مامان مآهِ مَـن 🌜 مامان مآهِ مَـن 🌜 ۱۵ ماهگی
مامان نلین مامان نلین ۱ سالگی
اومدم اینجا بنویسم فقط برای بعدهای خودم چقدر روز بدی برای من بودش هر وقت خسته شدم یادآوری برام بشه هیچی به اندازه ی سالمی نلین مهم نیست پس برای چیزهای دیگه فقط صبوری کنم
نلین تبش کم و زیاد میشه و بالاخره با کلی حال بد شدنهای نلین بالا اوردنهاش لجبازیهاش بالاخره تونستم نمونه ادارشو رو بگیرم امروز فقط سه بار رفتم تا آزمایشگاه دفتر ثبت باید به برادرم وکالت میدادم فقط امروز هم فرصت داشتم و با چالش‌های نلین بالاخره کارهامو انجام دادم الان هم خوشحالترینم هیچوقت فکر نمیکردم برای ادار نلین همچین با ذوق مادر همسرمو صدا کردم بنده ی خدا ترسید فکر کرد چیشده قلبش میزد گفتم مامان نمونه رو گرفتم انگار مدال گرفتم همچین هم با افتخار بالا نگهداشته بودم و نشونش میدادم 😅😅بنده ی خدا خیلی ترسیده بود من اونطوری صداش کردم دیگه قیافه ی نابود منو دید نمونه رو خودش برد تحویل آزمایشگاه داد الان هم نلین خوابیده و من نه ناهار دارم تازه یادم اومد هنوز صورتم هم نشستم خونه هم نابوده ولی مهم نیست فقط نلین خوب باشه البته الهی که هیچ بچه ی مریض نباشه الهی که هبچ مادری درگیر بیمارستان و بیماری بچه اش نباشه