۴ پاسخ

سلام عزیزم
اول اینکه وقتی از چیزی ترسید بهش نگو نترس چون ترس یه واکنش کاملا طبیعیه و هرچی شناخت بچه ها از دنیای اطرافشون بیشتر میشه ، راحت تر خطر رو درک میکنن و میترسن
دوم اینکه وقتی از چیزی ترسید ازش بپرس از چی ترسیدی واجازه بده برات توضیح بده ترسشو
سوم اینکه تا جایی که ممکنه چیزی که باعث ترسش شده رو بهش نشون بده مثلا یهویی صدایی میشنوه و میترسه دستشو بگیر بگو بیا باهم بریم ببینیم چی بود ...
وقتی چیزهایی که باعث ترس میشن شفاف سازی بشن آروم آروم میفهمه بعضی چیزها واقعا ترس ندارن ....
((( توصیه ی اکید میکنم به هیییبیچ وجه ترسش رو به مسخره نگیرین ..... عه مگه این ترس داره هر هر هر .....وا مگه نی نی کوچولو شدی که میترسی ها هاها .... ببینین این که ترس نداره هه هه هه ......)))
به تمسخر گرفتن احساسات کودک باعث سرکوب احساساتش میشه و به شدت هوش هیجانی کودک رو داغون میکنه
حس ترس ، حس خشم و عصبانیت، حس حسادت، حس مالکیت ، حس .......
تمام این حس ها و هیجانات مهم هستن و باید در وجود کودک باشن فقط شما به عنوان والدین باید شیوه ی درست روبرو شدن و همینطور بروز احساسات رو بهش آموزش بدین

دختر منم قبلاً از هیچی نمیترسید الان یک ماهه حتی نمیتونم تنها برم سرویس
اصلا سمت اتاقش تنها نمیره اگه یه لحظه تنها باشه جیغ می‌کشه میدوئه بیرون
همشم تقصیر خواهرزاده امه از محمدقلی و چندتا چیز دیگه ترسوندتش نمیدونم چطوری از سرش بندازم

عزیزم طبیعیه همه بچه ها همینطوری میشن یه دوره ای نشانه بزرگ شدن آگاه شدنه‌ هر چه بزرگتر میشن ترساشون بیشتر میشه فقط باید باهاش راه بیاین. کم کم بهتر میشن. نگی نترس و این حرفا. دوره داره

بد برا بچه توضیح دادی عزیزم، الان مثلا دختر من تنبلی چشم داره گوشیم دستش نمیدم اصلا هربچه ای میبینه میگ اعه زیاد گوشی نگاه کردی چشات اینجورشده چقدر ناراحت میشم چقدر بدم میاد مادرش همچین چیزی وکرده توسربچه ببین چقدر رو منو دخترم اثر بد داره

سوال های مرتبط

مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
خانما میشه خواهش کنم راهنماییم کنید .الان وقت کردم بنویسم پسرم اصلا اصلا از من جدا نمیشه فقط از من بازی میخاد توروخدا نیاید بنویسید خب بچته پیش تو نره پیش کی بره از صبح که چشم باز میکنه میگه بیا تفنگ بازی بیا توپ بازی بیا این بازی بیا اون بازی هر چقدر هم باهاش بازی کنه بازم میخاد یعنی ازت میخاد که تو باهاش بازی کنی اصلا تنهایی بازی نمیکنه تنهایی تو اتاق نمیره فقط چسبیده به من خیلی کلافه میشم ولی موضوع این نیست من همش نگرانم در آینده از این بچه ها بشه که هیچ کاری ازشون برنمیاد فقط محتاج پدرومادر هستن واس هر کاری هر چقدرم بهش توضیح بدم که الان کار دارم اصلا انگار نه انگار مثلا امشب پسر کوچیکم داشت زار میزد از دل‌درد خودم داشتم دیونه میشدم اونم چسبیده بود بهم که بیا توپ بازی کنیم هی بهش میگفتم ببین داداش بغلمه اصلا انگار نه انگار ولی به اون ربطی نداره اونم که خاب باشه باز دست از سر من برنمیداره اصلا از خدامه بره تو اتاقا خرابکاری کنه کشو بریزه بیرون بپاشه ولی اگه من برم تو اتاق دنبال من میاد با منم برمیگرده واااااااااااااااااااااای خستم سرم رو محکم با روسری بستم
مامان یزدان مامان یزدان ۳ سالگی
سلام مامان ها عزیز پسر من تقریبا ۳ سالشه و من بهش یی بازی رو یادش میدم ک با خودش بازی کنه ولی متاسفانه اصلا نمیتونه با خودش مشغول باشه همش دنبال من و حتی میبرمش پارک با اینکه بلد دوچرخه سواری اصلا نمیخاد برونه میخاد من کلا کنترش باشم و کل توجم ب اون باشه همین ک توجهمو میکشم بازی نمیکنه تو خونه هم من اشپزی میکنم یا گریه میکنه یا وسایل اشپزخونه رو خراب میکنه از لجش منم اعصبی میشم تو بیرونم یکی رو میبنه دیگه فکرش کاملا میره سمت اون و بعضی وقتا وقتی یی نفر ک زیاد ندیده یکم باهاش حرف میزنه اگ بره یا کلی گریه میکنه پش سرش ک منم میرم و یا میره و باهم دعوا میکنیم وقتی جایی میرین میخاد لباس بپوش کلی اذیت میکنه من و بعد پوشیدن هم کلا نمیخاد بیاد وقتی هم بهش توجه نمیشه کلا لج میکنه یا میپره سر و صورتمون یا کارهای ک گفتیم نکن میکنه یا میزنه میشکنه هرکاری میخام بکنم خستم میکنه و یا پشیمونم میکنه ۳ سالشه هنوز یبار م ارایشگاه نرفته چون میگه از موزر میترسم حموم رفتنی جیغ داد نمیزاره اصل بدنشو بشورم اصلا متوجه نیست ک وقتی میره بیرون وسط خیابون نره کاراش دیونم کرده منم خیلی خسته میشم و سرش عصبی میشم وپدرش میگم ک بریم روانشناس من برم یا بچه میگه ن و ناراحت و نگران خاطرات ک باهاش میسازم هستم لطفا اگ کسی اگاهی داره راهنمایی داره ب خاطر بچم ک روحیش خراب نشه راهنمایم کنه ممنونم