۷ پاسخ

منم سربخیه هام اذیت شدم روز دهم همه رفتن مشهد منو بچم وشوهرم موندیم همه شام و ناهارمو با گریه میخوردم بغض بودم ولی خودمو جمع وجورکردم سر بچه اولم افسردگی گرفتم سخت بود

من که فقط این موقع ها دلم مامانمو میخواد و ندارمش چیکار کنم افسردکی مال منه نه شما که هر وقت خواستی میتونی بری پیشش

آهنگ شاد بذار ،بچه ات هم دیگه میتونی ببری بیرون،برو چرخی بزن،همش تو خونه نمون

به چیزای خوب فکر کن که بچه ات رو داری بچه ات سالمه نذار فکرهای بد بیاد سراغت اگه افسردگی بگیری اول از همه بچه ات آسیب میبینه

وای خدا چه سخت
خداروشکر گذشته
الان یه یاعلی بگو وبلند شو دوباره
خداروشکر کن بچت سالم پیشته
ولی خیلی سخت بوده

الانم ب خاطر بچت باید ب خودت کمک کنی عزیزم
همه تو این مرحله قرار می‌گیرن
باید تحمل کنیم تا دورش بگذره
خودمم دقیقا مثل شمام

بچت پیشته مشکلی هم نداری دیگ گریه چرا با بچت کیف کن من ناراحت بودم نمیتونم ب بچم برسم

سوال های مرتبط

مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۶ ماهگی
دنیای مادری خیلی پیچیدس
چند هفته قبل زایمان همه چیز خوب یود ورزش های زایمان طبیعی شروع کرده بودم و با خودم فکر میکردم که بهترین زایمان طبیعی میکنم و بعدش بلند میشم میرم حموم و بچمو برمیدارم میریم خونه اماوقتی زایمان طبیعی که میخواستم تبدیل به سزارین آور شد احساس شکست عجیبی میکردم... علاوه بر اینها تو بیمارستان حالم بد شد و دوبار حمله پنیک بهم دست داد و همخ پرستارا ریختن سرم و باهام لج افتادن... خونه هم که اومدم تا چند روز با درد شدید بخیه ها نمیتونستم بلند شم و باید یکی دستمو می‌گرفت... هیچ وقت یادم نمیرخ با چه مصیبتی راه میرفتم و افسردگی شدید پس از زایمانی که گرفتم و کلی بعد زایمان گریه کرذم... بچم گریه میکرذ جون نداشتم بردارمش بهش شیر بدم بخوابونمش.. زردی گرفت بیمارستان بستری شد خودم نتونستم پیشش برم از بدحالی و خواهرم رفت.... الان که بیست روز از اون روزا گذشته و من سعی کردم با خودم حلش کنم به احساس شکست جدیدی مبتلا شدم اینکه شیرم کمه هرچی تلاش کردم زیاد نشد شده بچه یک ساعت میمکه و سیر نمیشه مجبور میشم شیرخشک بدم. و حس میکنم چ قد لاجون و بدرد نخورم... اصلا حال خوشی ندارم... پر از دردهای شدید روحی وجسمی ام
مامان دلسا🩷و آرسام🩵 مامان دلسا🩷و آرسام🩵 ۵ ماهگی
پارت ۲
( اگه کسی خواست بیاد شخصی پیام بده معرفیش کنم) و پیدا کردم و شمارشو برداشتم و پیام که دادم گفت سزارین اختیاری انجام میده و ۱۵ میگیره خودش و ۱۷ هم هزینه بیمارستان با بیمه تامین اجتماعی خیلی خوشحال شدم رفتم ویزیت شدم و تو همون بار اول بهم نامه داد برای ۲/۲ که برم بیمارستان برای زایمان ولی ننوشت سزارین گفت که بیا اون روز میام بالا سرت با یه بهونه میبرم سزارین که اجباری حساب بشه و بتونی از بیمه ات استفاده کنی سر این موضوع کلی استرس داشتم که خدایا سرکاری نباشه دردم بگیره و نیاد برم بیمارستان آمپول فشار بزنن بهم بمونم درد بکشم خلاصه روز قبل که قرار بود برم بیمارستان پول دکتر و واریز کردم و دکتر گفت فردا ۶ صبح برم بیمارستان بلوک زایمان شب قبلش همه چی و آماده کردم و صبح زود رفتیم بیمارستان و با نامه دکتر بستری شدم دکتر تاکید کرده بود نه خودم نه همسرم حرفی از سزارین نزنیم ولی تو بلوک زایمان همه میدونستن که من قرار سزارین شم و اومدنم اونجا فرمالیته است