من سه ماه هست خونه مادرشوهرم نرفتم بخاطرویروس.کلامخام دیربه دیربرم.کاری به شوهرم ندارم بره ولی من دخترم ماهی یبار.ادم بدذاتی نیستم اولین دلیلم حرمت نمیگرن.دومی ازقصدمن بوس دخترم میکنن بغلش میکنن لحشودرمیارن.سومی خیلی بداخلاقن حسودن.چهارم دلیم که خیلی مهمه بردارشوهرم معتادپرقده بدنش جوشه یکسره عرق میکنه یکسره.همش بچه م بغلش بوسش میکنم بدم میاد.به نظرت مقصرمنم یااونا.

بخدا گاهی جوری رفتار میکنی حس میکنم فقط تو بچه داری ب ولله ب ابولفضل خانواده شوهرای مام سرتاپامشکلن ولی من نرفتم ولی بچمو دادم بهشون شوهرمو فرستادم اونا ک از نوه اشون بدشون نمیاد توام خیلی دیگ حساسی😑

خب معلومه اونا

منم زیاد نمی رم،هموشو بزاریم کنار بخاطر آخرین دلیلت حق با شماست

عزیزم تو بهتر صلاح بچتو میدونی اگر واقعا حس خوبی نداری بهشون وفک میکنی رو تربیت بچت تاثیر منفی دارن همون ماهی یبار برو

خوب کاری میکنی.صلاح بچه تو خودت بهتر از هرکس می‌دونه.

حرف بقیه رو گوش نداره
همین کار خودت درسته
حالم بهم خورد از برادر شوهرت
اصلا نزار بچتو بوس کنه

اینایی که تشویقت کردن رو درک نمیکنم....
عزیزم شما خودت به کنار وبی بچت نوه ی اوناهم محسوب میشه حق دارن بیشتر از یک بار در ماه ببینشش حداقل دوبار در ماه هفته در میون برو دنیا دار مکافاته یهو به خودت میای میبینی همین اتفاقات داره سر خودت میاد
حاضری خانواده ی خودتم ماهی یکبار بچتو ببینن؟

خوب میکنی منم فعلا پنج روزه خونه مادر شوهرم نرفتم چون بهم احترام نمی‌زارن
منم کاری به شوهرم و بچه ها ندارم خودم نمی‌رم

منم از مرداد نرفتم .بخاطر احترام .پسر منم روی صدا حساسه نمیتونه بخوابه اونا هم اصلا مراعات نمیکنن.هی میگن بزار عادت کنه تو صدا بخوابه.شوهرم هم بدون من اصلا نمیره

مادر شوهرم فقط دخترم به دنیا اومدنی فقط یه پتو براش خرید ولی پنصدو پنجاه میلیون به برادر شوهرم پول داد تا خونه بخره در حالی که شوهر من تا نون خونشون رو میخرید به نظر من کمتر خونه مادر شوهر بری بهتره

خوش به حال خودم مادرشوهرم یه شهر دیکه تشریف داره

من شوهرم بامامانش اینا قهره من خودم میرفتم چند روز پیش رفتم بی احترامی کردن مادر شوهرم بین بچه‌هاش فرق میذاره به خاطر اون شوهرم نمیره منم دیگه نمیرم واسه دخترم تولد گرفتم کادو ندادن خونه مون رو عوض کردیم تبریک نگفتن

خوب کاری میکنی عزیزم
چ خوب ولی شوهرت نمیگه بریم
شوهر من ی شب خونه رو بزور تحمل میکنه روز بعد میگه بریم خونه مامانم اونجا ک میریم ی شب میشینیم روزش میگم بریم خونه شوهرم و مادر شوهرم باهم میگن خونه چکار میکنی بشین همینجا
والا اگه مامانش کاری ب کارمون نداشت ی چیزی
از همه چی باهاشه من برم دستشویی میگه کجا رفتی
شوهرمو اصلا تنها نمیذاره ک نکنه ما چیزی یا کاری بکنیم اون نفهمیده باشع
من با شوهرم حرف میزنم اون جواب منو میده خیلی عادت بدی داره
ی جوووریم با پسرم حرف میزنه ک انگار دلسوز تر از منه شوهرم بیشتر ب مامانش توجه کنه