دخترم هنوز نخوابیده....
به معنای واقعی کم آوردم...
دخترمو دوست دارم و خداروشکر میکنم بابتش اما اشکام بند نمیاد برای بدنی که داغون شد هیکلی که بهم ریخت و وقت آزاد و فکر آزادی که دیگه هیچوقت وجود نخواهد داشت...
روزی که تصمیم گرفتم مادر بشم هیچوقت فکرشم نمیکردم انقد مسئولیت سخت و بزرگی باشه...
هیجوقت قکر نمیکردم دیگ اون آدم سابق نمیشم
با به دنیا آوردن یه بچه خیلی چیزا تو وجودت میمیره و کنار اومدن باهاش سخت ترین تایم بعد زایمانه🥲

دقیقا😐مادرشدن خیلی مسئولیت بزرگیه
منم کم میارم .ولی خداروشکر میکنم بابت وجود بچم

بعد دو سه ماه حالت خیلی خوب میشه یکم تحمل کن همه بعد زایمان همینن حتی منی که این روزا رو سر بچه اولم تجربه کردم میدونم روزای سختی پیش رو دارم ولی چون میگذره باید تحمل کنیم این روزا موندنی نیست و بعد دو سه ماه که بچه یکم جون میگیره ساعت خواب و بیداریش منظم میشه حال ما هم بهتر میشه

منم تو بیمارستانم،پیشه بچم تو دستگاهه بهم زنگ میزنن برم بهش شیر بدم
تا میام بخوابم بهم زنگ میزنن خانوم بچت گشنشه بیدارشده بیا پایین
شیرش میدم برمیگردم بخوابم شوهرم زنگ میزنه تو حیاطم بیا پایین تا اونو راضی میکنم ک بره خونه میام بالا نیم ساعت خوابم میبره باز‌بچه شیر میخواد اینبار شوهرم زنگ میزنه باهام حرف میزنه طاقتش نمیگیره یعنی پنج روزه روهم دوساعت نخوابیدم ولی باز میگم خداروشکرررر ک سالمم شوهرم سالمع بچم سالمه

عزیزم کم کم عادت میکنی بچه نمک زندگیه

حق داری عزیزم...
امیدوارم شرایط بهتر شه 😓

میگذره عزیزم فراموش میشه
همه تا یکم بزرگتر شن زندگی نداریم
من که حداقل تو این 40, روز اول قید خوابو زدم

عزیزم روزای اول سخته
از یه طرف زایمان از یه طرف شیردهی بیقراری های بچه
منم یه شب تا صبح گزیه کردم و زار زدم بزرگ‌ میشن بهتر میشه عزیزم
خدا بهت قوت بده

همه حرفات درسته اما نگران نباش کم کم باهاش کنار میای و حالت بهتر میشه
همه مسیر زندگی و هر قدمش سختی ها ومسئولیت های جدید و سختتر از قبل داره
به جاش یه نینی جیگر داری که هرروز ک بگذره بیشتر عاشقش میشی