۵ پاسخ

ماما همراه چیکار میکنه؟ توضیح میدی؟ کارش چیه؟

طبیعی خوب بود چطور بود

🤣🤣🤦🏻‍♀️من زنگ زدم التماس کردم زوذتربیادگف نه نمیشه گفتم بیا خلاصع رفتم تو درازکشیذم خابیذم دیذم اومد بالاسز بعد چند ساعت من خاب بودم

لامصب پوله پول

پولش حلالش

سوال های مرتبط

مامان مامان علی 🥹🐣 مامان مامان علی 🥹🐣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت۵
بعدش بخیه هامو که زدن درد حس نکردم دیگه من وقتی زایمان کردم ۳۹ هفته و ۶ روز بود بیمارستان اریا زایمان کردم و ماما خصوصیم ماما هاله احمدی بود که با هزینه بیمارستان شد ۱۴ ملیون ۱۲ ملیون پول ماما بود و ۲ ملیون پول بیمارستان و خیلی کمک کرد تو وقت زایمان من اصلا چیزی بلد نبود فق جیغ میزدم و زور زدن بلد نبود و نزدیک بود بچمو خفه کنم که خانم احمدی خیلی کمک کرد من خیلی بخیه خوردم تا سوراخ مقعدم بخیه داشتم و بعد زایمان یک شب بیمارستان خوابیدم و هر شیفت که عوض میشدم پرستاراش میومدن معاینه میکردن و شکمم و فشار میداد و دردم می‌گرفت بعد زایمان اصلا نخابیدم و حس میکردم الان دوبار میان شکمم و فشار میدن و معاینه میکنم و ترس داشتم فکر میکروم مخام دوباره زایمان کنم دیگه وقتی مرخص شدم راحت شدم ولی بیمارستانش خیلی خوبه و پرستاراش عالین و ماما همراهم خیلی کمکم کرد اگه ماما همراهم نبود من بزور زایمان میکردم درد زایمان از ساعت ۱۲ شروع و شد و ۱۲ ظهر فیکس من زایمان کردم ولی بهتون توصیه میکنم اصلا جیغ نزنین و کمک کنین و من جیغ میزدم و انرژی خودمو تموم کردم و وقت زایمان جون نداشتم زور بدم
مامان آرتین مامان آرتین ۵ ماهگی
ساعت ۴صبح بودن اومدن آمپول فشار رو باز کردن دردام بیشتر بیشتر میشد و من دیگ کم کم صدام در میامد دست خودم نبود اصلا ولی به زور خودمو نگه میداشتم ولی بعضی وقتا داد میزدم هر کی می‌آمد نگاه میکرد میگف نرم نرمی و اینکه صبح بود نمی‌دونم ساعت چند بود اونایی که اونجا بودن و داد میزدنو درک کردم همونجا اومدن گفتن مریض زود پیشرفت کرده زنگ زدن ماما همراه نیم ساعت گوشی ج نمیداد اومد گفت فک نمی‌کردم اینقدر زود پیشرفت کنی و برام گاز انتونکس آوردن اگه اون گاز انتونکس نبود من مرده بودم🥲🥲
دردم که می‌آمد تنفس میکردم دردم میرف کلن خداروشکر بخاطر وجودت گاز انتونکس😂😂
بعدش ورزش انجام دادیم نیم ساعت فقط زور دادم تا سر بچه دیده بشع تا ماما همراهم اجازه بده ببرنم اتاق زایمان چون تو اتاق زایمان اذیتم میکردن ماما همراه منو اذیت نمی‌کرد و هی معاینه میکرد تا سر بچه دیده بشع بعدش سر بچه دیده شد بردنم اتاق زایمان بریدنم اصلا نه دردی حس کردم نه حس کردم دارن بخیه میزنم هیچی خداروشکر خیلی می‌ترسیدم خیلی خیلی ولی زایمانم بخاطر وجود گاز انتونکس عالی بود خداروشکر ولی بخاطر زردی بچم ۳روز تو بیمارستان بودم بخیه های روییم باز شدن داخلیا نه دکتر اسپری اینا داده اگه خوب نشه دوباره باید بخیه کنن
فقط تا میتونین بعد زایمان استراحت کنین خواهراا انشاءالله زایمان راحتی داشته باشین و خدا به تمام اونایی که بچه میخان به بچه سالم و سلامت بهشون بده
مامان شاهان🩵👶🏻 مامان شاهان🩵👶🏻 ۳ ماهگی
مامان دختری🤍✨ مامان دختری🤍✨ ۴ ماهگی
ماما گفت چند تا درد رو طی کنی میریم اتاق زایمان و من اصلا باورم نمیشد داره تموم میشه انقد از زایمان طبیعی چیزای وحشتناک شنیده بودم فکر میکردم اون درد وحشتناکی که میگن هنوز مونده😅
خداروشکر همکاری نی نی خیلی خوب بود و به قول ماما چندتا زور خووب نیاز بود تا بچه سون شه بیرون 😂🤌
من چون خوب خوب بلد نبود زور بدم مرحله زور زدم تقریبا زیاد طول کشید ولی باز انقدی سخت نبود 🥲👌
همینطور دو سه تا دردو طی کردم و گفتم دیگه نمیتونم سرش داره میاد بیرون
توی مدت زور زدم ماما همش بهم میگفتی باریکلا شیر زن آفرین مامان همش بهم انرژی میداد که من تونستم اون مراحل طی کنم 🥺
ماما نگاه کرد و گفت دیگه کرون کردم و بریم اتاق زایمان 😍🤍
زود سوار ویلچرم کردن نمیشد پیاده برم ممکن بود نی نی وسط راه دنیا بیاد😂
زود رفتم رو تخت زایمان اونجا مامای مسئول پایین تخت وایساده بود
کلا پنج دقیقه فکر کنم طول کشیدن یا کمتر چند تا زور خیلی محکم زدم و قشنگ حس میکردم سرش داره خارج میشه
یدونه زور که زدم یهو همه دردم رفت حس کردم خالی شدم هیچی دردی نداشتم اون لحظه دیدم دختر نازم دنیا اومد جسم داغشو انداختن رو شکمم چقد ناب بود حسش😭
زود محکم بغلش گرفتم صفت چسبیدمش هی قربون صدقش میرفتم 😍😅
نمیزاشتم برش دارن ببرن کاراشو کنن🥲
پرستارو میگفتن عشق بازیتو بزار واسه بعدا 😂
بخیه هم خوردم ولی کم آمپول بی حسی هم دردی نداشت نسبت به درد زایمان😅👌
برا بخیه وقتی میزدن خیلی کم یه چیزایی حس میکردم ولی خیلی نبود دردش چون من اصلا گل حواسم پیش نی نی بود 😁
قسمت بدش فقط فشار دادن شکم خیلیی برا من حس بدی داشت😮‍💨
چون من خودمم صفت میکردم بدتر دردم داشت ..
اگه برگردم عقب طبیعی انتخابمه💓
اینم بگم هر بدن فرق می‌کنه من خداروشکر لگنم مناسب بود .
مامان شاهان🩵👶🏻 مامان شاهان🩵👶🏻 ۳ ماهگی
سلام خوبید بعد یک ماه وقت کردم بیام از تجربه زایمان بگم براتون
پارت اول:
۳۶هفته و ۴روزم بود با ماما همراه هماهنگ کردم چون خیلی خیلی دیسک کمرم داشت اذیتم میکرد گفتم برم تو درمانگاه بیمارستان و با یکی از متخصص زنان ویزیت بشم بهم تاریخ بده ۳۷ هفته بیام امپول فشار بزنن برام
خب رفتم ۵ مهر بود نوبت گرفتم تا متخصص بیاد اول ماما میاد و ی ان اس تی میگیره و کارای قبل مراجعه ب پزشکو انجام میده منم دوسه روزی بود ک انقباضات زیادی داشتم ولی دیگ تحمل میکردم و میگفتم خب درد ماهه عادیه.وقتی نوار گرف گف درد داری گفتم اره کم گف کم نیستا گفتم نمیدونم دیگ عادت کردم اخه من از ۳۳ هفته انقباض داشتم
خلاصه گف ک دردات مرتبه و از روی شکم هم دیده و لمس میشه انقاباضاتت نامه داد و زنگ زد هماهنگ کرد برم زایشگاه دکتر اونجا تو اتاق عمله بیاد منم ببینه همونجا رفتم و بازم ان اس تی گرفتم و همچنان انقباضات زیادی بود ک گفتن باید بستری بشی معاینه شدم ک دوسانت باز بود دهانه و گفتن سر بچه تقریبا فیکس خلاصه زنگ زدم مامانم وسایلم اورد و بستری شدم