۱۶ پاسخ

انگار اوضاع من از همه بدتره
یه دونه هستم. مادرم فوت کرده. خواهر شوهر ندارم. مادر شوهرمم بنده خدا مریضه
نه ماه بارداری بیشتر خونا بابام بودم‌ بابام زن نگرفته یه داداش ۲۴ ساله هم دارم که البته راننده کامیون هستو خیلی وقتا خونه نیست. ولی خب دغدغه اونم دارم. بارداری خونه بابا بودم کارای اونور رو میکردم. زایمان هم سزارین شدم. ده روز دوتا خالم بودن و دختر عمم. ولی بعدش تنهام. شوهرمم اگه باشه کمک میده ولی نیستش.شبا هم دلم نمیاد بیدارش کنم از بس خستس
بچه اولمم هست. بچم رفلاکس داره. نفخ داره
به بقیه هم نمیتونم بگم بیان. میان اگه بگم ولی نمیگم. بالاخره هر کسی خونه زندگی داره.هیشکی نمیتونه مثل مامانم برام وقت بذاره و نمیشه از کسی چنین توقعی داشت. خلاصه که خیلی خستم
خدا مادراتونو براتون نگه داره

الهیی عریزم،اصلا به خودت استرس نده از پسش برمیای نگران نباش،من چی بگم که نه روز اول خواهر شوهرم برد خونش بعد که اونجا هم همش خودم بودم خودم کارامو کردم کارای بچمو شستنشو همه چیو فقط بعضا بغل میگرف خواهر شوهرم و می‌گفت چیکار کنم همین،بعد نه روز گفت برو خونت ،بعدش برگشتم دو روز مادرم اومد پیشم ولی اصلا کمک نکرد حتی بچمو بغل هم نکرده تا الان،همش خودم بودم از روز ۲۰ هم کلا تنهام تو خونم ،کم کم همه چیز بچت دستت میاد میبینی که هیچکی به غیر خودت نمیتونه قشنگ برسه بهش،درسته سخته برا منم خیلی پر استرس و سخت گذشته مخصوصا موبایل پسرم که شروع شد کلا تنها بودم الآنم کولیک داره البته کمتر ولی خیلی اذیتم

پس من باید چی بگم از اول بارداری تنها بودم پسرم وقتی دنیا اومد تا همین چند وقت پیش هم دل دردهای شدید همیشه گریه میکرد. تازه بهتر شده خدا خودش کمک میکنه ناراحت نباش.

همه همبن بودیم عادت میکنی ولی اگه میتونی بیشتر بمون من تا دو ماهگی موندم

و منی ک هنوزم ک هنوزه یا خونه بابامم یا خونه پدرشوهرم
خیلی سختمه ها خب ادم خونه خودش راحتتره،ولی دوروز خونه تنها بودم حتا ی چای وقت نمیکردم بخورم شیرم انقد کم شده بود ک الان میترسم برم خونه

من ده روزم بودم اومدم خونه خودم و کلی مهمونی دادم
داشتم روانی میشدم الان ی کم بهترم عادت کردم ب شرایط

روزا اول سخته کم کم به روا عادی برمیگیری

خب همینه دیگه زیاد موندی عادت کردی تو خونه با بچت عشق کن یه مدته زود بزرگ میشه

روزای اولش سخت و پرچالش مخصوصا اگه شوهرت همراهی نکنه و یا بچت آروم نباشه‌‌.
یکم که صبوری و مدیریت کنی خودتو پیدا میکنی و از این حس درمیای..♥️
فقط سعی کن از همسرت تو مسائل خونه کمک بگیری که دغدغه تو فقط بچه و کاراش باشه

من از وقتی ک‌ازمایش دادم جوابش مثبت شد رفتم خونه بابام تا بچم چهل روزش شد. البته بعضی وقتا یکی دو روز تو بارداری میرفتم خونمون بعد چهلم ک رفتم خونمون دو سه روز اول خیلی سخت بود بعد عادی شد از پسش بر میای

وایییی من مامانم دوماه کنارم بود یک ماه تنهام هنوز عادت نکردم خیلی سخته خیلی برای اروم شدندش حتمااااا هرروز هر هشت ساعت یکبار قطره اینفاکول کولیکز پاراکید بده

منم مثل شما بودم کم کم عادت میکنی جانم

منم بعد ۱۰ روز که مامانم رفت شبش تا صب خابم نبرد فقط گریه میکردم ...
ولی خدا صبرشو میده توانایشو در تو دیده که بت یه فرشته داده ..
خودتو واسه کارای خونه اذیت نکن صفر تا صدتو بزار واسع کوچولوت ..تا دو سه ماهگی قلقش دستت میاد

آره واقعا منم همین جوری هستم خیلی سخته

باید بپذیری که مادر شدی و مسئولیت پذیر باشی

من از اول حاملگیم خونه مامانم بود تا همین دیروز که بچم 29 روزشه اومدم خونه همش مث توام دلم میگیره گریه میکنم خیلی سخته تنهایی

سوال های مرتبط