۶ پاسخ

عزیزم هیچم سلامتی رحمتون رو از دست نمی‌دید
انشالله این روزهای سخت بزودی سپری میشه واست و با فکر باز و با آرامش نینیتونو به آغوش میگیری

طبیعی اصلا خوب نیست من طبیعی زایمان کردم الان هزارتا درد گرفتم😮‍💨🥲🥲🥲

طبیعی اصن خوب نیس من چقد بخیه خوردم حتی نمیتونستم بشینم تا 20روز

من طبیعی زایمان کردم خیلی سخت بود خیلیییییی. روزی صد بار میگم اگه برگردم عقب سزارین رو انتخاب میکنم چه اشتباهی کردم گفتم طبیعی.
هنوز بعد یه ماه نمیتونم بشینم و درست راه برم. بخیه هام خیلی میسوزن با اینکه سه بار تا حالا رفتم پیش دکتر چک کرده که عفونت یا ورم نداشته باشه ولی بازم اذیتم. موقع دفع مدفوع که میشه که دلم میخواد بمیرم از احساس سوزش و درد بعدش

چقدر من درکت میکنم
من طبیعی زایمان کردم، ی زایمان خیلی سخت
الان بعد یک ماه نشستن و راه رفتن هنوز سخته
روز بعد زایمان در اثر کادر بد بیمارستان شیرم خشک شد و الان بچم شیر خشک میخوره
من آرزوم بود شیر مادر بخوره

عزیزم منم حس تورو داشتم .سزارین اورزانسی شدم بااینکه تمام دوره بارداریم چیزایی رو رعایت کردم که زایمان فیزیولوژیک راشته باشه تازه نه طبیعی.بعدسزارینم دقیقا حس تورو داشتم که دیگه رحمم مث قبل نیس.ولی بعدش بخاطر ضعف عضلات کف لگن افتادگی پیدا کردم دیدم نباید ناشکری میکردم همین که بچم سالمه خداروشکر.اینهمه زایمان سزارین شدن اونم چندتا بازم بچه دار میشن این افکارو از خودت دور کن

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۱ ماهگی
دنیای مادری خیلی پیچیدس
چند هفته قبل زایمان همه چیز خوب یود ورزش های زایمان طبیعی شروع کرده بودم و با خودم فکر میکردم که بهترین زایمان طبیعی میکنم و بعدش بلند میشم میرم حموم و بچمو برمیدارم میریم خونه اماوقتی زایمان طبیعی که میخواستم تبدیل به سزارین آور شد احساس شکست عجیبی میکردم... علاوه بر اینها تو بیمارستان حالم بد شد و دوبار حمله پنیک بهم دست داد و همخ پرستارا ریختن سرم و باهام لج افتادن... خونه هم که اومدم تا چند روز با درد شدید بخیه ها نمیتونستم بلند شم و باید یکی دستمو می‌گرفت... هیچ وقت یادم نمیرخ با چه مصیبتی راه میرفتم و افسردگی شدید پس از زایمانی که گرفتم و کلی بعد زایمان گریه کرذم... بچم گریه میکرذ جون نداشتم بردارمش بهش شیر بدم بخوابونمش.. زردی گرفت بیمارستان بستری شد خودم نتونستم پیشش برم از بدحالی و خواهرم رفت.... الان که بیست روز از اون روزا گذشته و من سعی کردم با خودم حلش کنم به احساس شکست جدیدی مبتلا شدم اینکه شیرم کمه هرچی تلاش کردم زیاد نشد شده بچه یک ساعت میمکه و سیر نمیشه مجبور میشم شیرخشک بدم. و حس میکنم چ قد لاجون و بدرد نخورم... اصلا حال خوشی ندارم... پر از دردهای شدید روحی وجسمی ام