۷ پاسخ

دقیقا هم دردیم عزیزم من ک میشینم گریه میکنم کاری از دستم برنمیاد🫤🫤🫤

خب طبیعیه عزیزم.ولی بعضی بچه ها سخت تر و لجبازترن.تاره بزار نوازاد جدید بیاد اونوفت بهت میگم 😅😅😅

دخخرمنم همینه بگم نکن بدترمیکنه محلش نزار به نظرم بی محلی بهترین جوابه

ماهایی که فکر میکنیم بچه دوسالش بشه آروم میشه 🫠🫠🫠🫠🫠🫠

گلم نگو نکن سرگرمش کن چون من دخترم هر چی گفتم نکن بدتر شد میگفتم ب لویریون نزن هلش میداد تو جاکفشی می‌رفت
تو کابینت ووایفا رو ارکونده بودسیمش بریده بود ..... ظرفامو میوردمیریخت
مراقبش بودم ولی بیخیالش شدم الان هیچکدوم انحام‌ نمیده

پسرم بعضی موقع ها خییلی خیر بازی درمیاره ینی اصصصصصلا حرف حالیش نمیشه و لج میکنه
ی نیم ساعتی اینجوری میشه باز دوباره گوش میکنه ب حرفم

وای پسر منم همینه هرکی از بیرون من ببینه فک میکنه روانیم همش جیغ داد سر این بچه لجباز

سوال های مرتبط

مامان Roza مامان Roza ۲ سالگی
از دست شوهرم خسته شدم هرچی و به دخترم میگم نه هر کاری و میگم نه انجام نده پشت من به دخترم میگه برو انجام بده اونم جدیدا شکایت من و میکنه تا بهش میم فلان چیز خوب نیست الان وقتش نیست نمیدم میره به شوهرم میکه مامان فاان چیز و نمیده یا فلان کار و نمیزاره انجام بدم اونم بهش میگه بیا من بهت بدم یا میگه برو انجام بده
علنا من و کوچیک میکنه بچه به حرفم تره خورد نمیکنه خسته شدم از نفهمیاش خستههههههه
شب بهش میگم تو تخت جای بازی نیست بازی کردید بسه بازیای خطرناک میکنن بعد که بچه داره خوپشو پرت میکنه من عصبانی میشم چون نزدیک از تخت با مخ بیوفته پایین بچه رو بغل میکنه به من میگه پدر سگ مادر فلان بعد به بچه میگه ریه نکن بابا عیب نداره خودم هستم
بچه ام تا اخر شب از من فرار میکنه که میترسم مامان نیاد و از این حرفا
واسم مهم نیست بچه میوفته دنبالش از این که من و خراب میکنه و دارم با یه مرد نفهم بیشعور که خیر سرش مدیره و تحصیل کرده اس و ریده با این شعور و شخصیتش زندگی میکنم خسته ام خیلی خسته ام
مامان شاهان مامان شاهان ۲ سالگی
خانوما بچه های شمام لجبازی زیاد میکنن؟🤕من دیگه کم افردم افسرده شدم از دست شاهان
دائم گریه میکنه چیزی میخاد فقط با گریه میگه میخاد بیدار بشه یه داستان داریم میخاد بره پستشویی یه داستان سره غذا یجور دیگه 😭
مثلا میگه مامان بیا باهام بازی کن میرم پیشش میشینم بعدش نمیزاره به اسباب بازی هاش دس بزنم گریه میکنه میگه دس نزن بلند میشم به کارام برسم گریه میکنه میگه بغلم کن
خیلی کم راه میره همش دوسداره بغل باشه
هفته قبل مشهد بودیم بیچارم کرد .. ماشاالله دیگه بزرگ شده من واقعا نمیتونم نگهش دارم..از طرفی مشکلات زندگی از یه طرفم غرغرای شاهان
قبلا اینطوری نبود الان چند ماهه اینطوری شده..مثلا امروز خاهرزاده شوهرم اومد پیشش باهاش بازی کنه اولش خیلی ذوق کرد ولی بعد چند دقیقا نزاشت به اسباب‌بازی هاش دس بزنه اونم ناراحت شد رفت..جیش داره میگه جیش دارم ولی دیگه انقدر میگه با بابا برم بعدش میگه نه مامان هی میاو میره جیش میکنه رو شلوارش
خدایا واقعا تحملم کم شده اعصابم ضعیف شده...
شبام نمیزاره درس بخابم تا صبح پاش تو دهنمه . واقعا ترسیدم از این همه بهونه گریو گریه الکی میگم یه دکتر ببرمش ببینم چشه
بخدا خیلیم بهش بها میدیم وقت میزاریم تا جایی که در توانمون باشه کم نمیزاریم ولی نمیدونم چکارش کنیم که از این حالت در بیاد
بعضی وقتا دیگه صبرم سر میاد یدونه میزنمش بعدش با چشمای پراشکش نگام میکنه قبلم آتیش میگیره.هی تحمل میکنم تحمل میکنم یهو مث آتشفشان فوران میکنم
توروخدا کسی تجربه ای دارع بگه چیکار کنم آروم بشه از این حالت در بیاد😞