زایمان سزارین
پارت 4
وقتی رسیدم خونه گردن دردم شروع شد وگریه میکردم همینکه شیاف میزاشتم خوب میشد.شوهرم رفت برای خونه خرید کرد و زنداداشم شب رفتش خونه خودش ومن شدم تنها.طفلی شوهرم کنارم بود امااز بی مهری های خانوادم نگم خواهرام هنوز یه زنگ نزدن یه پیام ندادن.داداش بزرگمم همینطور.مامانو بابام میتونن بیان ولی نمیان.خیلی دلم گرفته بود وناراحت روز زن شوهرم برام یه زنجیروپلاک طلا خرید واومد دلداریم داد گفت مهم منم نه بقیه.خلاصه این چندروز زنداداشم روزی پنج شیش ساعت میاد و کارامو میرسه ومیره اونم طفلی بچه یکساله داره.بازم خدا بهش سلامتی بده خدا همیشه هرچی تو دل خودشو داداشم هست نگفته بهشون چند برابر بده.تو
بلند شدن ونشستن هنوز اذیتم و راه میرم تنگی نفس دارم ورم پاهام هم زیاد شده دیروز رفتیم بیمارستان میلاد چکاپ کردن گفتن چیزی نیست ولی هنوز میترسم هنوز فشارم بالاس.برام دعاکنید
زایمان سزارین
پارت 3
گفتم دارن میارن گفت شبیه کیه گفتم من یکم باهم صحبت کردیم ومنو بردن اتاق روتخت.بچمو آوردن گفتم نشون باباش دادین گفتن نه گفتم باباش بیرونه ببرینش نشونش بدین دل تو دلش نیست بردن نشون شوهرم دادن و آوردنش کنارم.ولی چون همه اونجا زن باردار وزائو هست مردی اصلا راه نمیدن شوهرم زنگ زد زنداداشم اومد پیشم واونشب واقعا درد داشتم ودهنم سرویس شد میومدن آنتی بیوتیک ومسکن میزدن.صبح ساعت 5 گفتن نسکافه وچایی بخوره بعدش راه بره.منم همینکار کردم تو بیمارستان همون روز 4 تا 5 بار راه رفتم ودستشویی کردم ولی درد داشتم میگفتن راه رفتن خوبه منم چون تنها بودم با سختیش کنار میومدم.تا فردا صبح که دکتر اومد گفت امروز 4 بعدازظهر مرخصه.ساعت 1 همراهمو خواستن وگفتن الان میتونین ببرینش.شوهرم اومد ومن امضا واینا کردم و کارت واکسن بچمو دادن وماشین گرفتیم اومدیم خونه
بقیش🫣
زایمان سزارین
پارت 2
من 20 دقیقه دیگه رفتم وجواب رو گرفتم دیدم دفع پروتئین دارم وعددش هم بالاس.به شوهرم گفتم بریم پیش پزشک اورژانس مامایی نشون بدیم ببینه ببینیم چی میگه بعد بریم خونه.شوهرم رفت و منشی گفت خانمتو کارت ملیش رو باید بیاری.منو برد بالا گفتم اینجا که قلب وبیهوشیه اشتباه گفته باید بریم مامایی.گفت نه منشی اینجوری گفت خلاصه رفتیم گفت اشتباه اومدی برو پزشک مامایی .شوهرم گفت خانمم بارداره گفتم فشارش بالاس آزمایش رو دیدی گفتی بیا.الان میگی اشتباه اومدی منشی انکار کرد.خلاصه یه پیرمرد هول اومد خودشو انداخت وسط منم این وسط حالم بد شد ومنو بردن داخل فشارمو گرفتن گفتن 16.
یکی از پرسنلا رفت دکتر قلب وبیهوشی رو همونجا آورد بالای سرم.نمیدونم چی به شوهرم گفتن منو با ویلچر بردنم قسمت زنان وبعد گفتن باید بستری شه منو بردن تو یه اتاقی گوشیمو کیفمو همه وسایلمو گرفتن تحویل شوهرم دادن و منو بردن داخل لباس تنم کردن وسوند آوردن وصلم کنن گفتن چرا سوند بستری کردن که سوند نمیخواد گفتن نه فشارت بالاس نباید راه بری وبعد منو سوار ویلچر کردن وبردن اتاق دیگه گفتن به دکتر بگین مریض آماده هست گفتن اتاق عمل حاضره ببرینش.منو بردن اتاق عمل وکلی ترس واسترس گفتم گوشیمو بدین زنگ بزنم شوهرم خانوادم.گفتن نترس ماکنارتیم.به شوهرمم نگفتن میخوان عملم کنن.خلاصه گفتم یا فاطمه زهرا نمیدونم چخبره خودمو سپردم دستت.اتاق عمل سرد بود ومنم میلرزیدم بهم بی حسی زدن ودرازم دادن یکی دید خیلی میترسم برام اهنگ لری شاد گذاشت تا فضا عوض بشه وبعد گفتن مبارکه دخترمو آوردن کنارصورتم وبوسیدمش.و بعد آوردند منو ریکاوری گذاشتن 2 ساعت اونجا بودم پاهام بعد یکساعت حسش اومده بود.منو بردن بخش شوهرم اومد بالا سرم منو بوسید گفت بچه کو
دو ساعته منتظرم ادامشم
دکترت کیه ؟؟
دکترتون کیه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.