۴ پاسخ

سلام من بچم ۲ماهشه ۵ کیلو خطر نداره که

بجا بری بیمارستان رفتی خونی خودت😂

سلام
خدا حفظش کنه عزیزم 🤲🏻 مبارک باشه🥰🥰
خوش قدم باشه براتون 😍😍

کدوم بیمارستان رفتی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان آر‌وید🥹♥️ مامان آر‌وید🥹♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم ♥️
منم دیگ شروع کردم گیفت شمع ها رو سفارش دادم و اسم آروید و تاریخ تولدش رو روش زدم برای جمعه ۲۴ مرداد هم وقت ناخن و مژه گرفتم که حسابی خودم رو خوشگل کنم برای پسرم - پنجشنبه شب یعنی ۲۳مرداد با دوستامون رفته بودیم فرحزاد که من اصلا حالم خوب نبود و نمی تونستم بشینم شام رو ک خوردیم به همسرم اشاره کردم ک پاشو بریم من حالم اوکی نیست شبش هم تا خود صبح من بیدار بودم و فقط ناله میکردم از درد خیلی حالم بد بود - صبح که بیدار شدم رفتم دستشویی و اومدم بیرون زنگ زدم به مامانم داشتم باهاش حرف میزدم ک احساس کردم باز دستشویی دارم به مامانم گفتم و تلفن رو قطع کردم داشتم میرفتم سمت دستشویی که یهو یه عالمه آب بدون اختیار ازم خارج شد اصلا هول نکردم به شوهرم گفتم وحید من کیسه آبم پاره شد میرم دوش بگیرم ( شیو اینا نکرده بودم نگه داشته بودم دوشنبه برم ک برای سه شنبه تمیز باشم) تو فقط کیف اینا و وسایل رو جمع کن به مامانمم زنگ بزن ک بیاد دم خونه و بریم ( خونه من و مامانم خیلی نزدیکه شاید دو سه دقیقه هم نشه)
مامان دلانا🩷 مامان دلانا🩷 ۳ ماهگی
زایمان
پارت 2
بعد اینکه رسیدیم دم خونمون پیاده شدیم ساک نینی رو برداشتم چون از قبل اماده کرده بودم برداشتم ساک خودمم برداشتم لباسمو عوض کردم مدارکمو برداشتم و شوهرمم منو از زیر قران رد کرد اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم رفتیم ب طرف بیمارستان علوی انقد ترافیک بود منم دردام یکم زیاد شده بود خلاصه. بعد یه ساعت رسیدیم رفتم بخش اورژانس مامایی گفتم کیسه ابم پاره شده زود منو فرستاد پیش دکتر رفتم گفتم کیسه ابم پاره شده بعدش گفتن برو رو تخت دراز بکش رفتم دراز کشیدیم بعد معاینه گفتن 2سانتی و باید بستری بشی منم ترس کل وجودمو برداشته بود خلاصه بهم گفت برو پروندتو تکمیل کن بستری شو اومدم نامه رو دادم ب مامانم رفت ک صندوق پولو پرداخت کنه منم با شوهرم وایساده بودم گریه میکردم چون خیلی میترسیدم بعدش ک شهورم میخواست بره ک منو بستری کنن بهش گفتم هنوز نرو بریم واسه من و بچه پوشک بگیریم خلاصه رفتیم مامانمم همراهمون اومد رفتیم گرفتیم اومدیم منم هم خوشحالم ک قراره نینیم ب دنیا بیاد هم استرس زایمان طبیعی داشتم خلاصه رفتیم شهوذم پروندرو تکمیل کرد ک منو بستری کنن رفتیم اورژانس مامایی کاغذو دادم بهشون گفتن برو رو تخت دراز بکش ک نوار قلب بچه و تکوناش و بگیریم خلاصه یه ساعتم اونجا موندم گفتن لباستو عوض کن لباسم فقط بلوز مدل مانتویی دادن شلوار ندادن منم شلوار نداشتم چون ساحلی طوری تنم بود خلاصه مانتویی ک دادن رو پوشیدم مامانمم رفت از ماشین شلوارمو بیاره خلاصه رفت اورد پوشیدم بعدش ک نوار قلب تموم شد منو سوار ویلچر کردن شوهرم روند پرستارم جلو. میرفت خلاصه رفتیم طبقه دوم منو شوهرم پیاده کرد و رفت بعد خداحافظی خودش رفت پایین
مامان آر‌وید🥹♥️ مامان آر‌وید🥹♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم♥️
دیگ دوش گرفتم و اومدم بیرون به مامایی ک همراه دکتر بود پیام دادم گفتم من کیسه آبم پاره شد دارم میرم بیمارستان ، سریع لباس پوشیدیم و همین جوری ک از من آب میرفت راهی بیمارستان شدیم حالا این وسط من ریلکس ولی مامانم به شدت هالش بد شده بود شوهرمم هول کرده بود دیگه تو راه با رویان برای خون بند ناف هماهنگ کردم ک بیاد به ناخن کار و مژه کارم خبر دادم ک دارم میرم زایمان وقتم رو کنسل کردم تو گهواره پیام گذاشتم که برام دعا کنید و رسیدیم جلو در بیمارستان - شوهرم رفت ویلچر آورد من نشستم روش خودش رفت ماشین رو پارک کنه اینقدر مامانم هول شده بود ک نمیتونست ویلچر رو هدایت کنه اینقدر منو زد به در و دیوار که بلند شدم خودم رفتم سمت تریاژ مشخصات و اینا رو دادم و اونا منو بردن بالا😅
اونجا هم بهم ان اس تی وصل کردن و یه خانم زارعی نامی بود گفت شلوارت رو در بیار میخوام مایعنه کنم( من همین جوری داشت ازم آب میومد) گفتم نه اصلا من میخوام سزارین بشم دیگه هرچی گفتم کفت باید معاینه بشی نمیشه منم خیلی میترسیدم اینقدر خودم رو سفت کرده بودم که دستش توم گیر کرده بود 😅 بعد گفت لگن خوبی داری برو طبیعی
گفتم عزیزم من اومدم اینجا ک تحت هر شرایطی منو سزارین کنید من بمیرمم طبیعی نمیارم که دیگه هیچی نگفت و
مامان نورا کوچولو🧿 مامان نورا کوچولو🧿 ۱ ماهگی
مامان فسقلی مامان فسقلی ۳ ماهگی
تجربه زایمان من پارت چهار
رفتم که رفتم😅🤦🏻‍♀️
حالا بیان منو بگیرن رفتم بیرون زنگ زدم همسرم بدو‌ بیا بریم اون بیچاره هم زایشگاه بود بدو بدو اومد رفتیم گفنم برم خونه دوش بگیرم لباس بردارم مامانمم بردارم بیاییم که همسرم گفت دیر نشه بچه چیزیش بشه شک افتاد ب دلم ولی باز گفتم نه بریم خونه من از اینجا مستقیم برم زایمان از استرس میمیرم فقط ساک همراهم نبود واگرنه حموم اینا رفته بودم از ترس میخاستم زمان بکشم نرم بیمارستان
رفتیم خونه به مامانم زنگ زدم با گریه توضیح دادم اونم فورا با بابام اومد همشون ترس تو چشاشون بود حتی مامانم گریه میکرد ولی به من دلداری میدادن چه این هفته چه هفته بعد نترس
البته بگم که من بعد سونو به دکترم خبر دادم گفت بمون الزهرا زایمان کن خیلی ناراحت شدم گفتم خانم دکتر من ۹ ماه اومدم پیش شما اخرش اینجا زایمان کنم اونم طبیعی گفت اونجا همشون دکترای باسواد و حرفه ایی نترس منم که گوش ندادم و همسرمم از حرفش عصبی شده بود که چه دلیلی داره حتی اگ وقت زایمانتم باشه باید بیاد بیمارستان و اون عملت کنه اینم بگم دکترم فقط بین المللی میرفت الزهرا نمی اومد
مامان آندیا ✨❤️ مامان آندیا ✨❤️ ۷ ماهگی
#تجربه زایمان
😥😑
من دقیقا دوماه پیش زایمان کردم ۳۹هفته ۶ روز کل بارداریم استرس پارگی کیسه اب توهمات دیگه داشتم اخرشم کیسه آبم پاره شد و بدون هیچ دردی بستری شدم با اینکه دوسانت بودم برای خانومای ک میگن درد نداریم من تا ۴ سانت دردی حس نمیکردم خلاصه ۱۲ شب کیسه آبم پاره شد ۶ صبح ۴ سانت دردام شروع شد و ۱۱ نیم زایمان کردم دردام قابل تحمل بود و بچمم با وزن ۳۲۰۰با ۳ تا زور ب دنیا اومد حالا ازینجا داستان شروع شد بچه ب دنیا اومد ولی جفتم نیومد با کلی زور تنفس فشار دادن بعد ۱۰ دقیقه اومد و بعدش بخیه خوردم ک خیلی درد داشت من ی خوتریزی معمولی داشتم ولی هرچی پیش میرفت بیش تر میشد تا ۴۰ روز هعی گفتن عادیه تا دیدم نخیر قصد قط شدن نداره رفتم دکتر سونو دادم دیدم بعله ۴ سانت از جفتم مونده و شدید چسبیده ب رحم و با دارو هم دفع نشد برا همینم جفتم موقع زایمان گیر کرده بود خلاصه گفتن باید کورتاژ کنی اما چون چسبندگیش بالاست امکان داره باز ی تیکش بمونه و مجبور ب دوتا کورتاژ بشی برو یه شهر دیگه هیدروسکوپی کن خب منم با ی بچه کوچیک مجبور شدم چندبار برم شهر دیگه تا نوبت عمل دکتر گیرم بیاد و بتونه جوری بیهوشم کنه ک ب بچم شیر بدم ک شیر خشک نمیخوره و دیروز عمل شدم الانم خداروشکر خوبیم ولی بچم چند ساعت بی شیری کشید و نزدیک ۲۰ میلیون هزینه کردم واسه سهل انگاری دکترم
😐
مامان آیهان مامان آیهان ۳ ماهگی