

من روز هم پیش خودم میخوابونم چه برسه به شب نمیتونم اصلا تو یه اتاق دیگه بزارمش

به شخصه نمیتونم بچم کنارم نباشه اصلا نیمتونم بخوابم

سوال های مرتبط

مامان دردونه مامان دردونه ۱۷ ماهگی
چرا تصمیمم این شد شیر شب پسرم رو قطع نکنم؟
(اگرچه تنبلی و خستگی آخر شب خودم پس زمینه اصلی ماجراست😉)
.
۱.‌پسرم هنوز دندون نداره و نگرانی از بابت خرابی دندوناش ندارم.
۲. با دوستم که این کارو نکرده بود و سه تا بچه داره مشورت کردم.‌اون هم این کارو نکرده بود و شیر شب رو ادامه داده بود و پروسه از شیر گرفتنشون یک روزه انجام شده بود. ببشتر تمرکزش روی از شیر گرفتن روی همدلی با بچه بود و امنیت دادن بهش و خود بچه همکاری کرده بود. منم چون دلم نمیومد فعلا دست نگه داشتم.
۳‌. کاشف به عمل اومده پشت صحنه این شیر ندادن به بچه دوتا روانشناس بودن که در زمان انقلاب صنعتی این تئوری رو دادن. اونم جون مادرهایی که بجه دار میشدن چون شب باید بیدار میموندن صبحش نمیتونستن درست کار کنن. اینا ایده دادن که جای خواب بچه باید جدا باشه، بچه گریه کرد هم بغلش نکنین باید یاد بگیره خودش بخوابه، شیر دادن هم در کار نیست. یکیشون سه تا بچه داشته که دوتاشون از دستش خودکشی کردن. از اونجایی که قبلا نقدهایی از چندتا روانشناس و عصب شناس درمورد اینکه جدا کردن جای خواب بچه و تنها بودنش موقع خواب برای روانش خوب نیست دیده بودم، به قطع شیر شب هم به دیده شک و تردید نگاه کردم و فعلا دست نگه داشتم. (بهتره تا ۷ سالگی بچه ها همراه پدرو مادر بخوابن ولی حتما از همون نوزادی تختشون جداباشه)
چرا میخوام در آینده شیر شب رو قطع کنم؟
۱. چون کمک میکنه خواب شب بچه عمیق تر بشه. وقتی بدونه شیر در کار نیست عادت میکنه بلند نشه.
۲. چون خودم داره توانم تحلیل میره. نمیتونم هم روزا همش بیدار باشم هم شبا خوابم منقطع باشه. دیگه کم کم داره جونم درمیاد.
۳. بزرگتر شده و میدونم تحمل میکنه این مدت شب تا صبح بدون شیر باشه.
مامان دردونه مامان دردونه ۱۷ ماهگی
من جای خواب پسرم رو جدا نمیکنم.
تو این یازده ماهی که من رسما مادر شدم (و شاید نه ماه قبلش) مهمترین تجربه ام که شاه کلید تجربه هام بوده اینه که به غریزه مادریم اعتماد کنم. اولین دلیلم برای این جدا نکردن هم اینه که واقعا ته دلم راضی نیستم به این کار.
من مدتهاست یه نوروساینتیست (عصب شناس) رو دنبال میکردم که خودشم سه تا بچه داشت و تمام توضیحاتی که در مورد روشهای بچه داری میگفت منطبق با سواد عصب شناسیش بود. خودشم تا سنین بالا با بچه هاش یه جا میخوابیده. اون میگه خوابیدن در کنار هم روی حس امینت و اعتماد خیلی اثرگذاره. همه پستانداران هم اینو میدونن بطور غریزی و اعمال میکنن. تنها موجودی که اصرار داره به جدا کردن جای خوابش انسانه‌. اخیرا یه روانشناس دیگه هم گفته تا ۷ سالگی ناخودآگاه بچه موقع خواب بیداره و تنها بودن یا نبودنشو حس میکنه و این روی عزت نفس و اعتمادبنفسش خیلی تاثیر داره.
۳. بچه ها مخصوصا تو سن کم نمیتونن حرف بزنن و اگه اتفاقی براشون بیفته، خواب بد ببینن، چیزی بشنون، نمیتونن توضیح بدن.
تو سنین ۳، ۴ سالگی هم تخیلشون داره شکل میگیره و حتی ممکنه دوست خیالی داشته باشن. ترس از تاریکی مال همین سنه و اگه من باشم دوست ندارم تنها باشم.
ما جای خوابمون رو به اتاق پسرم منتقل کردیم. اتاق خودمونم برای خلوت خودمونه. مطمئنم جدا کردن جای خوابشم سخت نیست، چون از اول تو اتاق خودش بوده و عادت کرده.
اگه جای بچم جدا باشه من خواب خوبی ندارم چون همش استرس دارم نکنه طوریش بشه در طول شب.
اگه حالتون با هم دیگه خوبه نگران این نباشید که شبیه دیگران نیستید
مامان دردونه مامان دردونه ۱۷ ماهگی
درباره خواب
من هر بار از خواب بچه ها میگم، سر درد دل خیلیا باز میشه. چرا اینقدر چالش دارین با خواب واقعا؟🤔🤨
۱. هورمون خواب بین ساعت ۷ تا ۸ شی ترشح میشه. اون موقع بهترین زمانه برای اینکه بچه رو برد برای خواب.
۲. موقع خواب باید تاریکی مطلق باشه که هورمون ملاتونین ترشح بشه. پنجره ها کاملا پوشیده، چراغ خواب هم روشن نباشه حتی. تنها نوری که ترسح ملاتونین رو مختل نمیکنه نور قرمزه. فقط در صورتی که چراغی با نور قرمز دارین میتونین روشن کنین.
۳. هورمون رشد ساعت ۱۰ تا ۲ در بدن بچه ترشح میشه که روی قد و وزنش اثر میذاره. اما به شرطی که بچه اون زمان خواب عمیق باشه. پس نهایتا تا قبل ده اجازه داره بیدار باشه.
۴. بچه رو نباید خسته کرد برای خوابش. بچه ها وقتی خسته میشن سخت تر خواب میرن. انرژی شون بیشتر میشه و دلشون بازی میخواد. این علائم گولتون نزنه. قبل بروز اینها باید ببرینش برای خواب. پنجره خواب و بیداری رو برای سن بچه ها سرچ کنین و طبق اون عمل کنین.
۵. تجربه خود من میگه وقتی برای هواخوری و پیاده روی بیرون میریم و قبل خواب خوب سیر میشه با غذا مناسب، راحت تر، زودتر و عمیقتر میخوابه. کمترم بیدار میشه.
۶. قطره آد باعث کمخوابی میشه. حتما آد رو صبح ها به بچه بدین، نه عصرها.
۷. محل خواب بچه باید تهویه مناسب داشته باشه، دمای اتاق رو با دماسنج کنترل کنین، لباس بجه مناسب باشه. جنس تشک و ملحفه پلاستیکی نباشه. جای خواب بچه هم باید ثابت باشه. هر بار یه جایی نخوابونیدش. همیشه سرجای خودش باید بخوابه که به اون مکان برای خواب عادت کنه.
امیدوارم مرور این نکات کمکتون کنه.
مامان سید امیرعباس💚 مامان سید امیرعباس💚 ۱۱ ماهگی
سلام مامانا اومدم یکم دردودل کنم.
پسر من از همون اول تا همین الان که دیگه داره یک سالش میشه، رفلاکس داشته و نمیتونسته طولانی بخوابه. از یه ربع تا نهایتا ۲ ساعت بیشتر نمیتونه پیوسته بخوابه. خیلی داغون و خسته م. یک ساله که نتونستم درست بخوابم. وقتی میخوابم انقدر تند تند با گریه هاش بیدار میشم که اصلا دلم نمیخواد بخوابم. دلم لک زده واسه یه خواب خوب. تبدیل شدم به یه آدم عصبی که بعضی وقتا کنترل رفتار خودمو ندارم واقعا. خیلی ناراحتم. همش میگم ۹۰ درصد بچه ها اینطوری نیستن و مردم دارن زندگیشونو میکنن. ما اصلا زندگی مون مختل شده. خودم که خواب ندارم هیچ، بخاطر این بیداری های زیاد پسرم، مجبور شدیم با شوهرم کلا تو اتاق های جدا بخوابیم چون میخواد صبح ها بره سر کار و واقعا نمیشه انقدر از خواب بیدار بشه. غالب افراد دیگه نهایتا تا ۶ ماهگی معمولا بچه هاشون چندین ساعت میخوابن و اونا به زندگیشون میرسن. اما من اینطوری گیر کردم. هر کاری از دستم برمیومده و دیگران پیشنهاد دادن هم انجام دادم. کلی دکتر بردم تاحالا. چندین دارو دادم. شرایط خواب رو از نظر دما و تاریکی و حمام و خسته کردن بچه تو روز و ... رو انجام دادم. غذا هم میدم، شیر هم میدم هم شیرخشک هم شیر خودم، گرسنه نیست. ولی فایده نداره‌...
امروز انقدر بهم فشار اومد دلم خواست یکم درددل کنم و درک بشم...