سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت2

کیسه آبم سوراخ شده بود بعد پرستار اومد قندمو چک کنه و فشارمو بگیره گفتم بهش سریع بردنم معاینه گفتن یه سانتی بعدش گفتم باید بری سونو ببینیم اب دور جنین کم شده یا نه رفتیم گفتن بله کم شده دیگه اومدم اماده کردنم رفتم دوباره زایشگاه بعد اومدن برا معاینه که خیلیییی درد داره جیغ میزدم فقط گفتن یه سانته هنو سوند رحمی گذاشتن شدم ۴ سانت مونده بودم رو چهار بعدش دیگه یه امپول آنتی بیوتیک زدم چون بچه نارس بود حساسیت داشتم به آمپول تنگی نفس و خارش و سرفه کلا نفسم رفت همه ریختن رو سرم و دوباره یه داروی دیگه تزریق کردن بهتر شدم ماما میومد من هنوز چهار سانت بودم من از ساعت ۲ بعدازظهر رفتم زایشگاه تا ۵ صبح دیگه دیدن ۴ سانت موندم ماما اومد دستشو میبرد داخل رحمم میگف زور بزن خلاصه با تلاش و زور شدم ۶ ساعت ۷ بود بعد همینطوری دکتر میگف زور بزن بنده خدا همش رو سرم بود ساعت ۹ شدم ۱۰ سانت بردنم رو تخت زایمان بعدش دیگه با سه تا زور و نفسای عمیق و برشی که باعث شد ۱۵ تا بخیه بخورم پسر نازمو گذاشتن تو بغلم ولی پسرمو زود برداشتن چون طولانی مدت کیسه ابم سوراخ بود تنفسش مشکل داشت و دو روز رفت ان آی سیو اما من اون برش و بخیه رو هیچی حس نکردم بس که درد کشیده بودم بنظر من وحشتناک ترین درده اما همین که بچه رو میبینی تمام دردات تموم میشه انشالله قسمت همهی چشم انتظارا
مامان فاطمه مامان فاطمه ۳ ماهگی
سلام مامانا بیاید از تجربه زایمانم بهتون بگم چه زایمان بدی داشتم 😭۹روز مونده به زایمانم شروع کردم به شیاف گذاشتن شیاف گل مغربی روز اول که گذاشتم هیچ دردی نداشتم روز دوم یکم درد داشتم روز سوم که گذاشتم بیشتر شد رفتم زایشگاه معاینم کرد گفت یک سانت نیم باز شدی گفتمش دارم شیاف استفاده میکنم گفت خوبه استفاده کن روز چهارم دردام بیشتر شد هر ۵دقیقه میگیره ول می‌کنه وقتی که درد میگیره فقد ام البنین صدا میزدم نه دردام بیشتر شد رفتم زایشگاه گفت هنوز همون یک سانت بازی گفتم خو آمپول فشار بزنین گفت نمیشه هنوز چند روز وقت داری گفتم چکار کنم گفت برو خونه درداتو بکش من ماما خصوصی داشتم ولی اون فقد سزاریان میکرد با گریه رفتم پیشش گفتم چنتا بیمارستان رفتم میگن نمیشه آمپول فشار بزنیمت چون وقت داری من آمدم که سزاریانم کنی دیگه نمی‌کشم گفت بزار معاینات کنم معاینم کرد گفت آره هنوز یک سانت باز هستی ۲۰میلیون واریز کن به حسابم نامه بستری بهت بدم منم زود واریز کردم رفتم بیمارستان بستری شدم گفت فردا اولین نفر خودت سزاریان میکنم ساعت دو شب بود دردام بیشتر و بیشتر شد گفتن بزار معاینات کنیم نذاشتم ولی من داشتم می مردم از درد 😔ولی خودمو نشون ندادم ترسیدم ساعت چهار صبح خواستم برم دسشویی نتونستم بشیم آمدم با گریه گفت چته گفتم حس میکنم بچم داره میاد زود معاینم کرد پنج سانت باز شده بودم زود به دکترم زنگ زدن آمد ساعت پنج سزاریانم کرد سر تخت که بودم
مامان دلاراخانم مامان دلاراخانم ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت 3
خواهرم شوهرم به هرکی دم دستشون بود رشوه میدادن که بره دکترو راضی کنه
شوهرم کلی با دکترم حرف زد ولی راضی نمیشد لج کرده بود میگفت اگه قرار بود ببرم سزارین باید پولشو میدادی
شوهرم میگفت من 2 برابرشو میدم فقط ببرش سزارین دکتره میگفت نه
منم دیگه تو هرانقباض چشمام ناخداگاه بسته میشد و تا مرز بیهوشی میرفتم و برمیگشتم.
اخرین باری که بعد 8 ساعت اومد معاینم کرد من انتظار داشتم با این همه درد شدیدی که کشیدم دیگه حدالقل 8 سانت باشم وقتی گفت هنوز دهانه رحمم همون دوسانته و بچه هم هنوز نیومده پایین دیگه واقعا احساس کردم دنیا روی سرم خراب شد، دیگه نوار قلب بچمم داشت بد میشد، بند نافم یه دور گردنش بود
هرچی ماما به دکتره زنگ میزد که خانم دکتر بیا بالا سرش نوار قلب بچش داره بد میشه دکتره میگفت نه این باید طبیعی زایمان‌کنه چون به من نگفته سزارین میخوام که من شمارع کارت بدم‌پول بزنه به حسابم، الانم دیگه نمیشه پول بزنه باز ماما زنگ‌میزد میگفت خانم دکتر نوار قلب بچشو فرستادم رو گوشیتون لاقل نگاش کنید میگفت نه دیگه دیدم علاوه بر خودم به بچمم داره فشار میاد دیگه اینجا بود که زدم به سیم اخر
بلند شدم همه چیزایی که بهم وصل بود رو‌کندم از تخت اومدم پایین
فقط هی جیغ میزدم برو بگو دکتر بیاد وگرنه اینقدر سر خودمو میکوبم تو دیوار تا بمیرم خونم بیوفته گردنتون و کلیییی جیغ و داد کردم و تهدیدشون کردم اگه یه تار مو از سر بچم کم‌شه بیمارستانتونو اتیش میزنم و...
ادامه پارت بعدی🤕