اگه بگم فرش لاکی خریدم فقط به عشق این خط نور دروغ نگفتم🫠
این خط نور روی فرش قرمز، قشنگترین خاطره ی دوران کودکی خونه مادربزرگ خدابیامرزمه
زیر نورش دراز کشیده بودم که بابابزرگ خدابیامرزم صدام کرد،دختر بدو بیا بعد پنج تا سیب سبز از جیب شلوارش درآورد و گرفت سمتم،گفت بیا ببر بخور برای تو کندم
حامله که شدم هوس اون سیب سبز رو کردم هرجایی که میگشتم پیدا نمیکردم🥲پیدام میکردم مزه اون سیبی که بابابزرگم به دستم داد،رو نمیداد
خدا بیامرز...!نمیدونم چطور کنار اومدم با نبود،مامانبزرگم،ولی الان با فوت بابابزرگم دارم از پا درمیام🖤
من و بابابزرگم یجور دیگه همو دوست داشتیم،جوریکه همه نوه ها بهم میگفتن خودشیرین بابابزرگ😅
الان ۹ ماهه دارم به زمین و زمان چنگ میندازم که نیفتم بخاطر بچه م،ولی نمیشه....ازپس نبودنش برنمیام خیلی روزای سختی رو دارم میگذرونم
یجوری انگار مسخره دهن همشون شدم،که برای دلداریم با سن بابابزرگم شوخی میکنن

چرا متوجه نمیشن دوستداشتن ربطی به سن نداره،من دارم تو خاطره هام غرق میشم،واقعیتش من عزادار دل خودمم نه نبود بابابزرگم🥀
برام دعا کنید خیلی دارم کم میارم

تصویر
۳ پاسخ

عزیزم درخواست میدی داشته باشمت 💚

عزیزم😔
روح پدربزرگتون شاد
حستون رومیفهمم ولی سعی کنید.این افکار رو ازخودتون دورکنید چون زورتون به تقدیرنمیرسه وممکنه خدای نکرده افسردگی بگیرید

من عاشق اینجور فرشام
ب شوهرمم گفتم پول بزرگی ک دستم بیاد فرش قرمز و مبل کرم میخرم چون واقعا دوست دارم حس خوبی بهم میده

سوال های مرتبط

مامان رایبد💙 مامان رایبد💙 ۳ سالگی
امروز ده روز که رایبد از پوشک گرفتم باید عرض کنم من همیشه قبل از هر چالش و موقعیتی اینقدر که استرس قبلش از پا درآوردتم خود اون موقعیت سخت و جانفرسا نبوده😂
مثلاً از شیر گرفتن، واکسن زدن، تایم های بیماری و مریضی و در نهایت همین پوشک گرفتن...
اینقدر ترک پوشک برام شده بود کابوس که اصلا دلم نمی‌خواست وارد این پروسه بشم خصوصاً که هر روز کلی مامان مستاصل اینجا میدیدم که راجع به قضیه پوشک گیری مینالیدن😥
اما خداروشکر این مرحله هم خیلی راحتتر از اون چیزی که تصور من بود سپری شد، و رایبد بخوبی با این قضیه کنار اومد و همکاری کرد...
اینم بگم تا الان خیلی مواخذه شدم که چرا بچه رو از پوشک نمی‌گیری و دیر شد اما من از اول زمان مورد نظرم سه سال بود که بچه به آمادگی کافی برسه، خیلی ها مسخره‌ام کردن، خیلی ها بهم طعنه زدن و فکر کردن بخاطر تنبلی و راحتی خودم این کارو تاخیر میندازم اما برام مهم نبود، مهم این بود که تو این مسیر بچه ام آسیبی نبینه و هر دو اذیت نشیم، که خداروشکر همینم شد😍
شما هم کاری به اظهار نظر اطرافیان نداشته باشین، هر مادری شناخت بهتری از بچه اش داره👌
مامان قندلی❤️ مامان قندلی❤️ ۳ سالگی
سلام به همگی
از شنبه پسرم رو کلاس برای روزهای زوج ثبت نام کردم با این وجود که امروز دومین جلسه بود ولی اینقدر راضیم کلا زندگیم روتین گرفته
صبح ساعت ۹ بیدار شدیم با هم صبحانه خوردیم بعد آماده شدیم ساعت ده رسوندمش کلاسش بعد یه پارک بزرگ کنار مهدش هست یک ساعت رفتم پیاده روی بعد یکسری وسایل لوازم تحریر که مربیش خواسته بود رو خریدم بعد اومدم خونه کل خونه رو جمع و جور کردم و جارو کشیدم و ناهار درست کردم الانم در حال استراحتم همسرمم رفته دنبال پسرم
همه ی اینا رو گفتم که حرف این خاله خانباجی ها رو گوش نکنید که میگن بچه باید خونه باشه و فلان و غیره اتفاقا بچه نیاز به ارتباط با همسن و سالاش رو داره
البته لازم به ذکره که بگم یهو نفرستادمش از مهر سال قبل اول با کلاس مادر و کودک شروع کردم بعد نم نم دیگه خودم حذف شدم و کلاساش شده هفته ای یک جلسه یک ساعت بعد دو جلسه و نم نم زیادش کردم الان رسیدیم به سه جلسه ۲/۵ ساعته در هفته
شما از تجربیاتتون بگید شاید به درد یه مادر نگران بخوره که اینقدر عذاب وجدان مهد کودک رو نداشته باشه☺️