الان یاد روز سوم زایمانم افتادم ک محیا رو برده بودیم ازمایش زردی بگیرن من بیرون اتاق وایسادم صدای گریه‌ش ک میومد زار زار گریه کردم 😂 نمیتونستم خودمو جمع کنم اصلا..
واقعا زن ها بعد زایمان چقدر چقدر چقدر احتیاج به حمایت و مراقبت دارن..

وای منم... هروقت گریه میکرد پا به پاش گریه میکردم

منم همش گریه میکردم باهاش ولی خودم میبردمش چون با مادر نوزاد زودتر آروم میشه 👶🏻💙

دقیقا منم همینجوری بودم
به شوهرم گفتم خودمون دوتا بریم
گفت نه مامانت هم بیاد
گفتم نیاز نیست میتونیم
گفت من تو رو میشناسم، نمیتونیم بگو مامانت هم بیاد
همون بهتر که مامانم رو بردیم چون من نه دلشو داشتم که پای بچم رو بگیرم نه توان دیدن اینکه از پاش خون میگیرن رو داشتم
با صدای گریه اون تو سالن ازمایشگاه من زار میزدم و کادر ازمایشگاه نگاهم میکردن😢
دفعات بعد هم نرفتم
مامان و شوهرم رو فرستادم خودم دلشو نداشتم گریه هاش بشنوم

دقیقا منم مثل شما بودم 🥲