تجربه زایمان.. 1

من دو روز قبل از زایمانم درد داشتم ولی در حد درد پریودی
پیاده روی هم زیاد نداشتم اگه تایپکای قبلیمو خونده باشین متوجه میشین که پاهام خیلی ورم کرده بودن و راه رفتن خیلی برام سخت شده بود
فقط دو شب خیلی پیاده روی کرده بودم

شوهرم شب کار بود و مادر شوهرم پیشم خوابید که یه وقت نصف شب دردم بگیره پیشم باشه
من خونم طبقه بالای خونه مادر شوهرمه
ساعت پنج صبح رفتش خونشون که برا برادر شوهرم صبحونه آماده کنه بره سرکار
خلاصه رفتش و من نخوابیدم منتظر شوهرم موندم
ساعت 9 صبح برگشت از سرکار
(رابطه داشتیم با پوزیشن داگی )
خوابیدیم حدود ساعت ۱۱ من تو خواب یهو حس کردم خیس شدم
فک کردم مال رابطس
ولی دیدم داره زیاد میشه گفتم لابد ادرارمه
حواسم به کیسه آب نبود
همینجوری آب ازم می‌ریخت استرس گرفتم شوهرمو بیدار کردم بهش گفتم کیسه آبم پاره شده پاشو برام پارچه بیار پاشم عوض کنم
اونم بنده خدا گیج خواب پاشد برام پارچه رو آورد و برگشت خوابید
قیافه من اون لحظه 😐😐😂
رفتم لباسامو عوض کردم نوار بهداشتی پوشیدم رفتم سراغ گوشیم که به مامانم زنک بزنم بیاد که دیدم یه تماس بی پاسخ ازش دارم اونم یه دقبقه پیش زنگ زده بود
انگار حس کرده بود
با خونه بابام یه خیابون فاصله داریم
تا رسید هم نوار بهداشتی هم شلوارم خیس شد
دوباره رفتم عوض کردم و پنج تا نوار بهداشتی گذاشتم
مامانم رف شوهرمو بیدار کرد و حرکت کردیم سمت بیمارستان
تا رسیدیم لباسام همشون خیس شده بودن و حتی صندلی ماشین هم خیس خیس شده بود
و من درد کمی داشتم هی میگرف ول میکرد

۵ پاسخ

کدوم بیمارستان رفتی؟

وایییییی فقط اون لحظه‌ای که شوهرت رفت گرفت خوابید🤣🤣🤣🤦‍♀️😶‍🌫️

وای چقدر خوب

میگم واسه زایمان اونجا بت ورزش و اینا دادن ک کمک کنه بت راحتتر زایمان کنی یا نه؟

بقیش زود بگو🥺

سوال های مرتبط

مامان ملودی خانوم🎀😍 مامان ملودی خانوم🎀😍 ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۱
من ۴۰ هفته تمام بودم که گهوارم زایید همون شب تاپیک گذاشتم و گفتم اما تاریخشو عوض نکردم شبش نخوابیدم تا دو اینا با شوهرم پی اس بازی میکردیم بعد قبل خواب رابطه داشتم بعد یه ربع اینا دیدم زیر دلم درد پریودی میگیره اما مثل همیشه بود کم بود
به شوهرم گفتم اونم براش عادی شده بود گف فک نکنم خبری بشه ساعت حدود سه بود هی دردا شدید تر شد و فاصله خیلی کم گفتم پاشو بریم بیمارستان میترسم بچه مدفوع کنه دردامم شدید تر شده خلاصه رفتم حمام و ساک خودمو که آماده کرده بودم برداشتم و به شوهرم گفتم اگه زاییدم ساک بچه رو بیار
زنگ مامانم زدم اونم با خواهرم سریع آماده شدن رفتیم دنبالشون و رفتیم بیمارستان
وقتی رسیدیم ساعت ۴و نیم اینا بود رفتم تریاژ گفتم درد دارم میگیره ول می‌کنه ماما خواب بود و بیدار شد و خیلییی بداخلاق بود انگار من کار بدی کردم اون ساعت بیدارش کردم هرسوال و دوبار می‌پرسیدم تا بزور جواب میداد اونم زیر لبی با منت گف کیسه اب نشتی داره و ۳ سانتی(البته اون نگفت ده بار پرسیدم تا جواب داد) لباسام عوض کردم نشستم رو ویلچر و تو این مدت شوهرم و مامانم کارای بستری و پرونده رو میکردن اومدم برم بالا گفتن کسی همراه نمیتونه بیاد خیلی ترسیده بودم حس میکردم اگه نگاشون کنم یا خدافظی کنم دیگ نمیبینمشون مامانم و شوهرم هی اصرار میکردن مامانم بیاد بالا خدمه هم میگف نمیشه دیگ گفتم عیب نداره چیزی خواستم زنگ میزنم و بدون خدافظی رفتم بالا
مامان کیان🩵👼🏻 مامان کیان🩵👼🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی:
من هفته۳۸و۶ روز بود که شب مثل همیشه رابطه بدون جلوگیری داشتیم و دو روز قبل هم معاینه تحریکی شده بودم من بعد اینکه رابطه تموم شد دیدم خیلیییی درد دارم هر پنج دقیقه یه بار همین که دیدم درد دارم دیگه اون شب نتونستم گل مغربی استفاده کنم ساعت ۲:۳۰ دردام شروع شد و تحمل میکردم بعد ساعت ۴ شد دیگه نتونستم تحمل کنم شوهرم و بیدار کردم و مامانمم و سه،چهار روز قبل همین درد که ترشحات قهوه‌ای داشتم گفته بودم از شهرستان بیاد خونه ما ارومیه
شوهرم و مامانم و بیدار کردم همه چیو برداشتیم و رفتیم بیمارستان با یه مامای بد اخلاق و ناز نازی روبرو شدم گفتم بهش درد دارم اومد معاینه کرد گف دو سانتی در واقع من سه روز قبل که معاینه تحریکی شده بودم دکترم گفته بود دو سانتی ولی من باور نداشتم به این ماما اومد آن اس تی وصل کرد گف درد داری ولی شدید نیستم منم همینجوری گذاشته بود زیر دستگاه خودش رفته بود خوابیده بود من دیگه دیدم شدید خوابم میاد خیلی گرسنمه و نیاز به دوش دارم دردام و هم میتونم تحمل کنم خودم و از زیر دستگاه کشیدم کنار و رفتم بیرون از اون اتاق رفتم دیدم یه مامای دیگه نشسته اونجا باهاش حف زدم و ساعت شش رفتم خونه اومدم خونه رفتم دوش گرفتم زیر آب ورزش کردم بعد یه چیزی خوردم و خوابیدم صبح ساعت ۱۲ بیدار شدم دیدم هیچ دردی ندارم بعد چن ساعت دردام باز شروع شد ولی خیلی کم بود باز شب شروع شد ولی هر سه دقیقه یه بار شده بود دردام تو خونه همش راه میرفتم و دردامو تحمل میکردم تا صبح ساعت ۷ دردامو تحمل کردم و ۷ رفتم حموم و ورزش کردم یه چیزی خوردم رفتیم بیمارستان گفتم درد دارم و من و بستری کردن شده بودن ۳۹و۱ روز خانم علیزاده بهترین ماما عامل زایمان بودن که بچمو ایشون به دنیا آوردن بقبه متن بعد
مامان دلاناکوچولو🤱🩷 مامان دلاناکوچولو🤱🩷 ۲ ماهگی
(پارت اول )
شب قبل زایمانم با شوهرم بیرون بودیم دخترم محکم تو شکمم می‌رفت عقب میومد محکم میزد به نافم طوری که حس میکردم میخواد کیسه اب پاره بشه به شوهرم گفتم نکنه امشب کیسه آبم پاره بشه آخه آب دور بچم زیاد بود اما تو هفته ۳۵ از عدد ۱۹ شده بود ۱۷ ولی از نظر پرینالوژیستم بالا بود هنوز من ۳۷هفتع ۳ روز بودم دلم میخواست تا آخر ۳۸ برم اماااا بخاطر ختم بارداری که ۳۸ هفته داشتم بازم دوست داشتم با درد خودم برم زایمان کنم

خلاصه ساعت پنج صبح برا نماز صبح بیدار شدم دو قدم راه رفتم دیدم یچیزی ازم اومد شک کردم ترشح باشه اهمیت ندادم اما وقتی رفتم سرویس دیدم هیچ اثری از ترشح های همیشگی نیست و فقط آبه ترسیدم سریع دستمال کاغذی گذاشتم اومدم نشستم مثل بید به خودم می‌لرزیدم دستمال کاغذی کم کم داشت خیس میشد ولی زیاد نبود پنج دقیقه ای یکبار اندازه ی عدس میومد و متوجه نمیشدم مگر اینکه دستمال کاغذی رو نگاه میکردم ... بلند شدم شوهرم رو بیدار کردم هنوز کیف بیمارستان هم نبسته بودم شوهرم تند تند هر چی جلو دستش بود انداخت رو کیف خواهرم رو بیدار کردم رفتیم سمت بیمارستان
مامان دلوین جونم مامان دلوین جونم ۸ ماهگی
#پارت چهارم زایمان
دیگه مادر شوهرم رفت و من رفتم روی تخت که مامام گفت اسحاقی مامانتو دیدی که شروع کردم گریه کردن گفتم نه مادرشوهرم اومدددد، بعد از 10 دقیقه مامام گفت اسحاقی مامانت توی راه روی برو یه دقیقه بیای دختر،گفتم باشه و سریع رفتم پیش مامانم،مثل یه کبوتری بودم که انگار ازاد شده بود،تا مامانم رو دیدم پریدم بغلش رو گریه کردم گفتم مامان تخت های کنار منو امپول و قرص میزنن دردشون میگیره ولی من هنوز 2 سانت بیشتر باز نیستم ، همش از بچه نوار قلب میگیرن،مامانم که چشماش پر از اشک شده بود ولی خودشو رو کنترل کرد و با لبخند گفت مامان جون ،مامان شدن که اسون نیست انشالله تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی،که توی دلم گفتم مگه میشه تا یه ساعت دیگه زایمان کنم ،خلاصه مامانم رو که دیدم یکم قلبم اروم گرفت تا رفتم روی تخت دیدم بین پاهام خون روشن هست به مامام گفتم و اومد معاینه کرد تا انگشت رو وارد کرد با یه فشار کوچیک کیسه ابم پارع شده و من خداروشکر کردم که مثل تخت کناریم درد نکشیدم و خودش پاره شده تا اینکه دیدم ماما با یه ماما دیگه اومد و اون هم منو معاینه کرد گفت اره حق با توعه،تخت شماره 6 رو اماده کنید میره اتاق عمل سزارین اورژانسی داریم بچه توی کیسه اب ادرار کرده و مو خوشحال که به سمت اتاق عمل میرم....
مامان دختری🤍✨ مامان دختری🤍✨ ۴ ماهگی
خوب اینم از تجربه زایمان طبیعی من با چند روز تاخیر 😁
وقت داشتم ولی تنبلیم اومد بیام بنویسم.

خوب من از دو هفته تقریبا قبل زایمانم دردای کاربن شروع شده بود تقریبا بیشتر وقتا درد پریودی داشتم که اذیتم میکرد ولی عادت کرده بودم بهش .من از ۳۵ هفته پیاده روی رو شروع کردم که به نظرم خیلی تاثیر داشت توی راحتی زایمانم😉
تقریبا هر روز پیاده روی میکردم بیشتر روزا روزی دو ساعت میشد
خیلی هم سخت بود چون بر نی نیم پایین بود و قشنگ فشار می آورد به مثانه😵‍💫 ولی وقتی به این فکر میکردم که روی زایمانم تاثیر داره توانمو جمع میکردم و تا جایی که می‌تونستم ادامه دادم.
هرشب درد پریودی رو داشتم تا اینکه شب آخر بازم همون دردا بود و خستگی پیاده روی اینم بگم من ورزش جدول و پله و چمپاتمه راه رفتن هم داشتم که بنظرم ایناهم خیلی تاثیر داشت🤌
صبح که پاشدم حس کردم دردم نسبت به روزای قبل بیشتره وقتی هم رفتم سرویس یه لک قهوه ایی دیدم که دلم ریخت فهمیدم جدی جدی انگار زایمانم نزدیکه 😄ولی بازم توجه نکردم با همسر جان بازم ساعت نو صبح پاشیدیم رفتیم پیاده روی که تلاشهای آخرم بزنم😅
خودم انقد اذیت بودم که دعا دعا میکردم که دیگه آخرش باشه ولی از یه طرف هم اصلا به زایمان نمیتونستم فکر کنم 😂🤦
صبح حدود چهل پنجاه دقیقه پیاده روی کردم که تو اون مدت بازم درد داشتم ولی کم
دیدم اینطور نمیشه هنوز اصلا معاینه نشدم بودم کنجکاو بودم ببینم چند سانتم به ماما همراهم پیام دادم و رفتم مطب معاینه کرد انقدی درد نداشت چون کامل شل گرفته بودم اینجا رفتار ماما هم خیلی مهم بود با مهربونی انجام داد و سعی می‌کرد حواس منو پرت کنه 🤭
گفت کلا یک سانتم سر بچه هم درشته سرشم کامل تو لگنه ولی دهانه رحمم کامل نرم نشده هنو🙃
مامان آوا مامان آوا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
من ۳۷ هفته معاینه تحریکی شدم دکترم بهم کپسول گل مغربی داد شبی یکی استفاده میکردم ولی جواب نداد ۳۸ هفتم تموم شد ولی زایمان نکردم که بهداشت بهم گفت باید یک روز در میون باید بری و nst بدی من دو روز در میون میرفتم هر بار هم معاینه میشدم و یک سانت بودم تا اینکه خودم رفتم داروخونه و شیاف گل مغربی گرفتم شب دوتا گذاشتم صبح هم دوتا عصر هم دوتا بعد بعد دو ساعت همش حس ادرار داشتم حالت دل‌پیچه داشتم شاید هر دو دقیقه میرفتم دسشویی اصلا دست خودم نبود پا درد پریودی گرفتم و اصلا فک نمی‌کردم اینا علائم زایمان باشه تا اینکه یه دردی زیر شکمم گرفت و ول چون صبح خیلی تحرک داشتم گفتم خستم رفتم دوش گرفتم خودمو تمیز کردم 😅 یکم ورزش کردم زیر دوش دیدم دلم بهتر نشد و هنوزم درد دارم بازم گفتم طبیعیه آمدم خونه دراز کشیدم خوب نشد شدیدتر هم شد ساعت ۸ شب بود دیگه به مامانم گفتم و آماده شدم ۳۹ هفته و ۳ روز بودم تا رفتیم بیمارستان ساعت ۱۱ شد اونجا نوار قلب گرفتن گفتن ضربان قلب بچه ضعیفه دوباره گرفتن بازم گفتن ضعیفه معاینه کرد ۲ سانت بودم گفت برو خونه تو درد زایمان نداری تا ۴ سانت هم نشی بستری نمیکنم منم چون از خونه تا بیمارستان ۱ ساعت نیم راه بود گفتم همینجا میمونم اونا هم چون بستری نبودن برقارو خاموش کردن رفتن خوابیدن منم با درد راه رفتم تا صبح کل شب بیدار بودم ورزش کردم پیاده روی کردم پله بالا پایین رفتم صبح ساعت ۶ معاینه کرد گفت هنوز ۲ سانتی اونجا دیگه قلبم نزدیک بود وایسته آخه با اون همه درد یا اون همه پیاده روی کل شب بیدار بودم بازم تغییری نکرده بودم دیگه گفتم میرم تو ماشین یکم استراحت کنم
مامان بچه مامان بچه ۲ ماهگی
(2)
سه‌شنبه شب ساعت۳ دیگه خواستیم بخوابیم که صبح بتونیم بیدار شیم
همینکه دراز کشیدیم یهو دیدم درد بدی پیچید تو کمر و زیر دلم
با درد پریود خیلی فرق داشت .... خیلی بدتر از اون بود
شوهرم گفت چیشد گفتم هیچی...باز یکم بعد همونطوری شدم
ولی خب گفتم حتما باز درد کاذبه شوهرم خوابش برد که دیم بابا انگار درست حدس زدم دردام خیلی نزدیک به هم هستن تصمیم گرفتم زمان بگیرم
که دیدم هر ۳ دقیقه دردم میگیره
فاصله ۳-۴-۵ دقیقه بود ولی اکثرا۳ دقیقه
تو همون ۳ دقیقه که درد ول میکرد خوابم میبرد با درد بعدی بیدار میشدم
خلاصه تا ساعت ۵ دردو تو خواب و بیداری تحمل کردم ساعت ۵ شد از خواب کامل بیدار شدم دیدم خیلی بد درد دارم
فهمیدم که این دیگه زایمان از جام بلند شدم رفتم ساک بچه رو چک کردم... بعد احساس کردم لباس زیرم خیس شده دیم بلههه ولی آب گرم نبود اتفاقا سر بود نمیدونم دیگه بیرون اومده بود سرد شده بود دیگه یا از اول سرد بود.
بعد چک ساک بچه ساک هودمو جمع کردم
از درد داشتم میمردم ولی باید کارامو انجام میدادم
هر از گاهی دراز میکشیدم چون دیگه نمیتونستم طاقت بیارم
گاهی هم به حالت سجده میرفتم که خیلی تو کنترل درد کمک میکرد
پوزیشن سجده دردم آروم میشد ولی وقتی از سجده بلند شدم دیدم لباس زیرم بیشتر خیس اما خب میگم آب سرد بود
مامان نفس کوچولو🥰 مامان نفس کوچولو🥰 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۴
بعدش که پاشدم سرویس برم انگار لکه ازم اومد رفتم دیدم بله ترشحات موکوسی ازم اومده راستش ترسیدم ولی بعد که اینترنت زوم دیدم که نوشته دهن رحم میخواد بازشه و اینا این ترشح میاد شوهرم که می‌پرسید چیه باز رفتی اینترنت چیزی شده منم بهش نگفتم و اومدم خوابیدم دیگه دردام اونشب شروع شده بود دردی که واقعا برای اولین بار تجربش میکردم دردی که هم شیرین بود و هم تلخ هم پراز استرس بود هم پراز خوشحالی
دردم اینجوری بود که فقط یه لحظه از کمرم میگرفت جوری که به مقعد فشار میومد بعد به شکم میزد و نی نی سفت میشد باز ول میکرد
به شوهرم نگفتم دردام شروع شده خودمم نمیدونستم اینا در زایمانه گفتم شاید بخاطر رابطه است چون فقط تو کل شب سه بار این درد سراغم اومد با فاصله دو ساعت اینا شوهرم صبح پاشد رفت سرکار بهش گفتم گوشیت دم دستت باشه دیدی زنم زدم بیا من میزایم
اونم خندید و راهی کار شد واقعا دیگه این روز و نمیدونستم سخت ترین روز زندگیم میشه من دردام شروع شده بود خودنم خبر نداشتم درد زایمانه به هیچکی هم نگفتم نه مامانم نه مادر شوهرم صبح سر صبحونه هر یه ساعت شاید یه بار درد سراغم میومد ولی اصلا واکنشی نشون نمیدادم که کسی بفهمه همینگوی دردا یه ساعت دو ساعت یه بار میومد و می‌رفت پاشدم با این حالم برای خانواده ناهار گذاشتم و خوردیم پدر شوهرم گفت عروسم گناه داره نزارین کار کنه تا بسلامتی بچش دنیا اوند پاشدم رفتم اتاقم دراز کشیده بودم دردام نیم ساعتی شده بود وقتی سراغم میومد می‌پیچدم دور خودم خواهر شوهرم کنارم بود نمیخواستم متوجه شه ساعت ۴ بود گفتم فاطی آب مباد من میخوام برم یه حموم اونم گفت آره میاد پاشدم رفتم حموم تو حموم اونقدرا سختم نبود