سوال های مرتبط

مامان مهوا مامان مهوا ۳ ماهگی
پارت دوم#زایمان

دکتر اومد گفت آمپول فشار گرفتی نمیشع.بایدذطبیعی زایمان کنی.صبح شد گفتم توان ندارم گرسنه ام رفتن با دکتر حرف زدن برام صبحانه آوردن... خوردم بعد یک استاد دانشگاه اومد با هشت تا شاگرد سه تا ماما هم مال بخش..اومدن هر نیم ساعت هرکدوم جدا معاینه میکردن دیک توان نداشتم..هردفعه هم می‌پرسیدم میگفتم چندسانتم میگفتن ۲..خیلی دیگ دردام شدید شده بود...بلند شدم ورزش کردم نشد...دیگ دکتر بخش اومد یه دستگاه شبیه توپ بود ک بهش سرم هم وصل بود وارد واژنم کردن نزدیک رحمم خیلیییییی درد داشت گفتن میزاریم خودش توپ پر از آب میشه سریع دهانه رحمت باز بشه زود زایمان کنی..هم گذاشتن دردام انکار هزار برابر شد آمپول فشار هم دوتا تزریق کرده بود فقط دردام زیاد بود دریغ از کمی باز شدن دهانه رحم..گفتم ماما همراهم رو بگید بیاد گفتن زیر۴,سانت نمیاد..دیگ دیدن حالم اصلا خوب نیست ماما همراهم رو آوردن اومد معاینه کرد گفت اصلا باز نشدی..ورزش کردیم واب گرم.رایحه تراپی.مااساژ.موسیقیو....
مامان کیارش💙 مامان کیارش💙 ۳ ماهگی
پارت ۲
درد نداشتم تا ساعت ۹ شب که یهو یه درد خیلییی شدیدی یهویی پارد بدنم شد و دیدم که بله کیسه آبم پاره شد یه مایع گرمی ازم خارج شد و خیلییی هم زیاد بود
بعد پاره شدن کیسه ابم دردام شدت گرفت طوری ک دیگ جیغ جیغام شروع شد بعدش زنگ زدن ماما همراهم اومد معاینه کرد گفت اصلا پیشرفت نکردی در صورتی ک من دردهای به شدت شدیدی داشتم ولی اصلا پیشرفت نکردم
ماما همراهم بعد اینکه معاینه کرد گفتش سر بچه خیلییی بالاست و سر بچه متمایل شده به چپ یعنی بچه کج قرار گرفته تو باید ورزشایی که من میگمو انجام بدی تا هم سر بچه فیکس شه تو لگن هم از اون حالت کج بودن دراد
بعد خودش رفت گفت هروقت ۳ سانت خود بیمارستان بهم زنگ میزنن
از ساعتای تقریبا ۹ تا ۱۲ من هم دردای شدیدی داشتم هم همزمان داشتم ورزش میکردم تا اینکه معاینه شدم بالاخره ۳ سانت شدم ماماهمراهم اومد
من خیلی دیر به دیر پیشرفت میکردم همون شب تا صبح ساعت ۷ یا ۸ من دردتی خیلییی شدیدی رو تجربه کردم و بالاخره با جیغ و دادهای فراوان با ورزش های فراوان من فول شدم و حالا رسیده بودم به مرحله زور زدن چندتا ماما و یه دکتر بالاسرم دهانه واژنمو از هم باز کرده بودن با دستاشون و مدام میگفتن زور بزن
مامان روژان☺️ مامان روژان☺️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 3
اومدن رو تختی رو عوض کردن و کیسه ابو هم پاره کردن و رفتن ی ماما دیگه اومد و سروم فشار رو یکم بیشتر کرد درد هام داشت شروع میشد دردی که هیچوقت فکر نمی‌کردم بهش حس میکردم میخام بمیرم و نمیمیرم خیلی وحشتناک بود خیلی اصلا بهش فکر میکنم حالم بد میشه
اون همه درد تازه برا 3سانت بود فقط ماما اومد گفتش 4سانت شدی زنگ بزن ماما همراهت بیاد الکی گفته بود 3سانت بیشتر نبودم زنگ زدم ماما سریع خودشو رسوند خدا براش خوش بخاد واقعا خیلی کمکم کرد خیلی من اصلا باهاش همکاری نمی‌کردم داد میزدم میگفتم بهشون بگو منو ببرن سزارین من نمیخام طبیعی پاشدم رفتم دستشویی اب گرمو گرفتم کمرم اما فایده نداشت اصلا
گفتم بی حسی بهم بزنید قبول نکردن اکسیژن وصل کردن که اصلا. تاثیری نداشت
دیگه اصلا جونی ب بدنم نمونده بود ک ی دفعه ی خانم اومد خدا براش خوش بخاد گفت این خیلی درد داره ی آمپول براش بزن یکم دردش کم بشه نمی‌دونم آپول چی بود اصلا بعد زدن اون امپول دردم یکم کم شد خوابم گرفته بود ک اومد معاینه کرد صدا ماما کرد گفت فول شده ماما باورش نمیشد گفتش چطور آخه با ی آمپول ضد درد آخه همون روز هم تولد امام رضا بود واقعا امام رضا بهم کمک کرد ماما خیلی دلداری میداد می‌گفت مو ها بچه معلومه فقط چند تا زور بزن بیاد راحت بشی ی پرستار شکممو فشار میداد منم زور میزدم تا بالاخره روژان خانم به دنیا اومد 😂بعدش هم که بخیه ها بود که داخلی هارو متوجه نشدم اما بیرونی ها خیلی خیلی اذیت شدم
انقد پرستار هارو اذیت کرده بودم که رفته بودن بیرون به مامانم گفته بودن دخترتون همکاری نمیکنه بهش بگین برا خودش سخت میشه آخه چرا این جوری میکنه خانم 😂😂
اینم عکس روژان لحظه ای که به دنیا اومد ساعت 4و50دقیقه عصر
مامان محدثه و سبحان مامان محدثه و سبحان ۵ ماهگی
پارت سوم

ساعت دو نیم بود که ماما گفت هشت سانت شدی
همسرم تماس گرفته بود و داشتیم صحبت می‌کردیم از ماما پرسیدم گفت چهل دقیقه دیگ بچه بدنیا میاد
ومن خوشحال که ازین وضعیت خلاص میشم
،منتها هرچی می‌گذشت دهانه رحمم بازتر نمیشد ساعت سه بود که ماما همراهم با همسرم صحبت میکرد و هماهنگ کرد همسرم بیاد پیشم
همسری ک اومد خیلی خوب بود انگار استرسم رفت یجور دلگرمی بود برام
من به ماما گفته بودم بخیه نخورم زایمان اول برام خیلی زیاد بود و اذیت شدم
بخاطر همین ماما بچه رو فشار نمیدادن که بیاد بیرون روند طبیعی شو طی کرد
درد زایمان هیچ نداشتم
و فقط پاهای بچم بسمت دنده هام بود خیلی اذیت میشدم و فشاری ک میورد درد میکرد
خلاصه ساعت ۵:۳۰بچم بدنیا اومد گذاشتن رو سینم ...
نمیدونم چرا بدون اینکه بخام فقط گریه میکردم
همسرمم پیشم بود .
و کلا دو تا بخیه خوردم از بیرون
چندتا هم از داخل که ماما بهم نگفت .
ولی در کل زایمان خیلی خوبی بود ،اگه ترس از طبیعی دارید و شرایط سزارینم ندارید حتما اپیدورال و انتخاب کنید ،هزینش‌ اصلا سنگین نیست .
بیمارستانی که من بودم میگفتن میتونم از طرح رایگان استفاده کنم .ولی بیمه داشتم از همون بیمه استفاده کردم .
امیدوارم براتون مفید باشه.اینم از تجربیات من ،😍❣️
مامان مهوا مامان مهوا ۳ ماهگی
پارت سوم#زایمان
بعد هرکاری میشد ماما همراهم کرد دریغ از اینکه کمی باز بشم..ولی در هام خیلی شدید بود دیگ استاد و ماما ودکتر و شاگردها همه دورم جمع بودن همه متعجب ک چرا بااین همه روش اصلا حتی یه سانت هم باز نشدم...منم فقط داد میزدم از درد و گریه میکردم...بعد دکتر گفت این دروغ میگ سزارین کنیم درد ندارع وگرنه دستگاه نشون میداد.من میگفتم بخدا دردهام شدید..بعد همه رفتن . ماما همراهم گفت برم جایی زودی میام..رفت چندتا شاگرد موندن بهشون گفتم دستگاه رو چک کنید شاید خراب..رفتن یه دستگاه دیگ آوردن دیدن بله دستگاه لعنتی خراب بود دردام رو نشون نمی‌داده..وقتی دکتر رو صدا کردن دیدن انقباضاتم اصلا از۹۰پایین نمیاد خیلی شدید..دکتر گفت بنده خدا حق داشته این همه داد می‌زده. دردهای خیلی شدید.گفت تحمل کن باید اون توپ پر از آب بشه تا دهانه رحمت رو۱۰سانت باز کنه خودش بیوفته..گفت نمیشه در بیاریم خودش در میاد..بقدری دهانه رحمم محکم شده بود وباز نمیشد بدنم توی ۳سانت توپ رو محکم انداخت بیرون تخت پر از خون شد دکتر اومد متعجب ک چه بدن سفتی...بعد گفت پس توپ هم نتوانست دهانه رحمت رو باز کنه..بمون درد بکش زایمان کنی...چون شیاف وامپول پروژسترون توی تمام دوران بارداری تزریق کرده بودم اینطوری شده بودم..دیگ هیچی رفتن همه .من تنها موندم یهو دیدم کیسه ابم پاره شد..به دکترگفتم اومد روی سرم گفت خیلی بد شد چون حالا حالا ها زایمان نمیکنی بچه توی خشکی میمونه..پس تلاش بکن بچت بیاد..منم شدید درد داشتم..همش هم دستکاری می کردن درد هام شدید تر میشد